English Version
This Site Is Available In English

می‌دانید اگر امید را از انسان بگیرید چه اتفاقی می‌افتد؟

می‌دانید اگر امید را از انسان بگیرید چه اتفاقی می‌افتد؟

دومین جلسه از دوره پانزدهم کارگاه‌های آموزش خصوصی همسفران آقا، نمایندگی شادآباد؛ به استادی مسافر محرم علی، نگهبانی همسفر علی و دبیری همسفر ابوالفضل؛ با دستور جلسه  "وادی دوم و تأثیر آن روی من" پنجشنبه 11 اردیبهشت‌ماه ۱۴۰4، ساعت ۱۵:۰۰ آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:

قبل از هر چیز خداوند را شاکرم که در این جایگاه قرار گرفتم. من سال‌ها در NGO های دیگر بودم اما تنها جایی که مواد مخدر را درمان می‌کند کنگره 60 است. من 14 سال در NGO های دیگر بودم. مواد مخدر و سیگار هم دیگر مصرف نمی‌کردم؛ اما حال من خوب نبود و این‌یک واقعیت بود. بدتر از آن این بود که تعصب خاصی نیز به آن NGO داشتم و به‌هیچ‌وجه متقاعد نمی‌شدم که اعتیاد درمان می‌شود؛ یعنی الان نیز دوستان همان نگاه و دیدگاه رادارند. اتفاقات زیادی افتاد که من به کنگره شصت آمدم یعنی تقدیر این بود و برای این نیز از خداوند بسیار سپاسگزارم.
اگر بخواهم در مورد وادی دوم صحبت کنم و تجربه خودم را بگویم، در یک کلمه می‌گویم امید. می‌دانید اگر امید را از انسان بگیرید چه اتفاقی می‌افتد؟ این اتفاق دقیقاً برای من افتاد و قدم از قدم نمی‌توانستم بردارم یعنی کار نیروهای منفی این است که امید را از انسان بگیرند و القا کنند که به مسیر خود ادامه ندهید. من راهی را که می‌رفتم بعد از سیزده یا چهارده سال متوجه شدم که بزرگ‌ترین حسی که به من دست داده است ناامیدی و یاس هست. احساس بی‌ارزشی، احساس پوچی و ... این حس‌ها بسیار انسان را اذیت می‌کند. چرا؟ به خاطر مسیر غلطی که رفتم و ضد ارزش‌هایی که انجام دادم آخر این اتفاق برای من افتاد.
قبل از اینکه وارد کنگره شصت شوم نگاهم بسیار کوتاه بود. دقیقاً یادم هست که از چهل‌سالگی مسیرم عوض شد. وقتی می‌گویم چهل سال یاد حرف‌های آقای مهندس می‌افتم که می‌گوید صبر کوچک خداوند چهل سال است. در چهل‌سالگی حسی که داشتم این بود که شرمنده خداوند بودم به خاطر اعتیاد و کارهایی که انجام داده بودم. خداوند می‌داند که من چه‌کارهایی انجام داده بودم و با خودم می‌گفتم آخرش چه می‌خواهد بشود؟ واقعاً نمی‌دانستم و نگاهم این نبود که من هر کاری را که می‌کنم به خودم برمی‌گردد. من آنچه را که می‌بخشم می‌توانم با خودم ببرم اما اصلاً نگاهم این‌گونه نبود.
کنگره بستری را فراهم کرده است که می‌توانیم کارهایی را که کرده‌ایم جبران کنیم مثلاً با خدمت کردن.
باید مسیر را درست رفت اما در این وسط نیروهای منفی و بازدارنده نیز وجود دارند. آن‌ها نمی‌گذارند که به راهتان ادامه دهید. من هیچ‌گاه باور نمی‌کردم که در لژیون سردار حضور یابم. اولین مرتبه‌ای که به لژیون سردار آمدم من یک‌میلیون پول کمک کردم و در حسابم نیز صد میلیون پول وجود داشت. دو هفته بود که به کنگره آمده بودم اما سال بعد دنور شدم و سال بعدش نیز دنور شدم و امسال پهلوان. این‌ها همه به خاطر آموزش‌های کنگره است وگرنه چگونه می‌شود از پول گذشت.
خداوند خیلی مرا دوست داشت. من مواد مصرف می‌کردم و در NGO دیگر که بودم، این آموزش‌ها نبود. هیچ آموزشی نه برای خودم و نه خانواده‌ام بود. مخصوصا برای نوجوانان و همچنین برای پسر خودم. به‌واسطه مصرف مواد مخدری که من داشتم آسیب‌های بسیاری به او واردشده بود. زمان را از او گرفته بودم. زمانی را که برای آموزش و کنار او بودن باید می‌گذاشتم را برای مصرف مواد مخدر گذاشته بودم. هیچ کاری برای او نکرده بودم و همیشه ترسم این بود که چه اتفاقی خواهد افتاد؟ خداوند کنگره را در مسیر من قرارداد. اولین باری که به کنگره آمدم امید در من به وجود آمد یعنی اینکه راهی وجود دارد. هنگامی‌که پسرم را برای کنگره دعوت کردم در ابتدا نمی‌آمد و اولین حرفش این بود که چهارده سال به NGO های دیگر رفتی چه‌کاری انجام داده‌ای؟ با خودم می‌گفتم او راست می‌گوید من‌بعد از چهارده سال هنوز با آن درگیر بودم. رفته‌رفته نیز بدتر می‌شد. الآن شاید هنوز خیلی خوب نشده باشم اما خیلی بهتر از گذشته شده‌ام و دیگر نوع نگاه من طلبکارانه نیست. من به دیگران خسارت زدم و باید این را بپذیرم کارهایی که درگذشته کرده‌ام تبعات دارد. باید این را بپذیرم همین‌که این را می‌پذیرم می‌توانم راهم را پیدا کنم و بازهم از خداوند سپاسگزارم.
من چهارده سال سیگار نمی‌کشیدم، مواد مصرف نمی‌کردم، حتی کوه و ورزش نیز می‌رفتم و از نگاه دیگران زندگی بسیار خوبی داشتم اما خودم می‌دانستم که درونم به‌هم‌ریخته است و واقعاً خوب نبودم به نظر من خیلی‌ها این‌طور هستند اما قبول ندارند. من چهارده سال روی آن صندلی‌ها نشستم و می‌دانم آنجا چه می‌گذشت. هیچ جا مثل کنگره نیست و هیچ بستری در دنیا مثل کنگره نیست که به انسان کمک کند که انسان به عروج برسد. ما حتماً یک رسالتی داریم و به خاطر هیچ به دنیا نیامده‌ایم. قطعاً تک‌تک ماها یک رسالتی به گردنمان است و باید بدانیم به خاطر چه به دنیا آمده‌ایم و خوشا به حال کسانی که به کنگره شصت وصل هستند از خداوند ممنون و سپاسگزارم که اجازه داد در کنگره خدمت کنم.

تایپ و ویراستاری: همسفر احسان 

سایت همسفران آقا نمایندگی شادآباد 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .