جلسه سوم از دوره چهل و سوم از کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی کاسپین، با استادی پهلوان محترم مسافر احسان و نگهبانی مسافر عباس و دبیری مسافر حمید، با دستور جلسه " وادی دوم و تاثیر آن روی من " پنجشنبه 11 اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.

سخنان استاد:
خدا را هزار بار شکر می کنم. تشکر می کنم از کلیه اعضای لژیون سردار و ایجنت و دبیر و خزانه دار لژیون سردار که به من فرصت دادند در این جایگاه قرار بگیرم. از نگهبان و دبیر جلسه هم تشکر می کنم. خداوند را هزاران و هزاران بار شکر می کنم هر روزم را بابت هر روزش، شکر شکر شکر بابت داده و نداده اش. فراموشم نمی شود حال زارم را که وقتی وارد کنگره شدم. یادم نمی رود که چه انسان بیچاره ای بودم همیشه نگاهم به آسمان بود تا دری را به روی من باز کند. خداوند لبیک می گوید نگاهی را که رو به آسمان از او کمک بخواهد. من نگاه کردم و او لبیک گفت. خداوند فرمودند: آن را که منم چاره ، بیچاره نخواهد شد. سپاسگزار خداوند و آقای مهندس و خانواده ایشان هستم که چاره من شدند. امروز در دیار ما روز معلم است و این روز بزرگ را به اقای مهندس تبریک می گویم شاید زجر و آه و ناله من به سمت آسمان، لبیکش آقای مهندس بودند و راهنماهایی که پرورش دادند خداوند عمر با عزت به او بدهد واقعا گوهری هستند در این دیار، امیدوارم بتوانم به نحواحسنت بتوانم اموزش بگیرم. شما ببینید کسی که وارد کنگره می شود از زمین و زمان برای او علم می بارد. معلم ها شغلشان تدریس کردن و رسالتشان آموختن، و آموزش هنر زندگی کردن است. اولین ضلع مثلث عصیان، فراموش کردن است. و من هیچ وقت فراموش نمی کنم با چه حالی وارد شدم والان چه حال خوبی دارم. این حال خوب از زمانی آغاز شد که آقای مهندس رها شد. رهایی به معنی پیدا کردن راه است در ابتدا درمان مواد بود ولی در ادامه پیدا کردن راه زندگی و هنر زندگی کردن شد. زمانی که از تاریکی بیرون آمدم به این فهم رسیدم که زندگی کردن را بلد نبودم. من به وادی ها یک سمت را خود وادی می بینم و انتهای ان را به وادی 14 وصل می کنم . ابتدا می گوید تو انسان هستی و جایگاه مهمی داری و رسیدن به بالاترین مرحله کمال مختص تو است.

این پیام را در ابتدا برای قوت گرفتن و نیروی محرکه تو به تو می دهد. در کلام الله به آیه امانت معروف است می گوید: هیچ موجودی نتوانست این بار امانت را به دوش بکشد به جز انسان. چرا این تلنگر را می زند، چون انسان با اختیار پا به زمین نهاد. هم می تواند در علم پیش برود وهم در جهل. تنها موجودی که اختیار دارد انسان است و این نیاز است که من و یا دختر و پسر من آن را بداند.اگر این آگاهی بود من با هر بادی و یا طوفانی به زمین نمی خوردم. این پیام باور است. خداوند هزینه زیادی بابت انسان پرداخته است. هیچ موجودی بهر بیهودگی خلق نشده است. همین مورچه و پشه که خداوند به خلق آنها افتخار می کند. چرا ما به آنها می نگریم اما به خالق آنها فکر نمی کنیم. پس ما در چه جایگاه مهمی قرار داریم و گاهی یادمان میرود. در مرحله بعدی وقتی به خودت باور پیدا کردی انسانهای دیگر هم برای تو مهم می شوند. زمانی که آقای مهندس رها شد دستهایش را به آسمان بلند کرد و در مقابل خداوند هیچ شد و سرنوشت انسانهای دیگر را به آبروی خود ترجیح داد یعنی انها را مهم تر از هر چیز دیگر دانست. گفت اگر من به این شراب عالی و این جنت زیبا رسیدم دوست دارم انسانهای دیگر هم به آنها برسند و لذتش را تجربه کنند. پیام ان این است که در آن لحظه آقای مهندس از آبرویش گذشت و به آبرو رسید. یه جایی باید هیچ بشوم و به این باور برسم که من خیلی با ارزش هستم. چرا؟ چون به جنت و آرامش برسم. هر کدام از ما رسالتی بر گردن داریم. وقتی ما زار می زنیم در مقابل خداوند، لبیک می گوید به ما توسط انسانهای دیگر. شاید خداوند من را لبیک انسانی دیگر قرار بدهد. من بایستی بار مسئولیت خود را بر عهده بگیرم. از اینکه به صحبتهای بنده گوش دادید تشکر می کنم.
مرزبان کشیک : مسافر روح الله
تایپ: مسافر میثم
تنظیم : مسافرمحمدرضا
تهیه شده در سایت مسافران کاسپین
- تعداد بازدید از این مطلب :
231