دومین جلسه از سی و ششمین دوره کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی نیما یوشیج بهشهر با استادی راهنمای محترم مسافر رجب و نگهبانی مسافر هانی و دبیری مسافرحجت با دستور جلسه: وادی دوم و تأثیر آن روی من در روز پنجشنبه مورخ 1404/02/11 رأس ساعت 17 آغاز به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد: سلام دوستان رجب هستم مسافر. خداوند بزرگ را سپاس گذارم، از آقای مهندس و خانواده محترم ایشان، خدمت گذاران نمایندگی سپاسگزاری و قدردانی میکنم. روز کارگر را به همه کارگران عزیز تبریک عرض میکنم و ۱۲ اردیبهشت را که روز معلم هست به همه فرهنگیان فرهیخته و معلم بزرگ کنگره ۶۰ جناب مهندس دژاکام و معلم خودم آقای مهدی یوسفی و همه راهنمایان نمایندگی نیما یوشیج بهشهر و تمام نمایندگیهای سراسر کشور که معلمان واقعی هستند و از خیلی از لذتهای زندگی خودشان میگذرند بدون جیره و مواجب برای من مصرفکننده هفتهای ۴ جلسه زمان میگذارند. تمامی معلمها جایگاه محترم و ارزشمندی دارند و برای این جایگاه هم دستمزدی دریافت میکنند، پس در قبال دریافت مزد آموزش را انجام میدهند ولی اینجا در کنگره ۶۰ راهنمایان بدون منت آموزشهایی در اختیار رهجو قرار میدهند که در بیرون از کنگره چنین آموزشهایی وجود ندارد. تبریک میگویم به ایجنت جدید گروه خانواده خانم فرشته و خدا قوت هم به خانم منصوره ایجنت قدیم گروه خانواده.امیدوارم خدمتی که انجام میدهند نوری بشود و به زندگی خودشان برگردد. در مورد دستور جلسه: خب ما امروز ۲ بخشداریم که بخش اول جمعبندی دستور جلسه هفتگی است و بخش دوم ۱ سال رهایی آقا مصطفی است. وادی دوم و تأثیر آن روی من: به این اشاره دارد که هیچ موجودی بیهوده به وجود نیامده است و بلکه برای هدف و موضوع خاصی خلق شده ولی فراموش کردیم چون انسان فراموشکار هست و همینطور در قرآن اشارهشده که نسبت به رب و پروردگار خودش ناسپاس است. این فراموشی باعث شده هدف خودمان را گم کنیم، هدفی که برای آن به این دنیا آمدهایم و باید در راستای آن هدف حرکت میکردیم. هیچکدام از ما به هیچ نیستیم: خداوندی که خالق انسان است انسان بااینهمه شگفتی و پیچیدگی را برای یک هدف خاص بوجود آورده. برای زیستن، برای زندگی کردن. بزرگترین معجزه حیات، خود حیات است. همین خوردن و همین استراحت کردن. همین راه رفتن و فکر کردن، اینها زیستن است. همین فکر کردن به خودش و اینهمه شگفتی، همین باعث میشود که متوجه بشویم که دلیلی برای خلقت ما وجود داشته است. و به همین خاطر نباید ناامید باشیم، حالا زمانی شرایطی به وجود آمده و شما مصرفکننده مواد مخدر شدیم. من روی صحبتم با سفر اولیهاست و جایی به شما معرفیشده و حالا باید از این فرصت و این معلم استفاده کنید.

در ادامه گزارش تصویری مراسم جشن 1 سال رهایی مسافر مصطفی لژیون پنجم و راهنمای محترم آقا رجب

.jpg)



سلام دوستان مصطفی هستم یک مسافر.
من تشکر میکنم از همه دوستان و خدمتگزاران و تشکر از راهنمای محترم آقا رجب که زحمت راهنمایی و رهایی مرا بدوش کشیدند من در شروع مصرف مواد بجهت اینکه ریهام آسیبدیده بود و دائم سرفه میکردم، بهواسطه تعارف دوستان و نبود آگاهی و با بهانه اینکه با مصرف تریاک سرفهام بند میآید، مصرف نمودم. آن زمان سیگار میکشیدم، وهمان سیگار مرا میگرفت، ولی آن روز تریاک را بهصورت خوراکی مصرف کردم که دیدم حالم بهتر شد؛ و سیگار بیشتری کشیدم و وقتیکه میخواستم به منزل برم آن دوستم به من مقداری تریاک داد تا من در شبهای که سرفه میکردم بخورم؛ و این مصرف حالم را کمی بد کرد و مصرف باکمی آبلیمو حالم بهتر شد.
خیلیها میگویند که آخرین نفری که به اعتیاد خود پی میبرد خود مصرفکننده است. ولی همسفر من اصلاً در مورد اعتیاد و مواد مخدر چیزی نمیدانست و من همه مشکلات را بیرون در میگذاشتم و به منزل میآمدم و هیچیک از اعضای خانوادهام از اعتیاد من خبر نداشت؛ و مادرم نیز حتی اگر بوی سیگار را حس میکرد برای من گران تمام میشد و مرا پاسخگو میکرد ولی اعتیادم مخفی بود و دور از چشم دیگران بهطور مخفی سه سال از کلینیک دارو میگرفتم؛ و به جهت ترسی که داشتم و خانوادهام نفهمد مصرفم خیلی بالا رفت.
بعضی وقتها که اعلام سفر میکنم و میگویم مقدار مصرف سی گرم در روز برخی دوستان میگویند مگر میشود؟
ولی من روزی دویست و پنجاه سیسی شربت اپیوم، معادل یک شیشه کامل مصرف میکردم و در روز شش الی هفت عدد متادون مصرف میکردم و در کنار قرصهای اعصاب و روانی که مصرف میکردم. اواخر حالم بد بود و وقتی از سرکار به منزل میآمدم در منزل پدری چرت میزدم، اوایل فکر میکردم به خاطر آن قرصهای اعصاب و روان هست که چرت میزنم و شش ماه که متادون و اپیوم را باهم میکس مصرف میکردم. حالم واقعاً بد شد.
من گاهی در استپ هم کار میکردم؛ و یک روز دو نفر از راهنمایان امروز کنگره. آقا حمید و آقا کاظم. مسافر من شدند و مقصد همین شعبه نیما یوشیج بود و چون آقا کاظم مرا میشناخت و همسایه پدرم بود به من گفتند مصرفت چی هست؟ گفتم من مصرفی ندارم؛ و من یک وقتهایی یکی دو نخ سیگار میکشم.
دقیقا آن روزها سه بسته در دوز سیگار میکشیدم.
به دعوت و پیشنهاد آقا کاظم به داخل نمایندگی آمدم تا یک دوری بزنم و با این مکان آشنا شوم.
چون خلوت بود و ساعت دو و نیم بود و ساعت کار کنگره نبود جرات پیدا کردم و به داخل آمدم حتی خودروام را به سمتی پارک کردم که اگر اینجا خواستند مرا نگهدارند (مثل کمپ) فرار کنم.
چون هیچ اطلاعاتی راجع کنگره نداشتم؛ و دست آقا کاظم را گرفتم؛ و به ایشان گفتم که من حالا هفتهای یکی و دو بار برای بهبودی سر دردم خیلی کم تریاک میکشم. ولی تو را به خدا به پدرم و خانوادهام چیزی نگویید.
نمیدانستم که کنگره رسمش نگهداری ابروست نه بردن آن. ایشان به من گفت ما حتی بیرون اینجا اگر دوستان را ببینیم نمیشناسیم. قوانین اینجا اجازه نمیدهد؛ که ارتباطی داشته باشیم.
الحمدالله به اینجا آمدم و به درمان رسیدم.
دست آقا رجب راهنمای محترم من درد نکند. آقا رجب میفرمایند همه نتیجه تلاش خودت است ولی من اعتقاددارم که تا راهنمایان تلاش نکنند مسافر چگونه میتواند درمان شود.
یا راهنمای تازه واردین که با آن مشاوره قوی و خوب مرا مجاب کردند که در این راه وارد شوم. وزندگی مرا تغییر دادند.
بااینکه در ابتدا کمی موضع میگرفتم که نه من سی دی نمینویسم. یا بااینکه لباس سفید بیرون میپوشیدم. ولی مخالفت میکردم و بهنوعی میجنگیدم؛ که اینها اثرات مصرف مواد و تخریب آن در من بود.
وقتی وارد درمان شدند گفتم به جهت شرایط کاری که نوبت بودم گفتم که نمیتوانم بیایم؛ و آقا رجب فرمود که یا باید به درمانت بپردازی یا اگر کارت برای تو مهمتر است برو سرکار و آمدم به درمان رسیدم اگر زحمات راهنمایان نبود شاید من اینجا تا به امروز به درمان نمیرسیدم. خیلی برای من زحمت کشیدند و یاد و خاطر آنها همیشه در قلب و ذهن من میماند.
از راهنمای همسفرم تشکر میکنم در این سفر اول و دوم ایشان را راهنمایی کردند چون همسفر من واقعاً نمیدانست و بعد هشت ماه تازه متوجه شد؛ و من به ایشان گفتم بیا من آنجا که سیگار را درمان کردم همراه من باش و ایشان قبول کردند و تشریف آوردند. حتی تا زمان رهایی من از مقدار و مصرف من خبر نداشتند؛ و آنجا که در رهایی در حضور آقای مهندس اعلام سفر کردم تازه متوجه مصرف من شدند.
تشکر میکنم از همسرم تشکر میکنم از راهنمای همسفرم و تشکر از راهنمای همسفرم و گروه مرزبانی و ایحنت محترم


سلام دوستان آرزو هستم، راهنمای یک همسفر
جا دارد به نوبه خودم روز معلم را خدمت همه معلمین عزیز تبریک بگویم؛ خصوصاً معلمین راستین کنگره۶۰ و آقای مهندس و خانواده محترمشان و همه راهنمایان بزرگ کنگره۶۰ بهخصوص راهنمایان عزیز خودم خانم رقیه و خانم الهام که هرچه را دارم از وجود این بزرگواران هست. خدا را بابت این حس قشنگ و این تولد شکر میکنم و جا دارد خدمت آقای مهندس و خانواده محترمشان و به آقا رجب و آقا محمد، راهنمایان بزرگوار آقا مصطفی و همچنین به خود آقا مصطفی تبریک بگویم. درواقع این تولد نتیجه تلاش خودشان و همسفر صبورشان، نرگس عزیزم و دختر گلشان و خانواده محترمشان میباشد؛ انشاءالله که در مسیر کنگره مستدام باشند و تولدهای بعدیشان را شاهد باشیم. این عزیزان
انشاءالله بتوانند درمسیر بعدی کنگره همانند اکنون خدمت کنند و در کنگره پرتلاش، حضور داشته باشند و خدمتگزاران خوبی باشند.
ممنونم ازشما که به صحبتهای بنده گوش کردهاید.


سلام دوستان نرگس هستم همسفر امروز روز شکرگزاری است برای من و خانوادهام، شکرگزار خدای بزرگ هستم. همه انسانها دعا میکنند که زندگیشان تأمین باشد از همه بلاها دور باشند، در دعاهایم همهچیز را مدنظر قرار میدادم جز اعتیاد، آنقدر به خودم و خانوادهام اطمینان داشتم که هیچوقت این بلا سراغ خانواده من نمیآید. میتوانم بگویم که این نگاه خداوند بود که مرا دوست داشت و به من تلنگر زد که صفت گذشته در انسان صادق نیست و اینکه هر اتفاقی چه خوب و چه بد قرار نیست همیشه برای ما ثابت بماند. سپاسگزار خدای خودم هستم و همچنین از بنیان کنگره ۶۰ و خانواده عزیزشان که با ازخودگذشتگیهایشان به جرأت اعلام کردند و پرونده اعتیاد را بستند و این جای افتخار دارد. جای شکر و سپاسگزاری است از آقا رجب راهنمای بزرگوار مسافرم، من هر وقت پای استادی آقا رجب نشستم تأکیدشان برای اهمیت خانواده مرا دلگرم میکرد و از انتخاب مسافرم بابت همچین راهنمایی افتخار میکنم البته همه راهنماها زحمت میکشند و من این را بهعین در این مکان لمس کردم؛ وقتی بهعنوان تازهوارد به کنگره آمده بودم راهنمای تازهوارد خانم زینب بچه کوچکی داشتند و من همیشه تعجب میکردم که به او چه میرسد که به من اصرار میکند که درنهایت عصیان بودم، حتماً به کنگره بیام ادامه بدم. درواقع اصلاً نمیخواستم بپذیرم، با خودم میگفتم اینجا بیهدف است. با خودم میگفتم این خانم چرا انقدر اصرار میکند؟ به این چه چیزی میرسد؟ الآن یک سال و نیم است که اینجا هستم اینجا چیزی جز عشق و محبت ندیدم. از قشنگیهای این مکان این است که ما همه باهم همدرد هستیم؛ همدیگر را درک میکنیم؛ آغوشمان به روی همدیگر باز است. از راهنمای عزیز خودم خانم آرزو خیلی تشکر میکنم که با صبوری خودشان مرا تحمل میکنند. منی که همیشه با خودم میگویم نه نمیشود؛ نمیآیم؛ نمیخواهم؛ ولی همیشه همراه من هستند و هیچوقت مرا تنها نگذاشتند و همواره پشتیبان من بودند. پیامی داشتم برای همه عزیزان تازهوارد و سفر اولیها و اینکه بدون شک نگاه خداوند برای شما عزیزان است که اینجا را در مسیر راه شما قرار داده و بدانید همانکه شمارا به اینجا آورده و به قول کنگرهایها اذن شمارا صادر کرده هوای شمارا دارد و شمارا به سرانجام و سرمنزل اصلی انسانیت میرساند و تشکر ویژه هم دارم از آقا کاظم که با پدرانههایشان این راه را برای مسافرم باز کردند و من و خانوادهام مدیون ایشان هستیم. متشکرم از همه شما عزیزان که با سکوت خودتان به حرفهای من گوش کردید




.jpg)
ضمن عرض تبریک از همه خدمتگزاران برگزاری این جشن تشکر می نماییم
با تشکر از گروه سایت همسفران نمایندگی نیمایوشیج
بارگزاری و عکس از گروه سایت مسافران نیمایوشیج
خدا قوت
- تعداد بازدید از این مطلب :
251