سلام دوستان احمد هستم یک مسافر، آخرین آنتیایکس تریاک، ده ماه و پانزده روز سفر کردم به روش دیاستی با کمک و راهنمایی استاد محترم آقاهاشم از شعبه حر، ورزش در کنگره دارت، رهایی از بند اعتیاد پنج سال و سه ماه و بیست و پنج روز.

دستور جلسه این هفته وادی دوم است، هیچ موجودی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد، ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم، من به این باور رسیدهام، به این جهانبینی رسیدهام که هر مخلوقی خداوند در هستی خلق میکند، به هیچ نیست، بیهوده به این حیات نیامده است، هر مخلوقی برنامه خاص خودش را دارد و یک رسالت دارد و باید در آن جایگاهی که قرار میگیرد به نحو احسن خدمت کند، چیزی در هستی به عنوان بد وجود ندارد و ما نمیتوانیم به چشم بد ببینیم.
اگر من حس کنم که هیچ هستم تنها دلیلش این است که من بیهوده قدم برداشتهام، من وادی اول را نداشتم، من تفکر را نداشتم که اینگونه بیراهه رفتم و به هیچ رسیدم و از هستی خودم و نعمت هایی که خداوند بخشیده است نتوانستم بهرهای ببرم، بلکه از عالم و آدم طلبکار بودم؛ اما در کنگره آموزش دیدم و توانستم از جهان اعتیاد، خارج بشوم و ذرهذره به چرخه حیات برگردم.
وادی دوم: در چرخه حیات برگشتن یعنی چه؟! در کنگره، آقای مهندس میگویند که درمان فوق ترک است و تعادل فوق درمان، منِ مصرف کننده اول وارد کنگره میشوم اطلاعی از درمان ندارم و فقط برای جدا شدن از مواد میآیم، اما بعد از مدتی سفر، علم و آگاهی که کسب میکنم، به درمان میرسم و یکی از نشانه های درمان این است که اگر در کنار من مصرف کنندهای باشد، به دلیل اینکه بدن من نیازی به مواد ندارد و خودش شبه افیونی و مخدر های طبیعی تولید میکند، دیگر وسوسهای نخواهم داشت؛ زیرا نیازمند مواد نیستم.
و در بالا گفتیم که تعادل فوق درمان است، تعادل چیست؟! از دیدگاه من تعادل در هستی است، یعنی چه؟ یعنی اگر درختی که در طبیعت وجود دارد را در نظر بگیریم، درخت، طبق آن طبیعت خودش انجام وظیفه میکند، وقتی میگوییم که همه مخلوقات تسبیح خداوند را میگویند، یعنی اینکه در مسیر هستند و طبق آن پروتکلی که تعیین شده است در چهارچوب خود حرکت میکنند.
حالا بر میگردیم به خودمان: انسان زمانی که شروع میکند به آسیب زدن، از چرخه خارج میشود و سعی میکند به طبیعت آسیب بزند اما زورش نمیرسد، حتی خیلی چیزها را میخواهد اما زورش نمیرسد که به دست بیاورد، در نتیجه از مسیر و یا پروتکلی که برایش تعیین شده است دور میشود و در تاریکی فرو میرود.
و اما برگشت از تاریکی: ما در کنگره آموزش میگیریم و شروع میکنیم به خدمت کردن، در مورد خدمت کردن هم این را بگویم: از قدیم میگفتند که از تو حرکت از خدا برکت، اما در یک مقطعی دیگر باید از تو برکت باشد تا از خدا حرکت باشد، شاید بگویید چگونه؟ من یک مواقعی درخت میکارم، وقتی نهال را میکارم هفتهای صد ها کیلومتر را میروم و آن نهالرا آبیاری میکنم، خب من به آن برکت میدهم تا آن حرکت کند، اما اگر بعد از چند سال، آن درخت بار ندهد و برکت را برنگرداند، این درخت حذف میشود، زیرا این درخت فقط جا را اِشغال کرده است و محکوم به حذف شدن است، این مورد در همه چیز صادق است.
انسان هم از این قاعده مستثنی نیست، زمانی که ما در کنگره سفر میکنیم و شروع میکنیم به خدمت کردن و جبران خسارت روزبهروز حالمان بهتر میشود، چون دیگر مصرف کنندهبیمصرف نیستیم، از آن بیهودگی و بیخاصیتی در میآید و این باعث میشود در هستی به تعادل برسد، زمانی که از نعمتهای خداوند استفاده میکند و همانگونه آنها را بر میگرداند، با خدمت هایش با دستگرفتن ها و...
وقتی جلوتر میرویم، وادی ها برای ما شکل و معنای دیگری پیدا میکنند و این هم جالب است! چطور معنا پیدا میکنند؟ به این دلیل، من در هستی هر چقدر در مسیر درست قرار بگیرم، هستی هم همانگونه در اختیار من قرار میدهد، میشود برکت و حرکت، برکتی که من در زایش و تولید در هستی به وجود میآورم، هستی هم همان را همانطور که من برکت دادم، شروع میکند به برگرداندن.
منِ انسان اختیار دارم، به شرق بروم یا به غرب بروم، این اختیار من است که اجازه میدهد در کجا قرار بگیرم و اگر در هر مسیری بخواهم حرکت کنم باید یک راهنما داشته باشم، بدون راهنما من جایی نمیتوانم وارد بشوم و امروز هم که آقای مهندس هستند و ما را راهنمایی میکنند و این باعث شده است که ما روزبهروز به مسیر برگردیم، البته به شرط اینکه گوشبهفرمان حرکت کنیم و وارد سرزمین بخشش بشویم.
یک سفر اولی که وارد لژیون میشود، شروع میکند به بخشیدن و این ظاهراً موادش را کم میکند اما هستی در درونش چندین برابر شبهافیونی را تولید میکند، یک شخص چاق وارد لژیون جونز میشود، شروع میکند به ذرهذره بخشیدن و هستی هم تناسب اندام را به او میبخشد، کسانی که وارد لژیون سردار میشوند و کمک میکنند این علم و آگاهی در پیشبرد درمان بیماری های لاعلاج، قطعا به خودشان خدمت میکنند و حال درونشان خوب میشود و من باید یک چیزی را در درون داشته باشم تا بتوانم در بیرون دنبال آن بگردم و هستی هم شروع میکند به حرکت و خواسته های مرا برآورده میکند و اینجاست خداوند میگوید بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را، به عقیده من این نیست که مرا صدا بزنید و دستانتان را بگیرید رو به آسمان، خداوند میگوید آن چیزی که گفتم را عمل کنید آن موقع من به وعدهام عمل میکنم، ان موقع من در کنارت هستم، قطعا من هم خواستههایت را اجابت میکنم.
امیدوارم بتوانیم در مسیر کنگره به درستی حرکت کنیم، از اینکه مطلب را خواندید متشکرم و امیدوارم در هستی خدمتگزار باشید.
منبع مقاله : وادی دوم
ارسال : مسافر سعید
- تعداد بازدید از این مطلب :
110