سلام دوستان مصطفی هستم یک مسافر، با ۱۹ سال تخریب وارد کنگره شدم، آلوده به انواع آنتیایکس، آخرین آنتیایکس مصرفی شیره کشیدنی، متادون و گل، مدت ۱۲ ماه سفر کردم به روش دیاستی، داروی درمان شربت اوتی، با راهنمایی آقای حمیدرضا از لژیون دهم شعبهٔ رضوی، رشتهٔ ورزشی والیبال، رهایی به لطف خداوند متعال و زیر سایه پر مهر جناب مهندس و کمک راهنمای گرامی ۷۸ روز.
هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد، هیچکدام از ما بیهیچ نیستیم؛ حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم. در وادی اول آموختیم که چگونه همه چیز خلق میشود، برای شروع و یا حرکت در هر مسیر، خلق موقعیت و یا اهدافی که خواستهٔ آن را داریم، اولین گام تفکر و تصویرسازی ذهنی بهوسیله تفکر است. هیچکدام از ما بیهیچ نیستیم؛ حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم، یعنی این تفکر ماست که به ما میگوید، آیا انسانی مفید هستیم یا نه؟ تنها فرق بین انسانها در نوع تفکر آنها است و اینکه در چه مرحلهای از اجرایی کردن فرمان عقل هستیم. برای رسیدن به فرمان عقل، نیاز به آموزش و تمرینات خاصی است. خداوند انسان را خلق کرد و به هر کدام از ما تواناییهایی بالقوه و قدرت اختیار داد، پس همه ما توانایی داریم، این اختیار ما است که به کمک تفکرات، چه مسیری را انتخاب کنیم. ما در اینجا تصمیم داریم توسط افکار درست و به کمک نیروهای مافوق زندگی خود را بهطرف روشنایی هدایت کرده و مشکلات خود را که بهصورت جنگی نرم است، حل کنیم و شهر وجودی را آباد کنیم. مسائل بیارزش را کنار بگذاریم و با امید به زندگی به ارزشها و تواناییهای خود بپردازیم، در اینجا با به حرکت درآوردن نیروهای درونی میتوانیم به خواستههای خود تحقق ببخشیم. مرور دوباره این وادی من را به قبل از آشنایی با کنگره برد؛ زمانی که در اوج ناامیدی با خود میگفتم: دیگر راهی برای بازگشت به سلامتی نیست و یا حداقل برای برگشت از مسیری که سالها پشت سر گذاشتهام، راه زیادی دارم، چنین موضوعی غیرقابلباور بود؛ چون نه توانایی آن را داشتم نه امیدی، غافل از این که خداوند به من توانایی داده؛ ولی ترسها و ناامیدیها و مصرف مواد، پرده خمر و حجاب بر روی افکار درست و تواناییهای من کشیده بود، این همان هدف نیروهای منفی بود. سالها بهخاطر همین ناامیدیها و ترس از دستدادنها، خود و غرور خود را نادیده گرفته بودم و با آدمهایی مراوده و رفتوآمد میکردم که هر روز به من صدمات بیشتری میزدند. با ورود به کنگره و آموزشهای جهانبینی متوجه شدم که خیلی از تصمیمات من از روی ترس و ناامیدی است و همین ناامیدی، افکار مرا همچون موریانه میخورد و باعث میشد که تفکر و حرکت درستی نداشته باشم. با کمک راهنما روزبهروز شرایط من بهتر شد و به زندگی امیدوارتر شدم؛ ولی باز هم برای بهتر کردن شرایط و تغیر در رفتارها متحمل ضررها و تخریبهایی در جسم و روان خود میشدم که خوشبختانه دوستی و مشورت با راهنما بود که مسائل را برای من باز کرد و همیشه نور امید را در دل من روشن کرد. خلاصه مشکلات زندگی همیشه وجود دارد؛ ولی چقدر خوب است که در این مشکلات یک نفر کنار ما باشد تا به ما درس زندگی بدهد و نور امید را در دل ما روشن کند تا بتوانیم در مسیری درست، تصمیمی درست بگیریم.
نویسنده: مسافر مصطفی از لژیون دهم
ویرایش: مسافر ایمان از لژیون پانزدهم
تصویر: مسافر مصطفی از لژیون دهم
ارسال: مسافر مرتضی
نمایندگی رضوی مشهد
- تعداد بازدید از این مطلب :
56