جلسه دهم از دوره سی و نهم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی گیلان با استادی مسافر مهدی، نگهبانی مسافر محمدرضا و دبیری مسافر جواد، با دستور جلسه « وادی دوم و تاثیر آن روی من « روز سهشنبه نهم اردیبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان مهدی هستم یک مسافر. خداوند را شاکرم که توانستم این جایگاه را تجربه کرده و آموزش بگیرم. از آقای مهندس دژاکام و خانواده محترم ایشان، بابت فراهم کردن چنین بستری، کمال تشکر و قدردانی را دارم. همچنین از راهنمای خود آقا هادی بسیار سپاسگزارم که چراغ راه من بودند و در این مسیر بنده را همراهی نمودند. در چهار وادی اول، ما آموزش میگیریم که یاد بگیریم درست تفکر کنیم. وادی اول میگوید: با تفکر ساختارها آغاز میشود و بدون تفکر آنچه هست، رو به زوال میرود.
ما در وادی اول متوجه شدیم که تفکر یک ساختار درونی است، برای ترسیم رفتار بیرونی ما و اگر ما تفکر درست داشته باشیم، رفتار ما مثبت میشود و رفتار مثبت باعث رویداد مثبت میشود و بلعکس آن نیز صادق است اگر تفکر منفی داشته باشیم رفتار منفی و رویداد بد برای ما اتفاق میافتد. حال وادی دوم به ما میگوید: هیچ مخلوقی جهت بیهودگی، قدم به حیات نمینهد، هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم، حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم.
در واقع، وادی دوم یک مرحله قدرت تفکر ما را ارتقا میدهد و به ما نوید میدهد، حال که شما تفکر کردید، خیلی از مسائل را متوجه شدید و خیلی از اتفاقات گذشته برای شما یادآوری گردید، به عنوان مثال، به ما یادآوری میشود که همین مواد مخدر، چقدر تخریب به زندگی و خانواده ما و همچنین به مسائل مادی و غیره وارد نموده است. حال در این مورد، وادی دوم به ما میگویید، نباید زمانی که این افکار سراغت میآیند، خودت را ببازی و دچار ناامیدی شوی و بگویی این زندگی دیگر ارزشی ندارد، من ضعیف هستم و غیره.
وادی دوم در زندگی و سفر من بسیار اثر گذار بود، زیرا یک ماه قبل از ورود من به کنگره 60 زندگی من بارها در اثر مصرف قرص B2 مورد حمله نیروهای بازدارنده قرار گرفت و مشکلات بسیار زیادی سد راه من شدند و هیچگونه آرامش و محبتی در خانه و زندگی من وجود نداشت و ناامیدی بر من حاکم شده بود. همیشه در تنهایی خودم با خود میگفتم چرا بایستی زندگی من اینگونه باشد، من که این زندگی را نمیخواستم.
یک هفته قبل از آمدنم به کنگره 60 به قدری از زندگی خود ناامید شده بودم که شبها زمانی که همه خواب بودند، من به حیاط خانه خود میرفتم و عاجزانه دستان خود را رو به آسمان گرفته و میگفتم، خدایا من را یاری کن، من دیگر خسته شدهام، یا جان من را بگیر، یا کاری کن من بتوانم به خودم و بقیه، ثابت کنم که اعمال ظاهرم با خواسته درونم یکی نیست. خداوند بزرگ، صدایم را شنید و راه درست را به من نشان داد.

از آنجایی که کنگره 60 نزدیک خانه من میباشد، من بارها از این کوچه عبور میکردم، ولی هرگز متوجه کنگره 60 نشده بودم تا روزی که بالاخره به اذن خداوند، اتفاقی هنگام رد شدن از این کوچه کنگره 60 را دیدم و با مشاوره از دوستانی که آنجا مسئول نظم بودند، مسیر کنگره به من نشان داده شد و بااینکه بسیار ناامید بودم اما باز سفر خود را شروع کردم، کنگره 60 در بین تمام تاریکیها و ناامیدیهایی که داشتم یک نقطه نورانی برای من بود.
ولی باز درک و امید کمی داشتم و گنگ بودم، اوایل سفرم از کنگره 60 انرژی میگرفتم اما زمانی که با خانوادهام در مورد کنگره 60 صحبت مینمودم، آنها مرا با لحنی نادرست مورد تمسخر قرار میدادند و دوباره با ناامیدی روبهرو میشدم، همیشه ترس از دست دادن خانوادهام گریبان گیر من بود و این مرا بسیار مورد آزار قرار میداد تا زمانی که سه ماه سفر بودم که همسرم من را ترک نمود.
من از لحاظ روحی بسیار نابود شدم و حالم بسیار بد شده بود اما با تمام این تفاسیر تصمیم گرفتم تسلیم شکست نشوم و با قدرت به مسیرم ادامه دهم. اکنون بعد از رهایی و همچنین بعد از آن همه شکستهای پیدرپی خود درزندگی توانستم با امیدواری سفر خود را ادامه داده و به حال خوش برسم. ما بایستی بدانیم اگر ناامیدی سراغ ما میآید، به خاطر عدم دانایی ما میباشد و بایستی بپذیریم اول ندانی را بدانیم تا بتوانیم بدانی را بدانیم.
برگزاری لژیون جونز(تغذیه سالم) با راهنمایی مسافر رضا
.jpg)
تایپ: مسافر صالح لژیون چهارم
ویرایش و عکس: مسافر بهنام لژیون دوم
ارسال مطلب: دستیار مرزبان خبری، مسافر حجت لژیون سوم
گروه خدمتگزاران سایت نمایندگی گیلان
- تعداد بازدید از این مطلب :
288