چهاردهمین جلسه از دوره دوم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، ویژه مسافران نمایندگی سنایی نیشابور، در روزهای سهشنبه با استادی: مسافر مهدی، نگهبانی: مسافر مصطفی و دبیری: مسافر مجتبی با دستور جلسه «وادی دوم و تاثیر آن بر من» در تاریخ ۱۴۰۴/۰۲/۰۹ رأس ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.
.jpeg)
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان، مهدی هستم، یک مسافر.
اول از همه، از نگهبان جلسه، آقای مصطفی، بسیار ممنونم که به من اجازه دادند در این جایگاه بنشینم. بسیار خوشحالم و لازم میدانم از عزیزانی که در شعبه خدمت میکنند، بهویژه آقای زرگرانی و آقای رضا، تشکر کنم. انشاءالله همیشه تحت حفاظت خداوند باشند. همچنین از آقای امیرهوشنگ هم تشکر میکنم، هر جا هستند خداوند نگهدارشان باشد. یادم هست اوایل، آقای زرگرانی اجازه نمیدادند کسی بدون لباس سفید وارد پارک شود، و همین نظم و انضباط باعث شد که کنگره به خوبی ادامه پیدا کند. یادم هست زمانی در شعبه عطار ۲۰۰ نفر نشسته بودند و حتی یک نفر هم بدون لباس سفید نبود. همه عزیزان خدمت کردند، شعبهها بیشتر شد و حالا ما اینجا دور هم جمع شدهایم. من واقعاً خوشحالم و باز هم از همه تشکر میکنم.
حالا برویم سراغ دستور جلسه؛ وادی دوم.
من هفته گذشته به بچههای لژیون گفتم: گاهی وقتها، خودم را مثال میزنم، پیش میآید که درگیر اتفاقاتی میشوم و نمیخواهم با آنها همراه شوم. مدتی میگذرد و بعد انتظار دارم بقیه حرکتی انجام دهند. حتی پدر و مادر هم تا زمانی که خودم نخواهم، هیچ حرکتی نمیکنند. هیچکس، در هیچکجای دنیا، نمیآید حق مرا به من بدهد. این مسئله چند بار برای خودم اتفاق افتاده و هر بار با خودم گفتهام باید یاد بگیرم.
اعتیاد خیلی چیزها را از ما گرفت؛ چیزهایی که واقعاً حقمان بود. ما را سردرگم کرد. این وادی دارد به ما یادآوری میکند که اعتیاد باعث شد فکر کنیم بیهودهایم و هیچ کاری از دستمان برنمیآید. اما واقعیت این است که هیچ موجودی بیهوده پا به این هستی نگذاشته. این دنیا یک دانشگاه است؛ جایی برای تجربهکردن، آن هم با اختیار کامل. مگر میشود بیهوده آمده باشی؟
فرض کنید فرزندت را به مدرسه میبری و مدیر مدرسه بپرسد چرا بچهات را آوردی؟ میگویی الکی؟! مگر میشود یک دانشآموز، بیهدف به مدرسه یا دانشگاه بیاید؟ یا حتی به کنگره بیاید و بگویی الکی آمده؟ پس ما هم الکی نیامدهایم.
اعتقاد شخصی من این است: وقتی میخواستم به زمین بیایم، انگار کسی جلوی در ایستاده بود و میپرسید چرا میخواهی پایین بروی؟ الکی نمیشود رفت. باید انتخاب کنی. نمیتوانی همینطور بیهدف بروی. باید یک مأموریت، یک واحد، انتخاب کنی. به نظر من، ما واحد اعتیاد را انتخاب کردیم و حالا در حال پاسکردن این واحد هستیم.
تا زمانی که این واحد را که خودمان انتخاب کردهایم، پاس نکنیم، راحت نخواهیم شد. اعتقاد من این است که هستی یا از تو سوالی نمیپرسد، یا اگر بپرسد، تا جوابش را ندهی، رهایت نمیکند. هرچقدر هم فرار کنی، فایدهای ندارد. باید پاسخ بدهی. ما که اینجا نشستهایم، داریم با زبان خوش پاسخ میدهیم؛ ولی بعضی افراد در جاهای دیگر با سختیهای فراوان مشغول پاسخدادناند. اگر در اینجا پاسخ ندهی، معلوم نیست در کجا و چگونه باید پاسخ بدهی.
پس فکر نکن الکی آمدهای. اصلاً چنین چیزی امکان ندارد. اعتیاد، بسیاری از چیزهایی که حقمان بود را از ما گرفت. حالا وقت آن نیست که بگوییم بیهوده آمدهایم. اینجا، بهترین جا و بهترین زمان است تا آنچه را که اعتیاد از ما گرفته، دوباره به دست بیاوریم.
پس این سردرگمی را کنار بگذار. هیچ مخلوقی، حتی غیر از انسان، بیدلیل در این هستی نیست. مثلاً سالها پیش در انگلستان، مردم برای داشتن گوشت بیشتر، تعداد زیادی گرگ را کشتند؛ یا در چین، برای اینکه غذای بیشتری داشته باشند، گنجشکها را از بین بردند. اما پس از مدتی با فاجعهای روبهرو شدند. نبود گنجشکها باعث شد آفتها زیاد شوند و حشرات همهچیز را از بین ببرند. همهچیز حساب و کتاب دارد.
اینکه امروز به این شکل هستی، نتیجهی انتخابهای خودت است. خداوند برای هیچ بندهای بد نمیخواهد. این خود ما هستیم که گاهی برای خودمان بد میخواهیم.
خیلی ممنونم که به من اجازه دادید خدمت کنم و به صحبتهای من گوش دادید.
.jpeg)
جلسه امروز کنگره 60 نمایندگی سنایی نیشابور با اجرای گل نمادین به مناسبت رهایی: مسافر احمد، مسافر قربانعلی و مسافر مصطفی از لژیون سوم راهنمای محترم مسافر رضا به پایان رسید.
.jpeg)
عکس مسافر مرتضی
ضبط صدا مسافر بهروز
تایپ مسافر علی
ویراستاری مسافر حمزه
- تعداد بازدید از این مطلب :
117