جلسه هفتم از دوره هشتم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ در نمایندگی شهباز به استادی مسافر علی نگهبانی مسافر صمد و دبیری مسافر محمد با دستور جلسه (وادی دوم و تأثیر آن روی من )روز سه شنبه ۱۴۰۴/۰۲/۰۹ ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان علی هستم یک مسافر.
خیلی خوشحالم که در جمع شما دوستان هستم و از حسین آقا لژیون ششم تشکر میکنم که فرصتی به من داد تا بتوانم خدمت کنم. انشاءالله که یک جلسه خوب داشته باشیم و از مشارکت شما هم بتوانم آموزش لازم را بگیرم و خداوند را بسیار سپاسگزارم و از آقا مسعود، راهنمای خودم، تشکر میکنم که هر چه یاد گرفتم از درسهای ایشان بوده است.
از وادیها اگر بخواهم بگویم، همگی گوش کردیم و همگی شنیدیم. من در سن شش سالگی پدرم را از دست دادم و در سن چهارده یا پانزده سالگی با سیگار و مواد آشنا شدم و به دنیای تاریکیها رفتم. همیشه با خودم درگیر بودم و میگفتم: "خدایا، چرا ما را خلق کردی؟ اصلاً من برای چه به وجود آمدم؟"
این بدبختی و گرفتاری بزرگ خانواده، بیچارگی و سختی کشاورزی، خیلی سخت بود. انشاءالله که هیچ کس این را نبیند. وقتی به کنگره آمدم، تازه فهمیدم که یعنی چه. من خودم خواستم که اینجا باشم. آقای مهندس میگویند: "آب مایه حیات است." اگر آب نباشد،حیات هم نیست
فرض کنید امروز الکل نباشد. اگر الکل نباشد، چه اتفاقاتی میافتد؟ تمام بیمارستانها کارشان با الکل است ولی عدهای مانند من بلد نیستند و از الکل استفاده نادرست میکنند.
آقای مهندس فرمودند که اگر تریاک امروز نباشد، چه اتفاقی در جامعه میافتد؟ حتی کامیونها باید در جاده کار کنند. خداوند همه چیز را خوب آفریده، اما ما بلد نیستیم استفاده کنیم. آقای مهندس میگفت: "فکر میکنی یک روز در آشپزخانه چاقو نباشد، چه اتفاقی میافتد؟" با آن چاقو هم میتوان آدم را کشت و هم سبزی خرد کرد.
وادی دوم میگوید که سرکشی در زندگی دیگران نکنید. غیبت کسی را نکنید، غیبت اینقدر بد است که همانند این است که یک شخص، گوشت مردهی برادر خودش را میخورد. غیبت اینقدر بد است که باید در نظر داشته باشیم که چشم همش مال دیدن نیست. بعضی جاها باید چشم نبینند.
پنجاه درصد مال دیدن، پنجاه درصد مال شنیدن و پنجاه درصد مال حرف زدن است. همه جا نباید حرفی زد، همه جا نباید گوش کرد و همه جا نباید دید، چون آدمها خیلی فرق میکنند. وادی دوم واقعاً وقتی گوش میکنی هر کلمهاش یک کتاب است.
الان من دو سال و سه روز است که به کنگره آمدهام و به رهایی رسیدم. در این سه سال و سه روز، چند بار این را گوش کردهام. سوادم کم است، اما هر بار که گوش میکنم با هر کلمه و تکرار چیزهایی جدید یاد میگیرم.اگر این شیرها نباشند، یک آهو میخورد و میخوابد و میمیرد این شیر که به دنبال آهو میدود، تا میتواند به جایی برسد تا خودش را نجات بدهد.
درد، بهترین چیزی است که خداوند به ما داده است. متوجه میشویم که به دکتر خوب مراجعه کنیم و به این ماشین بدن برسیم
دیشب داییام در بیمارستان بود و نفس نمیتوانست بکشد. یک دقیقه که دستگاه را از او میگیرند، چهار دست و پا میزند و نمیتواند. علت هم سیگار است. الحمدلله خدا را صد هزار مرتبه شکر میکنم که آقای مهندس راهی را پیدا کرد و ما به اینجا رسیدیم تا به رهایی و درمان برسیم.
آقای مهندس میگفت که ما راهنمایان از اصفهان به بندرعباس میرویم و سر ساعت آنجا میرسیم ولی مسافران دیر میایند و این خیلی زشت است که صندلیهای ما اینطور خالی باشند
ما سفر اولی کم داریم و بیشتر سفر دومیها هستند.
من خودم را یادم میآید زمانی که داخل مصرف مواد مخدر بودم در مغازهها میایستادم تا مشتریها بروند تا بتوانم یک بسته سیگار بخرم.

الان خدا را صد هزار مرتبه شکر میکنم که به اینجا رسیدم. حالم خوب شده و حتی حال خانوادهام هم خوب شده است. حال برادران و بچهها خوب شده و به زندگیشان رسیدهاند. همیشه نگران من بودند، اما الان خدا را شکر میکنم که آنها هم راحت شدهاند خودم هم راحت شده ام و حتی جامعه هم از دست من راحت شده است. دیگر مزاحم نیستم و به کارم میرسم. اینها همه را مدیون کنگره و این وادیها هستم. این وادیها تماماً به درد زندگیمان میخورد.
تایپ: لژیون ششم
تهیه و تنظیم: مسافر محسن کاربر سایت
- تعداد بازدید از این مطلب :
265