English Version
This Site Is Available In English

مسیر تاریکی و اشتباه دلیل اصلی بیهوده و بی فایده بودن

مسیر تاریکی و اشتباه دلیل اصلی بیهوده و بی فایده بودن

جلسه سوم از دوره پنجم سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی دماوند به استادی راهنمای تازه واردین فرامرز، نگهبانی مسافر یاسر و دبیری مسافر سعید دستور جلسه ((وادی دوم و تاثیر آن روی من)) دوشنبه ۸ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:

در مورد دستور وادی دوم هیچ مخلوقی جهت بیهودگی پا بحث حیات نمی‌نهد، هیچ‌کدام ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم.

در دوره سفر من این دستور جلسه خیلی آمده بود‌و خیلی کارایی داشت.

من دوران مصرف یک آدمی بودم که با سیلی صورت خودم را سرخ نگه می‌داشتم، مصرف می‌کردم ولی عذاب وجدان داشتم، مصرف می‌کردم ولی از روی غرورم این را قبول نمی‌کردم، از طرف دیگر مدام در ذهنم با خودم درگیر بودم و به خداوند اعتراض می‌کردم که اصلا برای چه مرا به وجود آوردی، این چه زندگی است، صبح بیدار می‌شوم مواد مصرف می‌کنم، کار می‌کنم تا غروب، و دوباره همین روال را روزهای دیگر هم انجام می‌دهم، اصلا برای چه زنده هستم و... مدام ناشکری می‌کردم و دنبال این بودم تا خودم را قانع کنم که چه جوری زندگی کنم.

من دوران مصرف حتی یک یا دو بار می‌خواستم خودکشی کنم. زیرا فکر می‌کردم دیگران ترک کرده‌اند و من نمی‌توانم، از قدیم به ما آموخته بودند که مثلاً فلانی کت خود را آویزان کرده است یعنی ترک کرده است، و کسی که نمی‌تواند ترک کند بی‌اراده است. فکر می‌کردم همه می‌توانند و فقط من هستم که نمی‌توانم، مدام دنبال دلیل آن می‌گشتم.

زمانی که وارد کنگره شدم به من گفتند که اصول و قوانین اینجا با جاهای دیگر فرق می‌کند. وادی اول می‌گوید باید تفکر کنم، در ابتدا تفکر کردن را به من یاد می‌دهد‌. فکر کردن فرار است، اما فکر کردن با تفکر فرق می‌کند، در کنگره به من آموختند که چگونه تفکر کنم. رسیدیم به وادی دوم، آموختم که من بیهوده پا به حیات نگذاشته‌ام، با خودم گفتم من بی دلیل به این حیات نیامده‌ام، به خاطر یک‌سری اصول و قوانین آمده‌ام که راه را اشتباه رفته بودم، بیراهه رفته‌ام، برای مثال باید در یک اتوبان مسیر مستقیم حرکت می‌کردم، اما مسیر را اشتباه رفته‌ام، و این به این دلیل نیست که بی‌فایده یا بیهوده هستم، می‌توانم از بیراهه برگردم و در مسیر درست قرار بگیرم، وقتی در مسیر درست حرکت کنم دیگران هم مرا یاری می‌کنند.

کنگره یک خوبی دارد، من روز اول که وارد کنگره شدم فکر می‌کردم تمام کسانی که خدمت می‌کنند، حقوق دریافت می‌کنند، نه تنها حقوق نمی‌گیرند، بلکه از زمان خود و زندگی خود می‌زنند تا حال من را خوب کنند و در ضمن یک چیزی هم کمک می‌کنند و پول می‌دهند، خیلی از آنها هم می‌روند پهلوان شوند و نشان بی‌نشانی بگیرند آقای مهندس به آنها اجازه نمی‌دهد. این باعث می‌شود من قدر جایگاهی که هستم را بدانم.

من که آنقدر متشکر بودم، اصلا نمی‌توانستم حرف بزنم، داخل یک جمع ده کلمه حرف می‌زدم دیگر نمی‌توانستم حرف بزنم، شاید تعدادی از حرف‌هام ناسزا بود تا بتوانم طرف مقابلم را جذب کنم، اما کنگره با من چه کار کرده است، من که قادر به صحبت کردن در جمه نبودم، امروز به عنوان استاد جلسه می‌نشینم و صحبت می‌کنم، اینها معجزات کنگره است. من باید امروز که روی این صندلی نشسته‌ام قدر آن صندلی را بدانم. تمامی آدم‌های سالم دور و اطراف من که یک سیگار هم در عمر خود مصرف نکرده، می‌گوید من هم می‌توانم به کنگره بیایم. نمی‌تواند بیاید چون مصرف‌کننده نیست.

امروز نه تنها من بلکه تک‌تک اعضایی که در کنگره به رهایی رسیدند و خدمت می‌کنند، شکرگزار خداوند هستند که مصرف‌کننده شده‌اند و توانستند وارد کنگره شوند، به این دلیل است که کنگره مسیر مستقیم است، مسیر، مسیر الهی است و فقط کافی است که من در این مسیر قرار بگیرم.

روزی که ما شعبه دماوند را شروع کردیم، در پارک جلسات می‌گذاشتیم، بعد از دو سال این جمعیت است و این همچنان ادامه‌دار است، بذری که آقای مهندس کاشتند الان به رهایی صدهزار نفری رسیده است. روز به‌ روز کنگره سخت‌تر می‌شود، سختگیری‌ها بیشتر می‌شود، دلیل این سخت‌گیری‌ها چیست؟ 

دلیلش این است که آیا کسی که می‌خواهد خدمت کند خواسته واقعی دارد، می‌خواهد در این مسیر باشد یا خیر. پس قدر جایی را که نشسته‌ایم را باید بدانیم.

من خودم شخصاً آرزو داشتم از خواب بیدار شوم و بگویم من یک روز سالم هستم، من کمپ روبروی خانه‌ام بود، نمی‌رفتم زیرا می‌دانستم چه کاری انجام می‌دهند، ده نفر از دوستان من در آن کمپ مردند، متاسفانه برخوردی که با یک حیوان می‌کنند با شخصی که وارد کمپ می‌شد، می‌کردند، در خانه ترک می‌کردم ولی مدام دنبال راه فرار بودم، منتظر بودم اتفاق خاصی بیفتد تا دوباره مصرف کنم. اکنون چه اتفاقی افتاده که کنار من پر از مصرف‌کننده است و من می‌روم کنار آنها می‌نشینم و تنها چیزی که کنار آنها می‌بینم تنقلات است که از آنها استفاده می‌کنم، از من می‌پرسند هوس نمی‌کنی؟ می‌گویم هوس و وسوسه چه چیزی است. این انفاق برای تک‌تک اعضای کنگره می‌افتد.

شاید نتوانید کنگره را در هیچ کجای هستی پیدا کنید، شاید الان متوجه نشوید من چه می‌گویم ولی بعدها راه و مسیر به شما نشان می‌دهد که کجا آمده‌اید تا قدر این صندلی را بدانید.

امیدوارم تمام کسانی که خواسته رهایی دارند به آن برسند و در این مسیر خدمت کنند، آقای مهندس می‌فرمایند: لیاقت خدمت کردن به هر کسی داده نمی‌شود، پس قدر جایی که هستید، صندلی که روی آن نشسته‌اید، جایگاهی که دارید،‌ به اسم یه شخص کنگره‌ای بدانید.

می‌گویند حرمت امام‌زاده را متولی آن نگه می‌دارد، پس ما نیز حرمت کنگره را با رعایت قوانین و احترام گذاشتن به آن نگه می‌داریم.

تنظیم و ارسال:مسافر مجتبی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .