English Version
This Site Is Available In English

تخریب در اثر افکار منفی و اشتباهات

تخریب در اثر افکار منفی و اشتباهات

جلسه‌ی چهاردهم از دوره سی‌ام کارگاه‌های آموزشی، عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی رودهن با استادی راهنمای محترم مسافر کیان، نگهبانی مسافر حسین و دبیری مسافر مهران با دستور جلسه «وادی دوم و تأثیر آن روی من» روز شنبه 6 اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.



خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان کیان هستم یک مسافر، امروز دو دستور جلسه داریم: اولی وادی دوم که فکر می‌کنم یکی از وادی‌ها یا قوانینی است که وجود دارد، دیگری هم تولد پنجمین سال رهایی محمدحسین عزیز است.
هر موقع وادی دوم را می‌خوانم، یاد روز اول ورود خودم به کنگره می‌افتم، آن روز را که در خردادماه بود، دقیقاً یادم است که دو روز بود شیشه نکشیده بودم. مادرم به من گفت که بیا یک جای خوبی برویم، گفتم همه این‌ها پول الکی می‌گیرند، اما در آن زمان خدا چیزی در قلبم انداخت که دل مادرت را نشکن. وقتی به آنجا رفتم، از من سؤال کردند که چه چیزی مصرف می‌کنی و من به آن‌ها گفتم چیزی مصرف نمی‌کنم! فکر می‌کردم در آنجا آزمایش هم می‌گیرند، گفتند پس برای چه به اینجا آمده‌ای؟ گفتم برای اینکه دل مادرم را نشکنم. گفتند می‌دانی اصلاً اینجا کجاست؟ فقط چند سال پیش در صداوسیما برنامه‌ای راجع به کنگره 60 دیده بودم که اطلاعات غلطی راجع به آن به من دادند.
اما در آن روز که به من گفتند اینجا کنگره 60 است، گفتم اینجا همان‌جایی است که یک نفر قهرمان تیر و کمان جهان شده است؟ گفت بله همین‌جاست. گفتم هم شیشه هم تریاک می‌کشم، مشروب هم می‌خورم، الان هم چند روز است متادون خورده‌ام. همان‌جا ماندم، تولد هم داشتیم و دستور جلسه هم وادی دوم بود، از آن روز ماندم و این دستور جلسه به من امید داد که تو آن نیستی که بودی و می‌توانی همه‌چیز را تغییر دهی.



از این وادی فهمیدم که اشتباهات و تخریباتی که داشتم، در اثر افکار منفی و اشتباهاتم بود، این وادی به من گفت که چیزی که الان هستم، در اثر اعمالی است که چند ماه پیش انجام داده‌ام، به‌واسطه بذری که چند وقت پیش با باورها و افکار خودم کاشته‌ام. در وادی اول به من تفکر را یاد داد و به من گفت به چه چیزهایی باید فکر کنیم و به چه چیزهایی نباید فکر کنیم، بعد به‌واسطه آن چیزهایی که نباید فکر کنی، بذری کاشته‌ای که حالا داری درو می‌کنی. در قسمتی هم می‌گوید که هر چه فکر می‌کنیم به حقیقت می‌رسد.
حالا باورهایت را عوض کن، اعتیاد درمان دارد و تو می‌توانی این شرایطی که برای خودت درست کرده‌ای را عوض کنی. من فکر می‌کردم اعتیاد تاوان دارد و من دیگر درست نمی‌شوم، اما نه‌تنها جسمت عوض می‌شود، زندگی و شرایطت هم‌تغییر می‌کند. این را بدان که این سیستم یک تشکیلاتی دارد که تو هر طور به آن نگاه کنی، بازتابش به زندگی‌ات برمی‌گردد. بیرون آینه تمام‌قد من است، تو از درون عوض شو، ببین بیرون چطور می‌شود، من این موضوعات را در این وادی یاد گرفته‌ام.



وقتی خودم را عوض کردم، مدارم عوض شد، یعنی انسان‌های زندگی‌ام خودبه‌خود عوض شدند. در کار هم اشتباهاتی داشتم که آن‌ها هم درست شد، چون ناامیدی زیادی داشتم و زمانی که شکستی می‌خوردم، زود به هم می‌ریختم، اما این وادی به من گفت، بالاترین گناه ناامیدی است. چون نمی‌دانی این سیستم چگونه کار می‌کند، یک مقدار که آگاهی به دست بیاوری متوجه می‌شوی چگونه زندگی کنی، اگر الان به من داده نشد، حتماً در ادامه به شکلی دیگر داده می‌شود، تو تلاش خودت را می‌کنی، بهترین نتیجه را خدا برایت در نظر می‌گیرد. در کنگره هم تلاشت را انجام می‌دهی، اما راهنما زمان رهایی‌ات را مشخص می‌کند، وقتی این‌ها را درک کنم دیگر ناامید نمی‌شوم.
در مورد محمدحسین عزیز: روزی دیدم یک نفر با کت‌وشلوار وارد لژیون شد، به او گفتم چه چیزی مصرف می‌کنی، گفت تریاک، متوجه شدم که در محل کارش استفاده می‌کند.
به‌واسطه موقعیت اجتماعی و عدم متوجه شدن خانواده، مجبور بود مسافت زیادی را تا شعبه بیاید، چون خواسته قوی داشت. به لطف خدا رهایی خیلی خوبی هم داشت، یکی از ویژگی‌هایش این بود که مطالعه زیادی می‌کرد.
به فرزندان، همسرش و راهنمای همسفرشان تبریک عرض می‌نمایم. امیدوارم محمدحسین در اینجا بماند و خدمت کند، چون انسان خوبی است، رهجوهای خوبی هم دارد، امیدوارم آن‌ها هم راهنما بشوند.

در ادامه برگزاری مراسم تولد پنج سال رهایی راهنمای محترم مسافر محمدحسین، رهجوی راهنمای محترم مسافر کیان:

اعلام سفر راهنمای محترم مسافر محمدحسین:
سلام دوستان محمدحسین هستم یک مسافر، با پانزده سال تخریب وارد کنگره شدم، آخرین آنتی ایکس مصرفی شیره، ده ماه و یک روز سفر کردم با روش DST، داروی درمان شربت OT با راهنمای خوبم آقا کیان، در حال حاضر پنج سال و هجده روز است که با دستان پر توان آقای مهندس آزاد و رها هستم.

خلاصه سخنان متولد:
سلام دوستان محمدحسین هستم یک مسافر، از آقای مهندس، راهنمای عزیزم، همسفرانم و راهنمای همسفرم تشکر می کنم و ممنون از عزیزانی که با حضورشان به من انرژی داده اند. اگر بخواهم وادی دوم را به تولدم ربط بدهم، امیدوارم من محمدحسین بیهوده به این دنیا نیامده باشم.
یادم است که هجده فروردین 1399 که رها شدم، به همراه راهنما و خانواده ام که در حضور آقای مهندس بودیم، یک عکسی از ما گرفتند که هنوز هم دارم، لبخند رضایتی بر روی صورت همسفرانم بود که آرامش در آن ها مشخص بود، آقای مهندس هم به باران نگاه می کردند، برق رضایتی در چشمان ایشان هم می دیدم. شاید آن روز خیلی درک نکردم، اما بعدها که جلوتر رفتم، به این عکس بیشتر نگاه کردم و وادی دوم را که مطالعه کردم، متوجه شدم من هم باید در این دنیا سهمی برای ساختن داشته باشم، اگر این کار را نکنم، مانند همان پانزده سالی که مصرف می کردم، مصرف کننده بی مصرف هستم.
یک روز از خداوند خواستم که به من توفیق دهد، لبخندی بر لبان فرزندان مصرف کنندگان بنشانم. در آزمون قبول شدم و فهمیدم که من هم باید ماموریتم را انجام دهم و به کائنات و هستی کمکی کنم که اگر این کار را نکنم، تمام زندگی ام را باخته ام. در لژیون هم بسیار می گویم که یکی از دلایلی که من راهنما شده ام، بچه هایی هستند که پدرانشان مصرف کننده هستند.
من تمام مراحل شال گرفتن را با اشتیاق انجام دادم، شال را که دریافت کردم مقداری از کنگره فاصله گرفتم. یک شبی که باران هم می آمد، به خودم گفتم: لطفی که خدا به تو کرده است را پس می زنی؟! به تو لیاقت داد و تو قدر ندانستی، چون به دنبال لژیون زدن نبودم. آن شب تا صبح گریه کردم، صبح آن روز پیش آقای ترابخانی برای تحویل نامه تشکیل پرونده رفته بودم، به من گفتند باید به شعبه بروی و ایجنت به من نامه بزند، من گفتم تا نامه ام را نگیرم از اینجا نمی روم، داستان را برای ایشان تعریف کردم، ایشان هم نامه را به من دادند.

خلاصه سخنان همسفر آرین:
سلام دوستان آرین هستم یک همسفر، در ابتدا از آقای مهندس که این تشکیات را ایجاد کرده اند تا ما از آن استفاده کنیم تشکر می کنم، از آقا کیان راهنمای پدرم که لطف زیادی به ما داشته اند، در ادامه از مادرم که پشت پدرم را خالی نکرده اند و درهمه لحظات در کنار او بود، از خواهرم که به او می گویم: با اینکه کوچکی، اما قوی و بزرگ هستی، تشکر می کنم.
این رهایی و آزدمردی از لحظه ای در زندگی شروع می شود که آدم از خودش متنفر می شود، می گوید من دیگر این زندگی را نمی خواهم، شاید از لحاظ اجتماعی انسان بزرگی باشم، اما حرف مواد را گوش می دهم. در آن زمان جرقه ای در ذهنم می خورد که جایی را برای ترک پیدا کنم. جمله ای داریم که؛ آدمی که خواب است را می شود بیدار کرد، اما آدمی که خودش را به خواب زده است را نمی شود بیدار کرد.
تشکر آخر را از پدرم می کنم که این پشتوانه را داشت، مانند یک ورزشکار، یک شب به خودش می گوید من فرزندان و زندگی ام را می بینم و می خواهم رو به جلو حرکت کنم، من به عنوان یک پسر افتخار می کنم که پدرم ایشان هستند.



خلاصه سخنان راهنمای محترم مسافر سمانه:
سلام دوستان سمانه هستم راهنمای یک همسفر، خدا را شکر می کنم که به واسطه این تولد در اینجا حضور دارم. زمانی که تولدی برگزار می شود، دلیلش رساندن پیام برای تازه واردینی است که در جمع ما حضور دارند، زمانی که با ناامیدی وارد کنگره می شوند، به گفته وادی دوم نور امید در آنها تابیده می شود.
آقای مهندس می فرمایند تمام الگوها مانند هم هستند، اگر امروز این عزیزان در این جایگاه قرار گرفته اند، هر فردی که خواسته اش را داشته باشد، می تواند در این جایگاه قرار بگیرد، مشروط به این که در راه و حرکت درست قرار بگیرد.
در راس به آقای مهندس و خانواده محترمشان، به راهنمای مسافر و خود مسافر تبریک عرض می کنم و امیدوارم در ادامه راه به تمام خواسته هایشان برسند. به همسفر آذر تبریک عرض می کنم، با اینکه دیرتر از مسافر وارد شدند، اما با ورود به سفر دوم، ثابت قدم آمدند و توانسته اند تمام آموزش های کنگره را در زندگی شان کاربردی کنند.

خلاصه سخنان همسفر آذر:
سلام دوستان آذر هستم، همسفر محمدحسین، آرم کنگره متشکل از یک دایره و یک مثلث است، اگر بخواهیم خط را به سطح تبدیل کنیم، کوچکترین آن مثلث می شود، مصرف کننده ای که در اوج ناامیدی است و فکر می کند دیگر راهی وجود ندارد، وقتی حرکت می کند و در صراط مستقیم قرار می گیرد، می تواند به دایره و نقاط بیکران برسد و خودش را نجات بدهد.
مسافر من هم سفر اول خوبی داشت که بهترین سفر زندگی برای او بود، خیلی تلاش و کوشش کرد و توانایی هایی که داشت را دوباره بدست آورد، انسان خوب و مهربانی است.
از آقای مهندس بابت این بستری که مهیا کرده اند، تشکر می کنم، ایشان واقعا به من زندگی دادند، چون مسافرم را به من برگرداندند. از راهنمای مسافرم  که همیشه پشت ایشان بودند و همچنین از راهنمای خودم که به من یاری رساندن تشکر می کنم. در آخر از خود آقا محمدحسین و فرزندانم هم تشکر و قدردانی می کنم.

خلاصه سخنان همسفر باران:
سلام دوستان باران هستم یک همسفر، در ابتدا از آقای مهندس، از راهنمای پدرم آقا کیان و راهنمای مادرم تشکر می کنم. تولد پنج سالگی پدرم را تبریک می گویم.

برگزاری انتخابات نگهبانی و انتخاب مسافر محمدمهدی به عنوان نگهبان روزهای شنبه:

عکاس: مسافر احمد
تایپ و ویرایش: مسافر مجتبی و مسافر منصور
تنظیم و ارسال: مسافر علی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .