English Version
This Site Is Available In English

مسافران اگر از تاریکی‌ها جان سالم به در ببرد انسانی کار آزموده و رها می‌شود

مسافران اگر از تاریکی‌ها جان سالم به در ببرد انسانی کار آزموده و رها می‌شود

«به نام قدرت مطلق الله»

دومین جلسه از دوره شصت و یکم سری کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ در نمایندگی پرستار با استادی: راهنمای محترم مسافرمهدی، نگهبانی موقت: مسافر ایرج و دبیری: مسافر حسین با دستور جلسه

« وادی دوم و تاثیر آن روی من» در روز شنبه ششم اردیبهشت ماه 1404 ساعت 16:30 برگزار شد.

 

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان مهدی هستم یک مسافر،


خیلی خوشحالم که یک بار دیگر در این جایگاه قرار گرفتم  تا آموزش بگیرم،
دستور جلسه «وادی دوم و تاثیر آن بر روی من» می‌باشد، عنوان این وادی بیانگر این است که هیچ مخلوقی جهت بیهودگی پا به عرصه وجود نمی‌گذرد و هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم،
مسافری که وارد کنگره می‌شود وادی اول یعنی وادی تفکر را پشت سر گذاشته است و یک ساختاری درون ذهن خود تشکیل داده است ولی ممکن است دچار ناامیدی شود و پیش خود بگوید که من راه‌های مختلفی را برای درمان پشت سر گذاشتم و نتیجه‌ای نگرفته‌ام این وادی به ما می‌گوید که هیچ کدام از ما بدون دلیل پا بر کره خاکی ننهاده‌ایم و باید این مسئولیت و هدف خود را پیدا نماییم و یک اشاره‌ای هم می‌کند که همه انسان‌ها برای آموزش و خدمت به این کره خاکی آمده‌اند،
هر شخصی که وارد تاریکی‌ها می‌شود اگر بتواند از آن تاریکی‌ها جان سالم به در ببرد انسانی کار آزموده و رها می‌شود،قسمت دوم دستور جلسه امروز، تولد محمد می‌باشد،
روز اول که محمد پا به کنگره گذاشت چنان گرم و صمیمی با من سلام و احوالپرسی کرد که من فکر کردم آشنای من است وقتی وارد لژیون من شد از لحاظ چهره زیاد تکیده نبود زیرا حواسش بود که چه کار بکند چون پسر بسیار باهوشی است و در ادامه کار آموزش‌ها را فرا گرفت،
با اطلاعاتی که از بیرون داشت که البته این اطلاعات کامل نبود و او را دچار یک دوگانگی خاصی کرد و از یک زمانی به بعد متوجه گردید که آموزش‌های کنگره کامل‌تر می‌باشد،
یکی از خاطراتی که با او داشتم این بود که هنگام رهایی، نوشتن سی‌ دی‌ها را جدی نگرفته بود و فقط با ۲۰ عدد سی دی برای رهایی آمده بود!! که باعث گردید در عرض یک ماه ۲۰ عدد سی دی کامل را بنویسد و به نظر من همین امر باعث شد که در کنگره باقی بماند البته به نظر من اگر یک مقدار مطالعه بیشتری می‌کرد می‌توانست راهنما شود البته جایگاه راهنمایان تازه واردین نیز بسیار بسیار حساس می‌باشد با آموزش‌هایی که محمد فرا گرفته است، می‌دانم که می‌تواند از این مسئولیت سربلند بیرون آید،


من زیاد دوست ندارم که موارد تخریب و نقطه ضعف افراد را در جشن تولدها بیان کنم، نقطه قوت محمد در این است که پسر بسیار باهوش و سپاسگذاری است،
« در کنگره انسان سپاسگزار همیشه موفق می‌شود»، نه تنها نسبت به راهنمایش بلکه نسبت به تمام افرادی که خدمت می‌کنند حس سپاسگزاری را دارد به خانواده، دوستان، همسفر و دختر کوچکش تبریک عرض می‌کنم،
از اینکه به صحبت‌های من توجه نمودید بسیار سپاسگزارم.

 

 

سلام دوستان، محمد هستم مسافر؛


خدا را شکر می‌کنم که امروز در این جایگاه نشسته‌ام و لیاقت تجربه این جایگاه را دارم و امیدوارم بتوانم با حرکتم جوری پیش بروم که لیاقت قرار گرفتن در جایگاه های بالاتر در کنگره را بدست بیاورم؛
خیلی خوشحالم که امروز مادرم هم اینجاست که اصلا نمی‌داند ماجرا چه هست و شوکه شده و پسران هم که مامانی هستند و امیدوارم بتوانم احساساتم را کنترل کنم.
نمی‌خواهم خیلی به خاطرات تلخ گذشته بپردازم چون من هم مثل شما خاطرات تلخ فراوانی داشته‌ام و بالا و پایین شدن‌ها را پشت سر گذاشته‌ام و وقتی درگیر مسئله اعتیاد شدم خیلی چیزها را از دست دادم و روزها و شبهای سختی را گذراندم و یک جاهایی را هم تنها بودم؛...
برادی کوچکتر از خودم در خانه داشتم که نگران او و آینده‌اش بودم و همینطور نگرانی پدر و مادرم و همین‌طور نگرانی درباره همسرم و همه این نگرانی ها اذیتم می‌کرد و البته نگران دخترم حناخانم در چند سال آخر.
من خیلی زود درگیر مسئله اعتیاد شدم چون البته از نطر خودم بسیار پرتلاش و کنجکاو بودم و همیشه پدرم با من بر سر اینکه زیاد کار می‌کردم مشکل داشت و می‌گفتند تو داری خودت را برای دیگران به کشتن می‌دهی  ولی چون مسئله مصرف تریاک در خانواده مادری‌ام بسیار عادی بود و همه هم در کنار مصرف شرایط شعلی و مالی خوبی داشتند برداشتم این بود که راه بزرگ شدن برای هر آدمی همین است و وقتی با زحمت در کسب و کارم به ثباتی  رسیدم شروع به مصرف کردم و وقتی خبردار شدم که کاملا درگیر شده بودم و راه فراری از مسئله نداشتم و خیلی از این مسئله رنج می‌کشيدم که البته پدر و مادر و همسرم به روی من نمی‌آوردند و همیشه تلاش داشتند با صبر به پیش بروند تا ببینند چه می‌شود تا اینکه خدا بچه‌ای به نام حنا خانم را به ما ارزانی داشت و البته من همچنان در سیاهی فرو می‌رفتم ولی آن بالاسری که همیشه می‌گویم بهترین رفیقم است مدام ترمز مرا می‌کشید و با مسائل مختلفی راه سقوط را سد می‌کرد تا به خودم بیایم که البته گُلِ کار سال ۹۷ بود که اتفاقاتي عجیب را تجربه کردم و بعد از کمی فکر کردن می‌گویند که خداوند خریدار دلهای شکسته است من هم که دیگر آرزوی مرگ داشتم می‌گفتم .

 

که خدایا خودت کاری کن که من دیگر نمی‌توانم خفت و خواری را تحمل کنم، و البته در رهایی خودم هم گفتم که کوچکترین نقش در این رهایی مال من بود و انرژی‌ای را که نمیبینم اما کاملا حسش می‌کنم و قشنگی اش هم به این است که ندیده میپذیرمش و فکر می‌کنم همان نیرویی باشد که آقای مهندس را هدایت کرد و به جایگاه امروزش رسانید و من را هم به اینجا هدایت کرد و اجازه داد از این در وارد شوم و از همان ابتدا دلم درگیر محبت راهنما و کنگره شود؛
این را هم بگویم که سفری سخت و پرفراز و نشیب داشتم چون فکر می‌کردم چیزهایی را می‌دانم ولی گفتم اینجا را تا انتها بروم و البته همیشه کارهایم نیمه کاره بود ولی اینجا تلاش کردم سفرم را تمام کنم که با خواست خودم و تلاش سایرین بلاخره موفق هم شدم و در ادامه هم همان نیرویی که مرا به اینجا آورد در اینجا نگهم داشت و می‌خواهمبه دوستان سفر اولی بگویم کافی است بخواهید و انوقت نخواهید دانست که چگونه به پایان سفر رسیده‌اید.
تمام دستاوردهای خودم پس از ورود به کنگره را مرهون راهنمایم هستم که بسیار انرژی برایم صرف کرد و جای خیلی از نداشته ها زا برای من پر کرد و مثل یک برادر بزرگ بود.
از راهنمای خودم و از ایجنت و مرزبانان و ایجنت و مرزبانان دوره‌ گدشته و همه خدمتگزاران کنگره و نمایندگی سپاسگزارم و در راس سپاسگزار مهندس و خانواده محترم ایشان هستم ؛
از اینکه به  مشارکتم  من توجه نمودید سپاسگزارم.

عکاس:مسافر حسین لژیون دوازدهم

تایپ و ویراست:مسافر کوشیار لژیون نهم مسافر علی لژیون ششم

بارگزاری:مسافر مهدی لژیون دهم

وبلاگ نمایندگی پرستار

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .