English Version
This Site Is Available In English

پیدا کردن مبدأ با کمک اندازه‌ها

پیدا کردن مبدأ با کمک اندازه‌ها

ان‌شاءالله حال همه خوب باشد، ماه رمضان برای همه مفید بوده و هر کدام در حد توانمان بتوانیم آن را انجام دهیم که در مورد این قبلاً صحبت شده؛ اما یک نکته‌ مهم و کاربردی می‌باشد که من دوباره آن را مطرح می‌کنم. پیدا کردن نقطه صفر یا نقطه توانایی انسان همان چیزی که آقای مهندس برای درمان متد DST پیدا کردند خیلی برای ما مهم است و می‌تواند در قسمت‌های مختلف زندگی به ما کمک کند که همان مبدأ یا نقطه صفر است که من باید بدانم دقیقاً در کجا قرار گرفتم؛ چون متد DST از دل ماه رمضان بیرون آمده و این‌که آقای مهندس می‌گویند؛ بعد از سال‌ها نمی‌دانستم که مقدار مصرف من چقدر است و کجای کار قرار دارم و نمی‌دانستم تخریبم چقدر است و چقدر وابسته به مواد هستم، میزانش برای من مشخص نبود؛ ولی همان نظمی که در ماه رمضان بود باعث شد که این نقطه تفکر بیدار شود، با این‌که آقای مهندس همه چیز را با دقت و ظرافت اندازه‌گیری می‌کردند و کارشان تعمیر دستگاه‌های پیچیده مخابراتی بود، اینکه چگونه از میزان مصرف خودشان خبر نداشتند این مسئله عجیب و غریبی است؛ ولی واقعیت همین است انسان در کاری که در آن مشکل دارد و در کارش گره افتاده که نمی‌تواند آن را حل کند؛ چون میزان خرابی را نمی‌داند و اندازه‌ها را نمی‌شناسد، پیدا کردن اندازه تخریب باعث شد که آن مبدأ سفر به وجود بیاید و راه درمان کشف شود. ما همیشه پیدا کردن نقطه شروع یا مبدأ را با کمک اندازه‌ها داریم؛ یعنی ما تا اندازه‌ها را متوجه نشویم انگار نمی‌توانیم مبدأ خودمان را پیدا کنیم.

من به دانشگاه رفتم گفتم بروم یک بستنی بخورم، بستنی را برداشتم، گفتم قیمتش چند است؟ فروشنده گفت ۲۵ هزار تومان، کمی قیمت مشکوک بود، فروشنده گفت خیلی بستنی خوبی است، من را گول زد و بستنی را خریدم، خوردم خوشمزه نبود، حساب و کتابی کردم وزن بستنی ۶۵ گرم بود؛ یعنی هر کیلوگرم ۴۰۰ هزار تومان می‌شد و من داشتم بابت یک بستنی که قیمت واقعی آن شاید ۴۰ هزار تومان هم نباشد، ۴۰۰ هزار تومان پول می‌دهم، بستنی که در آن مقداری شیر، شکر و روغن نباتی و یک ذره رنگ کاکائو بود را به قیمت هر کیلوگرم ۴۰۰ هزار تومان به من دادند؛ اما بستنی سنتی که از مواد مرغوب و زعفران درست شده بود کیلویی ۱۲۰ هزارتومان بود، با خودم گفتم چرا یک بستنی بی‌کیفیت باید کیلویی ۴۰۰ هزار تومان و یک بستنی خوب کیلویی ۱۰۰ هزار تومان باید فروخته شود، خُب این اندازه است، وقتی اندازه را ندانیم همین‌طور پول می‌دهیم و از مغازه بیرون می‌آییم، با این کار داریم به چه چیزی کمک می‌کنیم؟  به ظلم و بی‌انصافی کمک می‌کنیم که در مورد همه چیز صدق می‌کند. چیزی که من متوجه شدم هر چیزی دو قیمت متفاوت دارد؛ مثلاً چیزی که ۱۰۰ هزار تومان است را به شما ۳۰ هزار تومان می‌دهند و شما می‌گویید چقدر ارزان و خوب یا چیزی که ۱۰۰ هزار تومان است را به شما ۴۰۰ هزار تومان می‌دهند و این یک روال است که چیزی را به ما قالب کنند و بفروشند، قیمت جنس بی‌کیفیت را پایین می‌آورند؛ چون در آن از مواد بی‌کیفیت استفاده شده و یا جنس خوب را چندین برابر به ما می‌دهند، چرا ما باید یک چیزی را که قیمت تمام شده آن ۱۵۰ هزار تومان است را بیشتر از ۲۵۰ هزار تومان بخریم یا چرا باید بستنی که هزینه تمام شده آن ۴۰ هزار تومان است کیلویی ۴۰۰ هزار تومان بخریم؟ اگر قیمت اجناس یک قیمت متعارفی باشد آن‌‌وقت باید آنها را بخریم؛ مثلاً بیسکویتی که از آرد، روغن و شکر که هیچ‌کدام از این‌ها قیمتشان ۷۰ هزار تومان در کیلوگرم بیشتر نیست را وقتی حساب کنیم آن بیسکویت کیلویی زیر ۱۰۰ هزار تومان است و تولید‌کننده آن را تولید می‌کند و ما آن را کیلویی ۷۰۰ هزار تومان داریم می‌خریم، اگر شما بخرید در واقع معنی آن چیست؟ معنی این است که دارید تأیید می‌کنید و می‌گویید شما آن جنس را تولید کن، نگران فروش آن نباش؛ چون من می‌خرم و استفاده می‌کنم.

با دوستم داشتم فیلمی را نگاه می‌کردیم، فیلم خیلی عالی شروع شد؛ اما وسط فیلم که رسیدیم کارگردان قهرمان فیلم را کشت، من به دوستم گفتم من دیگر این فیلم را نگاه نمی‌کنم؛ چون زورم به کارگردان نمی‌رسد؛ اما می‌توانم فیلمش را نبینم؛ چون بعد از علاقه‌مند شدن به فیلم، قهرمان را کشت. به دوستم گفتم ببین فروش این فیلم چقدر بوده؟ گفت ۱۲۴ میلیون دلار بوده، در حالی که هزینه تولید آن ۱۳۰ میلیون دلار است و این میانگین فروش جواب کارگردان را داده؛ یعنی خرج فیلم درنیامده؛ چون برخلاف اصول حرکت کرده، وقتی شما یک کاری را انجام می‌دهید باید بدانید هدفتان از انجام آن کار چیست؟ اگر فیلم را برای مردم می‌سازید باید بر اساس نیاز، خواسته و سلیقه انسان‌ها بسازید که به آن‌ها قدرت و نیرو بدهد و چیزی را به آن‌ها آموزش بدهد، شما وقتی قهرمان فیلم را که به دیگران کمک می‌کند و کار خوب انجام می‌دهد را می‌کشید دارید یک پیام را به انسان‌ها مخابره می‌کنید که پاسخ خوبی، بدی است و اگر شما فداکاری کنید نتایج بدی را به‌دست می‌آورید، در صورتی که در هستی این‌طور نمی‌باشد. آقای مهندس می‌گویند؛ من سال‌ها کلی چیزها را به شما آموزش دادم که یک جمله را فقط بگویم که خوبی خوب است و بدی بد است. شما اگر متقلب و فرصت‌طلب نباشید و اگر کاری به دیگران نداشته باشید سالم و صحیح می‌مانید و از زندگی خوبی برخوردار می‌شوید؛ ولی اگر بخواهید به انسان‌ها کمک کنید و تلاش کنید که به آنها آموزش بدی را بدهید نابود می‌شوید و این خودش را در حسی که در انسان‌ها ایجاد می‌شود نشان می‌دهد. کارهایی که انجام می‌شود بایستی نتایج خوب و بازخورد سازنده‌ای داشته باشد، آن چیزی که واقعاً اثرگذار است آن انرژی است که شما از انجام آن کار به‌دست می‌آورید و روحیه می‌گیرید و یک چیزی یاد می‌گیرید، پس ما باید به این‌ها دقت داشته باشیم، به نظر من انسان باید عکس‌العمل نشان دهد.

اگر خواسته‌های ما انسان‌ها تغییر کند؛ شرایط انسان هم تغییر خواهد کرد، اگر شما آن بستنی را نخورید سرنوشت عوض می‌شود، اگر شما کنسرتی که خوب نبود نرفتید، آن دیگر این کار را انجام نمی‌دهد؛ چرا ما باید برای چیزهایی که ارزش ندارد هزینه کنیم؟ چرا ما باید برای دوستی که نه دانایی دارد نه معرفت و نه محبت، وقت زیادی بگذاریم؛ چرا برای کسی که به کارهای خودش رسیدگی نمی‌کند دل‌سوزی بیش از اندازه انجام دهیم؟ این همان محبتی است که باید اندازه باشد. وقتی اندازه را پیدا کردیم، بعد مسئله، انتخاب ما در خواسته می‌شود، باید انتخاب کنی که از لذت آن لحظه بگذری یا نگذری؟ اگر عبور کردی آن اتفاق و جهش می‌افتد، جامعه‌ای که افراد در آن اندازه‌ها را می‌دانند، سرشان کلاه نمی‌رود. به مرور زمان این‌ها در حس انسان شروع به اثر گذاشتن می‌کند و زندگی ما را تغییر می‌دهد، بایستی از انسان‌هایی خرید کنیم که واقعاً زحمت می‌کشند، ما باید از افرادی در شهرستان‌ها خرید کنیم که واقعاً وقت گذاشتند، زحمت کشیدند ببینید کیفیت کار چگونه است، محصول خوب چگونه است؟ باید این فرهنگ را آرام‌آرام ادامه بدهیم.

آقای مهندس مبدأ را پیدا کردند؛ چون اندازه‌ها را بلد بودند و بعد تغییرات اتفاق افتاد وقتی اندازه را پیدا کردیم؛ می‌فهمیم که چقدر وضع خراب است. می‌خواهید کاری را انجام دهید، می‌خواهید درس بخوانید و شروع به حرکت کنید بایستی بدانید توانتان چقدر است؛ مثلاً توانتان روزی یک ساعت درس خواندن است، می‌روید پیش مشاور ۸ ساعت در روز به شما برنامه می‌دهد این برنامه برای شما قابل اجرا نیست، ۶ ماه دست و پا می‌زنید، آخر افسرده و ناامید می‌شوید یا باید زور زیادی بزنید و از انرژی ذخیره‌ خود استفاده کنید. وقتی شما نقطه صفر را پیدا نمی‌کنید چقدر می‌توانید بدوید؟ ۱۰۰ متر، چقدر زیر آب می‌توانید بمانید؟ ۲۰ ثانیه، اگر مبدأ را پیدا کردید از آن‌جا وادی نهم یا نقطه تحمل ایجاد می‌شود؛ یعنی شروع به ساخته شدن می‌کند چون پایه درست است، اگر شما مبدأ را پیدا نکردید ۵۰ سال‌ هم تمرین کنید چیزی جز تخریب ندارد. وقتی مبدأ را پیدا می‌کنید، نیرویی که از کم شروع شده نقطه تحمل پیدا می‌کند و شروع به قوی‌تر شدن می‌کند؛ مثلاً شما ۱۰ هستید می‌خواهید ۲۰ شوید این ۱۰ تا را چه کسی می‌خواهد پر کند؟ شما ۱۰ هستید باید تلاش کنید ۱۱ شود یا به‌جای یک ساعت درس خواندن، دو ساعت در روز بخوانید، این ساعت را چگونه می‌خواهید درست کنید؟ باید از انرژی ذخیره شده استفاده کنیم، پس انسان اگر اندازه را پیدا نکند بایستی آن اختلاف را با انرژی ذخیره شده خودش پر کند، اگر این انرژی ذخیره شده را استفاده کنیم مریض و بدحال می‌شویم و خیلی مسائل دیگر. جامعه‌ای که اندازه‌ها را نداند مبدأ خودش را نمی‌داند، وقتی هم که مبدأ را نداند از انرژی‌های ذخیره خودش استفاده می‌کند، ساختارش از درون شروع به خراب شدن و فرو ریختن می‌‌نماید، پس یکی از چیزهایی که ما بتوانیم شرایط خود را در خانواده تغییر دهیم این است که مبدأ را با اندازه‌ها بدانیم.

داستان پیامبران حاوی مطالب بسیار مهمی است که باعث تثبیت فؤاد می‌شود؛ یعنی آرامش دل و این‌که ما بتوانیم این را نگاه کنیم. پیامبران زندگی بسیار تا بسیار سختی داشتند؛ یعنی میانگین سختی زندگی پیامبران ۱۰ برابر میانگین سختی انسان‌های معمولی است، اگر شما نگاه کنید متوجه این قضیه می‌شوید. پیامبران ویژگی که داشتند همگی خیرخواه بودند؛ مثلاً نوح از زوایای مختلفی وارد می‌شود که بتواند مردم را بیدار کند، همیشه قومش را به راستی و صراط مستقیم دعوت می‌کرد و قومش به او می‌گفتند به راستی نوح با ما مجادله کردی و چه مجادله دور و درازی هم کردی. پیامبران سختی‌ها را تحمل می‌کنند و آزمون پس می‌دهند؛ یعنی از آن‌ها امتحان گرفته می‌شود و امتحان‌ها را قبول می‌شوند، از مراحل عبور می‌کنند وقتی که امتحانات را قبول شدند به آن‌ها رسالت داده می‌شود. مطالب امتحانی پیامبران چه هست؟ همان مطالبی که بعداً به مردم آموزش دادند، اول برای خودشان نازل می‌شود بعد از آن مطالب استفاده می‌کنند و شروع به باز کردن گره‌های خودشان می‌کنند، وقتی گره‌های خودشان را باز کردند از رنج و تاریکی خارج می‌شوند، وقتی که از رنج و تاریکی خارج شدند فرمان داده می‌شود که این‌ها را یاد گرفتی برو به مردم یاد بده و شاهد این داستان چیست؟ خود داستان حضرت رسول، در کلام‌الله می‌گوید آیا سینه‌ات را گشاده نکردیم، آیا بار را از دوشت برنداشتیم، به تو جا ندادیم، پناه ندادیم، مراقبت نکردیم؟ تعالیم و آموزش‌ها از طریق حضرت جبرئیل به پیامبر نازل می‌شود، پیامبر از آن دانش استفاده می‌کند و شروع به آموختن و درک عمیقش می‌نماید، شروع به باز کردن قفل‌های زیاد می‌کند، خداوند آن موقع می‌گوید؛ الان دیگر درمان شده‌ای و آن گره‌ها باز شده، حالا برو این‌ها را انتقال بده؛ چون انسان وقتی پالایش و تزکیه را از خود شروع کند ایمانش چندین برابر می‌شود.

زندگی پیامبران را وقتی نگاه می‌کنیم یک مثلث است؛ رنج و دشواری بسیار زیاد، خیرخواهی برای کمک به انسان‌ها و اینکه آن آموزش‌ها را اجرا کردند و به فعل تبدیل کردند و شروع به انتقال دادن به انسان‌ها کردند. یک واژه‌ای که در کلام‌الله استفاده می‌شود؛ مثلاً در قرآن شنیدیم که می‌گویند قوم عاد، قوم ثمود، قوم لوط که این‌ها یک معنی خاص و یک معنی عام دارد؛ یعنی ما می‌گوییم مطالبی که در کلام‌الله مطرح می‌شود ارزشش این است که برای زمان خاصی نباشد و جاری باشد. انسان‌هایی که در قبال آموزش‌هایی که به آنها داده می‌شود، سرکشی و عصیان می‌کنند، حرف معلم، پدر و مادر و کسی که خیرشان را می‌خواه گوش نمی‌کنند و می‌روند از کسی که زورگو و بی‌رحم است فرمان می‌گیرند و از او تبعیت می‌کنند، اگر مردمان سرزمینی این ویژگی‌ها را داشته باشند آنها قوم عاد می‌شوند، حالا می‌خواهد تهرانی‌ باشند، کرمانی باشند، این اصلاً به نژاد هیچ ربطی ندارد فقط کافی است این سه ویژگی را خوب انجام دهند آن موقع قوم عاد می‌شوند و بعد آن عذاب نازل می‌شود. قوم ثمود یک ویژگی برایش وجود دارد، قوم لوط یک نتیجه‌ای و قوم مدین یک نتیجه‌ دیگری دارد، همچنین قوم بنی‌اسرائیل یک نتیجه دارد، هر کدامشان یک پیامد خاصی دارند.

کلمه ظلم هم به معنی زورگویی و ستم است و هم به معنی تاریکی است، ظالم کسی است که تاریک می‌کند، ما می‌گوییم نیروهای تاریکی؛ البته واقعیت نیروهای منفی است، تاریکی ابزار است، نیروی منفی برای این‌که بتواند کاری انجام دهد به تاریکی نیاز دارد که بتواند حقایق را پنهان نماید و  پنهان کردن در نور امکان‌پذیر نیست و باید تاریکی وجود داشته باشد. باید اول جلو نور را بگیرد و یک جا تاریک شود، وقتی تاریک شد پنهان می‌شود، آن‌وقت می‌تواند نقشه‌های خودش را اجرا کند. ما نمی‌گوییم شب بد است؟ شب که منفی نیست، تاریکی ابزار و وسیله‌ای است که نیروی منفی بتواند با کمک آن اهدافش را جلو ببرد. کافر کسی است که پنهان می‌کند و ظالم کسی است که تاریک می‌کند. کسی که می‌خواهد پنهان کند باید تاریک کند تا تاریک نکند پنهان نمی‌شود، به راستی کافران همان ظالمین هستند. یک‌سری از شما خیلی دوست دارید که خودتان را به ظلموا نزدیک کنید، ظلموا کسانی هستند که تاریکی به‌وجود می‌آورند؛ یعنی دوست دارند به کنج تاریکی بروند و به آن‌جا پناه ببرند، بروند و در کنار آنها باشند و با آن‌ها رفاقت کنند و خودشان را به آن‌ها نزدیک کنند، چه اتفاقی می‌افتد؟ کسانی از شما هستند که به افرادی که تاریکی ایجاد می‌کنند گرایش پیدا می‌کنند، خوششان می‌آید، با آنها رفاقت می‌کنند وقتی که این کار را کردند دیگر از اولیا به آنها کمکی نمی‌رسد، به غیر از خدا برای شما از اولیا یاوری نیست؛ یعنی وقتی که شما به تاریکی‌ها خودتان را نزدیک کردید، انسان‌هایی که می‌خواهند به شما آموزش دهند و شما را از آن کنج خلوت بیرون بیاورند و می‌خواهند به شما درس و حکمت بدهند، اما شما از دسترس آن‌ها خارج شده‌اید، نتیجه چی می‌شود؟ شما شکست می‌خورید و از موفقیت ناکام می‌شوید. اگر شما با تاریکی رفاقت کردید تبعاتی دارد و تلاشی که دارید به نتیجه‌ای نمی‌رسد.

یک مثلث دیگر وجود دارد و آن این است که اگر یک پا جلوتر رفتی، آن‌جا دلی با آن ارتباط گرفتید حالا وارد مرحله جدی‌تر هم می‌شوید، اگر از آنها فرمان گرفتید و از آن لذت بردید یک عافیت برای شما به‌وجود آمد از آنها استفاده کردید و لذت بردید شما مجرم هستید. مثلث دوم می‌گوید؛ اصلاً انسان چگونه مجرم می‌شود؟ اطاعت از ظلموا و لذت بردن از آن امکاناتی که به تو داده می‌شود. چگونه انسان ناکام می‌شود؟ لذت بردن و ارتباط برقرار کردن با انسان‌هایی که تاریکی به‌وجود می‌آورند و دور شدن از انسان‌هایی که به آن‌ها آموزش می‌دهند، آن‌وقت زندگی بسیار سخت و دشوار می‌شود. نکته سوم اینکه قوم‌هایی که در قرآن گفته شده؛ یعنی قوم خاص یک معنی خاص دارد یک قومی به اسم عاد بوده که پیامبرشان هود بوده است آنها قطعاً قوم عاد بودند؛ ولی قوم‌های عاد دیگری هم می‌تواند وجود داشته باشد و اگر آن ویژگی‌ها را داشته باشند به قوم عاد تبدیل می‌شوند و قوم‌های دیگر هم ویژگی‌های خاص خودشان را دارند، اگر انسان با ظالمان معاشرت کند، کار کند، اطاعت کند و فرمان ببرد یک تبعاتی دارد و اینها قطعاً اجرا خواهد شد.

نگارش: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر صدیقه (لژیون تغذیه سالم)
گردآوری: رابط خبری همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر صدیقه (لژیون تغذیه سالم)
ویراستاری: همسفر توران رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
ارسال: راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی گنجعلی‌خان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .