جلسه پنجم از دوره پنجم جلسات لژیون سردار همسفران نمایندگی یحیی زارع میبد؛ با استادی دنور راهنما همسفر زهرا، نگهبانی دنور همسفر سمیه و دبیری همسفر احترام با دستور جلسه «ظرفیت، مسئولیت ( قبله گم کردن)» روز دوشنبه اول اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۴:۳۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان زهرا هستم همسفر از نگهبان، دبیر، خزانهدار، ایجنت و مرزبانهای محترم متشکرم که به من اجازه دادند در این جایگاه خدمت کنم و آموزش بگیرم. دستور جلسه امروز، «ظرفیت، مسئولیت و قبله گم کردن» است. دو پارامتر اول که ظرفیت، مسئولیت و پذیرش آن است، در واقع، این مفاهیم پایههای زیرساختی رشد و تکامل هر کدام از ما هستند و در ادامه، موضوع قبله گم کردن نیز مطرح میشود، با توجه به این که هستی بر مبنای اضداد بنا شده است، مسئولیت یا هر چیزی که برای آن ارزشی قائل هستیم، یک ضدارزش یا مخالف نیز دارد؛ یا دست کم بخشی در آن وجود دارد که میتواند ارزش را به ضدارزش تبدیل کند.
در موضوع ظرفیت، فکر میکنم بهترین مثال، همان مثال استخر انرژی است. اگر در استخری بیش از ظرفیت آن آب ریخته شود، سرریز میکند و موجب هدر رفتن آب و خرابی اطراف آن میشود. اگر هم کمتر از ظرفیتش پر شود، نمیتوان از آن استفاده مؤثری کرد. در مورد انسان هم همینطور است؛ اگر به فردی بیش از توان و ظرفیتش مسئولیت داده شود، این امر منجر به تخریب میشود و اگر کمتر از ظرفیت او مسئولیت داده شود، استعدادها و تواناییهایش دیده نمیشود و فرصتی برای بروز صفاتی که در مسیر مسئولیت باید متجلی شوند، پیدا نمیکند.
مسئولیت دو وجه دارد؛ یا بیش از ظرفیت ما است یا کمتر از آن. اگر بیشتر از ظرفیت ما باشد؛ باعث تخریب درونی میشود و اگر کمتر، اهداف آن مسئولیت محقق نمیگردد؛ زیرا هر مسئولیتی اهدافی دارد و ساختاری که آن را تعریف میکند، انتظار دارد که شخص در آن جایگاه وظایف مشخصی را انجام دهد. اگر ظرفیت شخص نادیده گرفته شود، این انتظارات برآورده نخواهد شد. مقدمه داشتن ظرفیت، همان دانایی است. ظرفیت، تجلی دانایی در انسان است. هرچه انسان داناتر باشد، ظرفیت پذیرش مسئولیتهای بیشتری را دارد و هر چه دامنه جهلش گستردهتر باشد، یا در پذیرش مسئولیتها کوتاهی میکند یا آنها را نادرست انجام میدهد.
به نظر من، هر مسئولیتی که به ما داده میشود، میتواند ما را یا به چشمهای جوشان و رود خروشانی تبدیل کند یا به فاضلابی جوشان؛ زیرا در حین انجام مسئولیت، تغییراتی درونی در ما ایجاد میشود که اگر این تغییرات مثبت و متناسب با ظرفیت ما باشند، آن جوشش پدید میآید؛ البته شرط آن، اتصال به منابع اطلاعاتی صحیح و آموزشهای راستین است و هر مسئولیت باید یک اختلاف پتانسیل ایجاد کند؛ یعنی تغییری در ما به وجود آورد. در پایان مسئولیت، باید بتوانیم بگوییم که توانستهایم در آن موفق باشیم. بهترین شکل این موفقیت، متجلی شدن صفات الهی درون انسان است. اگر مسئولیت را درست انجام دهیم، صفاتی را در خود کشف میکنیم که پیش از این نمیشناختیم.
نکتهای که آقای مهندس در بسیاری از سیدیها به آن اشاره میکنند این است که حفظ و نگهداری از جایگاه مسئولیت مهمتر از خود جایگاه است. نباید در جایگاه مسئولیت غرق شویم و فراموش کنیم که هدفمان آموزش گرفتن و آموزش دادن است، تا بتوانیم زمینهای فراهم کنیم که افراد دیگری نیز بتوانند در این مسیر خدمت کنند. در سیدی تاریکی، آقای امین به زیبایی بیان میکنند که اگر به اندازهها توجه کنیم و حواسمان به مبدا باشد، آنگاه میتوانیم بگوییم نقطه تحملمان در جایگاه درست بوده است. مبدا، به ما کمک میکند تا مسیر را بشناسیم؛ اینکه از کجا آمدهایم و به چه تواناییها و فرصتهایی دست یافتهایم. شناخت مبدا، در تغییر صفات مؤثر است؛ چون زمانی که خواستههای مبدا تغییر کند، صفات نیز تغییر میکند و رشد در مسئولیت رقم میخورد. اگر این فرآیند با نیروهای الهی همراه باشد، جهت خواستههای ما درست میشود.
در کلامالله آمده است: «خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد، مگر اینکه خودشان خواستههایشان را تغییر دهند.» گاهی من در مسئولیت هستم، تلاش میکنم، سیدی مینویسم، در جلسات شرکت میکنم اما به نتیجه نمیرسم؛ اینجاست که باید خواستههایم را تغییر دهم. جهش زمانی رخ میدهد که من جهت خواستهام را تغییر دهم. اگر تا امروز تنها به فکر سفر خودم و مسافرم بودهام، باید خواستهام را در راستای کمک به دیگران نیز قرار دهم؛ زیرا نیاز ما در دل نیاز دیگران نهفته است. تغییر خواستهها به من کمک میکند که مسئولیت خود را درستتر انجام دهم و در مسیر آن، به رشدی که میخواهم برسم. مهم است که بدانم برای چه مسئولیتی را میپذیرم؛ آیا این مسئولیت نیاز واقعی من است یا هوسی زودگذر و خواسته نامعقول نفس من است؟
من باور دارم عشقِ انجام کار مهمتر است از آرزوی داشتن آن است؛ اگر واقعاً عاشق انجام وظیفهای باشم و باری از سیستم بردارم، آن زمان است که میتوانم بگویم هدف درستی برای پذیرش مسئولیت درنظر گرفتهام. گاهی ما لژیون خدمتگزار هستیم و راهنما، بر حسب نیاز رهجو، به او خدمتی مانند نوشتار میدهد؛ اما او خدمتی دیگر؛ مثلاً مهمانداری را میخواهد. این خدمت مهمانداری قطعاً جایگاه خوبی دارد و موجب کسب انرژی بالایی میشود؛ ولی راهنما میداند نیاز رهجو چیست و چرا باید در این لحظه نوشتار را بخواند. همه خدمتها مانند یک تاج طلایی هستند؛ ولی ممکن است این تاج طلایی که ۲۰ کیلوگرم یا به قول آقای امین حتی ۲۰۰ کیلوگرم وزن دارد، گردن منِ رهجو را خورد کند؛ یعنی آن خدمت، اکنون مناسب من نباشد؛ پس این فرمانبرداری کمک میکند تا بتوانم خدمتی مناسب، مفید و مطابق با نیاز خود را انجام دهم، نه آنکه فقط خواستهای نامعقول از نفسم را دنبال کنم؛ یعنی از نوشتاری که برای سفر اولیها مناسب است بگذرم و مهمانداری را انتخاب کنم.
قطعاً در همه جایگاهها باید همین موضوع و این نوع حرکت را مد نظر قرار دهیم. با توجه به اینکه ما باید دستور جلسات را به لژیون سردار ربط بدهیم، این پرسش مطرح میشود که وظیفه و مسئولیت من در لژیون سردار چیست؟ به هر حال من، بهعنوان یک همسفر و کسی که اجازه شرکت در این لژیون را پیدا کردهام، وظایفی دارم. بهخوبی میدانیم که نخستین اتفاقی که باید رخ دهد، رشد و تکامل خود من است. این فرصت به من داده شده تا برداشت و پایههای مالی خود را تقویت کنم، آموزش بگیرم و در ادامه بتوانم به قوه مالی کنگره کمک کنم تا در زمینه تحقیقات علمی، قدرت مالی کافی را داشته باشم و آن را به ثمر برسانم. این در واقع، وظایف و مسئولیتهای من را در لژیون سردار بیان میکند و لازمه آن، پسانداز، قناعت و محکم کردن پایههای مالی خودم است، تا بتوانم در این مسئولیت سربلند باشم و پیام لژیون را آنطور که شایسته است، به کسانی که عضو لژیون سردار نیستند، برسانم.
درواقع؛ باید حواسم باشد که در بحث پسانداز، چه کاری انجام میدهم؟ آیا این چیزی که اکنون خریداری میکنم، واقعاً نیاز من است؟ آیا واقعاً اندازهها را در نظر گرفتهام؟ آیا اکنون باید این وسیله را تهیه کنم؟ آیا برای زندگی واجب است؟ یا این همان خواسته نامعقول من است که میتوانم کنار بگذارمش و قناعت و پسانداز را بیاموزم؟ اینها همه وظایفی هستند که به من محول شدهاند؛ وقتی عضو لژیون سردار شدم؛ یعنی قرار است رشد کنم و سال آینده جهشی داشته باشم. اگرامسال ۶ یا ۷ میلیون تومان دادهام، سال دیگر باید بتوانم ۱۰ میلیون تومان پرداخت کنم، یا حتی دنور شوم.
خودِ لژیون سردار مسئولیتهای من را به من میآموزد و در واقع باید در این لژیون ظرفیتم را بالا ببرم تا بتوانم مسئولیتم را بهدرستی انجام دهم و آنچه را باید، بهخوبی انجام دهم، تا آن مسئولیت را بهدرستی به انجام رسانده باشم. به قول آقای امین: حال خوش ما درگیر انجام وظایف ما است. اگر این وظایف را انجام دادم؛ قطعاً در لژیون سردار حالم خوب است و میدانم این بخشش چه تأثیری در وجود و زندگی من داشته است؛ اما اگراینگونه فکر کنم که فقط یک شور لحظهای بوده و در گلریزان حرفی زدهام و بعد نسبت به آن بیتفاوت باشم و خداینکرده تعهدم را پرداخت نکنم یا کوتاهی کنم، این همان آفتهایی است که در مسیر مسئولیت به آن دچار میشویم.
اگرمسئولیت لژیون را بهدرستی انجام دهم، قطعاً قدرت، اعتمادبهنفس و قوی شدن را تجربه میکنم؛ اما یکسری آفتها و تلهها در بحث مسئولیت وجود دارند که به آنها اشاره میکنم. اولین تله در مسئولیت، چیزی که میتواند بهسان حجاب و آفت عمل کند و موجب شود قبلهام را گم کنم، تکبر است؛ مثلاً اگر من عضو لژیون سردار شدم، با خود بگویم فقط من در لژیون سردار هستم، یا مثلاً من دنور هستم. این تفکر که من از دیگران بالاتر هستم، خود آفتی برای مسئولیت است و قبلهگمکردن را به دنبال دارد و این کبر حتی از منیت نیز خطرناکتر است.
تله بعدی طمع است؛ من در خدمتی که انجام میدهم، طمع میکنم و میگویم: اینهمه پول دادم، عضو اصلی لژیون هستم؛ مثلاً آن روزی که هیچکس دنور نبود، من دنور شدم. چند سال است که دارم پول میدهم؛ ولی در سردار هیچ خدمتی به من داده نمیشود؛ اما کسی که فقط شش ماه آمده، دبیر شده است!این طمع در خدمت، ناخالصیها را افزایش میدهد و من را از مسئولیت و حوزهای که قرار بود من را به آن وادی برساند، دور میکند و به سمت قبلهگمکردن میبرد. مورد دیگر اینکه فکر کنم تلاش امروزم برای فردا هم کفایت میکند؛ یعنی اینکه اگر امروز عضو لژیون سردار شدهام، دیگر کافی است و به این فکر نکنم که باید قدرتمندتر شوم تا اگر روزی دوباره نیاز به کمک بود؛ مثلاً آقای مهندس کتابی برای فروش یا تحقیقاتی داشتند، من هم بتوانم کمک کنم واین درواقع دامنه مسئولیت من را افزایش میدهد و موضوع دیگر، دور شدن من از آموزش و دانایی است؛ چون این مسئولیت، مسئولیتی پرکار است و وقت زیادی از من میگیرد. حالا اگر من سیدی کمتری نسبت به بقیه نوشتهام و درست به آموزشها توجه نکردهام، اشکالی ندارد؛ چون مسئولیتم را آنجا انجام دادهام! این خودش آفت مسئولیت میشود.
مراقبت نکردن از آنچه کسب کردهام و به دست آوردهام، من تمام تلاشم را کردهام تا عضو لژیون سردار شوم؛ اما حالا دیگر هیچ مراقبتی از آن نمیکنم. انگار یک بذر را کاشتهام و آن را کنار گذاشتهام؛ نه دیگر آب، خاک و نور مناسب، هیچ مراقبتی از آن نمیکنم. همین که در گلریزان دستم را بالا گرفتم و گفتم من ۶ میلیون تومان به سردار میدهم، این را در ذهن خودم میگذارم و میگویم امسال حقم را ادا کردهام و دیگر تا پایان سال هیچ مسئولیتی ندارم و سال بعد دوباره عضو میشوم یا مثلاً مبلغی بالاتر پرداخت میکنم. این همان مراقبت نکردن از مسئولیتی است که در واقع پذیرفتهام. موضوع بعدی، احساس دلسوزی و ترحم بیجا در مسئولیت است که خودش باعث ایجاد گره در مسئولیت میشود؛ بعضی وقتها من پا را فراتر از قانون میگذارم و به جای قانون تصمیم میگیرم؛ مثلاً میگویم: حالا شما نتوانستی، اشکالی ندارد، هر زمان توانستی بیا لژیون، یا اگر ماهها غیبت کردی، اشکالی ندارد، عذرت موجه است. این ترحمها فراتر از قانون کنگره است و میتواند ما را دچار گره مسئولیت کند.
جملهی پایانی صحبتم، در پیام آمده است: «آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است.»، «ارابهها را در بیکران به حرکت درآورید که نگهبانان ماوراء به آنچه در زمین است نیازمندند. بشکافید آنچه شکافتنی نیست، در دل سنگها بروید، ترکیبها را جدا کنید» مطمئنم این بهترین پیام برای من است؛ اگر من ظرفیت و مسئولیتم را بالا ببرم.


عکس: همسفر زهرا مرزبان خبری
تایپ: همسفر احترام دبیر لژیون سردار (لژیون اول) و همسفر بتول رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون ششم)
ویرایش: همسفر بتول رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون ششم)
ارسال: همسفر مریم نگهبان سایت
همسفران نمایندگی یحیی زارع میبد یزد
- تعداد بازدید از این مطلب :
198