چگونه میتوان غلبه نیروی منفی که گاهی بهشدت در زندگی روزمره سایه میاندازد را کمتر کرد، گاهی این محاصره از سوی نیروی منفی زیاد است و اندوخته میشود؟
در این سؤال میگوید که: در حلقه نیروی منفی فشار زیادی هست چطور میشود که از این فشار خارج شد؟ اولاً این نکته را بگویم که هیچچیز ماندگار نیست یعنی حتی عذاب و دشواری و سختیها، درنهایت حاصل این هست که انسان مسیر درست را پیدا کند و خارج بشود؛ یعنی اگر بخواهیم مثال بزنیم مثل این میماند که شما میخواهید آشپزی بکنید و کیک بپزید، بایستی این کیک داخل فر برود و حرارت ببیند و مدت چهل دقیقه با سیصد درجه فارنهایت در فر بماند و زمانی که این کیک پخته شد شما میتوانید آن را بیرون بیاورید، اگر وسط کار بخواهید این کار را انجام بدهید قابلخوردن نیست. خیلی وقتها سختیهایی که انسان میکشد و در آن قرار میگیرد به خاطر این هست که به آن درجه پختگی برسد، اگر به آن درجه پختگی رسید دانا میشود، حالا کیک در فر چهل دقیقه مانده است و زمان آن مشخص هست، اما در مورد انسان زمان مشخص نیست، یعنی من نمیتوانم بگویم که یک ماه تمام شد. آن انسان تا زمانی آنجا میماند که متوجه موضوع بشود. پخته شدن به معنای دانا شدن هست؛ بنابراین وقتی انسان در سختی و رنج قرار میگیرد باید بگردد و ببیند اشکال کار کجا هست و اشکال کار را پیدا کند؛ یعنی آن سختی به او میگوید که یک جای کار تو میلنگد، یکجا کار تو درست نیست. مسیر خود را باید اصلاح کنید، یکجا باید مسیرتان را عوض کنید، یکجا فکر غلط تو باید عوض شود، یک صفت بدی دارید باید آن را درست کنید. پس سختی و دشواری برای این هست که اگر انسان بتواند وقتی در فشار و سختی هست میخواهد کاری کند که از این فشار کم بشود، میگوید حرفی بزن و یا کاری بکن که من از این فشار بیرون بیایم. خب اگر از این فشار بیرون بیاید متوجه نمیشود. اگر معلم تنبیه سختی را به دانشآموز میدهد به خاطر این هست که درس خودش را یاد بگیرد. میگوید: آقا تو را به خدا این دفعه من را ببخشید از دفعه بعد خوب میشوم، این دفعه آخر من هست. خب اگر آن مشق را ننویسید که خوب نمیشوید. ولی میخواهد که انسان این کار را انجام بدهد. پس خیلی وقتها سختی و دشواری را میخواهیم که راه را پیدا کنیم و استفاده بکنیم اگر پیدا کردیم و مسیر و جهت را تغییر دادیم آن سختی مسیر برداشته میشود و خیلی وقتها اینطوری هست و حالتهای دیگری هم دارد ولی بیشتر وقتها همینطور هست.

نمیدانم چرا زندگی برای من کمی سخت شده و برنامه من بههمریخته و یک خورده برای من سخت شده است؟
این قسمت دوم سؤال قبلی بود، موقعی که سختی وارد میشود، شما مواقعی در حال تبدیل هم هستید در پلههایی که در متد DST داریم جلو میرویم مواقعی که مواد کم میشود، معمولاً در هفته اول مقداری فشار بیشتر هست چون دارد قالب ساخته میشود و میخواهد که به وجود بیاید، هفته دوم معمولی میشود و هفته سوم هم گاهی اوقات آدم احساس سرخوشی و نشئگی هم دارد. پس یکوقتهایی آن سختی و آن فشارهایی که به انسان وارد میشود لازم هست. مثل این که شما یک درآمدی دارید و با آن درآمد دارید ساختمانسازی میکنید. تمام آن بودجه و آن پول را در آن ساختمان مصرف میکنید، بنابراین شما میگویید هر چه قدر انرژیدارم نیست و از بین رفته است، پس این انرژی به کجا میرود؟ در اصل دارد در آن ساختمان خرج میشود؛ بنابراین شما مطمئن باشید که آن ساختمان وقتی در ادامه ساخته شد و شما داخل آن تشریف بردید و مبلمان کردید و کولر را روشن کردید بعد آن موقع حس خوب به شما دست میدهد و باید تا آن موقع صبر کنید و خیلی وقتها هم اینطوری میشود.
معیار ضعف خدمت دیگران چه پارامتری است؟ حاصل چیست؟ خودنمایی، تحقیر دیگران و یا ریاکاری و اصول خدمت نماها چیست؟ نظرتان را بیان نمایید؟
کسی که این سؤال را پرسیده فردی است که شاکی هست، یعنی میگوید افرادی هستند که خدمت میکنند و بعضی هم ریاکاری میکنند؛ یعنی میگوید از این کارها نکنید و منظورش این هست. اولاً خدمت بایستی بر اساس توان انسان باشد و ما میگوییم که آموزش را میگیریم که خدمت کنیم. اولین نقطه آموزش هست، خدمتی که در آن آموزش ندیده باشیم خیانت هست. مثل جراحی است که ده سال، بیست سال یاد گرفته است حالا خدمت میکند. به این کار خدمت میگویند یعنی خدمتی هست که در جامعه انجام میدهد؛ اما اگر فردی لباس خدمتی را بر تن میکند و برود جراحی بکند هیچ آموزشی ندیده است این خائن هست. یکی لباس استادی بر تن میکند یک نمرهای به او میدهند و الکی یک پولی داده و مدرکی گرفته است خب این خائن هست. پس خدمت کردن اولین شرطش این هست که اول ما آموزشدیده باشیم و دومین مسئله اینکه در حد توان ما باشد و سوم اینکه شما اگر خدمتی را شروع میکنید اول مهم نیست که خیلی هم عالی باشید، چون اول که شما چاه آب را میکنید آب گلآلود هست وقتی بیرون میآید گلولای و خاک هست یواشیواش در ادامه بهتر و بهتر میشود؛ یعنی اگر یک سری اشکالات هم وجود داشت مرزبان شدید خوب حرف نزدید البته منظورم تعمدی نیست و بگویید که دفعه اولش بود اشکالی ندارد؛ ولی در ادامه بایستی اعمال خودش را انسان اصلاح بکند. یعنی اگر اشتباه کرد درصدد جبران اشتباه خودش بربیاید آن خدمت درست میشود، پس آموزش شرط لازم هست، یکی هم اینکه خدمت در حد توان او باشد و شوق خدمت کردن را داشته باشد. کاری را که دوست ندارید انجام ندهید اگر شما کاری را دوست ندارید بهزور راهنما مرزبان بشوید و بعد که مرزبان شدید همیشه در فشار هستید، همیشه اعصاب شما خورد هست، با مردم خوب برخورد نمیکنید. کسی که سلمانی را دوست ندارد برود و در سلمانی شروع به کار کردن بکند نمیتواند آن کار را انجام بدهد کمی که گذشت شروع به بداخلاقی کردن میکند. به خاطر اینکه اصلاً دوست ندارد که این کار را انجام بدهد. پس بنابراین کاری که دوست ندارید، خدمتی را که دوست ندارید بهتر است که آن را انجام ندهید صبر کنید در ادامه یک خدمتی را انتخاب کنید که به آن علاقه دارید.
فرق بین خدمتگزاری در کنگره و خدمتکار بودن چیست؟ زیرا احساس میکنم بعد از مدتی خدمت کردن تبدیل به خدمتکار میشوم؟
کنگره پولی نیست ولی خدمتکار بابت کاری که انجام میدهد دستمزد میگیرد. فرق خاص دیگری من در این مسئله نمیبینم.
فرزندی دارم ۱۷ ساله، که چهار نوع داروی اعصاب و تشنج میخورد، آیا سفر در کنگره ممکن است که برایش به وجود بیاید؟
ببینید این را بگویم و خیال خیلی از افراد را راحت کنم. کنگره اجازه دارد که راه درمان برای افراد مصرفکننده را داشته باشد یعنی کسی که فقط مصرفکننده مواد هست، معتاد هست، اگر به کنگره مراجعه بکند جرم محسوب نمیشود. ولی اگر کسی که مصرفکننده مواد نیست ما به او داروی OT بدهیم مثل این هست که ما او را معتاد کردهایم وقتی شما یک نفر را معتاد کنید فرد میتواند علیه شما دعوی شکایت کند و اگر به دادگاه بروید شما محکوم میشوید یعنی کنگره محکوم میشود و در این زمینه ما نمیتوانیم وارد شویم و باید از طریق روانپزشکانی که آموزشدیدهاند کلینیک دارند اقدام کنید. ما هم آدرسی به افراد در این زمینه نمیدهیم خود آنها باید بروند و درمان را شروع بکنند. معمولاً به این شکل هست و ما هم به آنها نمیتوانیم کمکی کنیم.
چطور میشود به گذشته فکر نکرد و فراموش کرد؟
اینجا منظورش این هست که به گذشته خیلی فکر میکند. از گذشته خیلی درس بگیریم بهجای خودش؛ اما ممکن هست یک نفر باشد که همیشه به گذشته فکر میکند، منظورش این قسمت هست این خیلی به احساس انسان بستگی دارد. اگر شما موقعی که حالت خوب هست و به مسافرت رفتهاید یک عده در سفر هستند که همینطوری یکگوشه میافتند مثلاً شما میخواهید بیرون برای کباب درست کردن بروید میگوید شما بروید من اینجا هستم، میخواهید بروید داخل جنگل میگوید شما بروید من همینجا هستم، اینها کسانی هستند که حالش را ندارند یعنی انرژی آنها پایین هست و معمولاً هم به گوشهای میروند و به فکر کردن میپردازند. موقعی که انسان خمار هست یا سطح انرژی او پایین هست یکگوشهای میافتد و همیشه به گذشتهها فکر میکند. راهش این هست که بایستی دربهای جدید به روی آن فرد باز شود دربهای جدید چه موقع روی انسان باز میشود؟ به آموزش دیدن برمیگردد اگر انسان آموزشش ادامه پیدا کرد چیزهای جدید یاد بگیرد به دنیای جدید وارد میشود دربهای جدید بر روی آن فرد باز میشود. پس اگر این وضعیت را دارد و همیشه به گذشته فکر میکند و یک سری مسائل را دارد بایستی شروع به یادگرفتن و آموزش دیدن بکند. حالا اینجا با آموزش دیدن شروع میکند. اینها همه ساختارهای منفی هستند که همیشه فکر او بهطرف گذشته میرود مثلاً کتاب میخواند، درس میخواند مرتب به گذشته میرود؛ بایستی ادامه بدهد تا یواشیواش مطالب خوب جایگزین بشود و اینیک مبارزه هست اگر حسهای جدید سراغ انسان آمد، انتخابهای جدید در زندگی انسان آمد، یواشیواش این مسائل از اهمیت خودشان کاسته میشود و میرود. جواب کوتاهی که به این سؤال میدهم این هست؛ اما جواب بلند من این هست که باید تزکیه و پالایش انجام بدهیم یعنی نشان میدهد که هنوز نتوانسته است یکچیزهایی را ببخشد. یک کسی که به گذشته فکر میکند یعنی نتوانسته است گذشته را ببخشد و نتوانسته از آن آدمهایی که به او بدی کردهاند بگذرد، نتوانسته اینها را هضم بکند پس باید بخشش و گذشت را یاد بگیرد.
در مورد اینکه خطاهای ما، دانایی که در کنگره به دست آوردهایم را تحریک میکند و باعث میشود که از سفر لذت نبریم چیست؟
این سؤال خیلی گنگ هست. اگر منظور این باشد که خطاهایی که انسان انجام میدهد روی دانایی تأثیر میگذارد باید توضیح بدهم. ببینید وقتی انسان وارد مسیر کنگره میشود و درست میشود اگر به ضد ارزشها برگردد مثلاً وارد کنگره شده است الآن قرصهایش کم شده، تیپر شده است و روی OT افتاده یکدفعه وسط سفر میرود و سیگاری میکشد یا یک ضد ارزشی وسط سفر انجام بدهد و یکدفعه میگوید ما که داریم درمان میشویم برای آخرین بار برویم و یک شیشهای بکشیم یا بک مصرف دیگری داشته باشیم آنوقت حسهای او آلوده میشود. وقتی حسهای او آلوده شد دانایی آن فرد کم نشده است دانایی او تغییر نکرده است، حسهای او آلودهشده است و چون حسهای او آلودهشده است و اولین قوه بهکارگیری عقل هست دیگر تصمیماتی که میگیرد غلط هست به خاطر اینکه حس او آلودهشده است. پسروی دانایی، خطاها و ضد ارزشها تأثیر نمیگذارند دانایی ثابت هست باعث میشود که عقل او از دستش خارج بشود.
اگر انسان به معنای واقعی تزکیه و پالایش نشود امکان دارد که به این جهان و یا بعد دیگر برگشت داده بشود یا در بعد بعدی ادامه دارد؟
اگر انسان تزکیه و پالایش نشود انسان بر سر جای خودش باقی میماند حال چه در این دنیا و یا آن دنیا باشد و هر جا که باشد آن مسئله به قوت خودش باقی میماند و بایستی با آن دستوپنجه نرم کند.
در مورد خاصیت موجی، راهکار خاصیت موجی در خانواده را باید از کجا شروع کنیم و به چه شکلی باید انجام دهیم؟
انسان باید از خودش شروع کند انسان اگر تزکیه را از خودش شروع کرد ایمانش صد برابر میشود، در این خانه هیچکس به فکر آدم نیست، در این خانه همه به فکر کار خودشان هستند و از این حرفها میزند این حرفها یعنی اینکه هیچی از اینها درنمیآید. جان کندی این جمله را گفت: نگو کشور برای من چه کرده است بگو من برای کشورم چهکاری انجام دادهام؟ پس شما هم در خانواده نگویید که برای من چه کردند؟ کسی به فکر من نیست شما برای دیگران وقت بگذارید و به دیگران توجه بکنید. انسان بایستی از خودش شروع کند در ادامه یواشیواش میتواند در دیگران هم تأثیر بگذارد. آنوقت اگر بگوید به همدیگر محبت بکنید کلامش قدرت دارد و چون عمل پشت کلامش خوابیده هست و در دیگران تأثیر میگذارد و رسوخ پیدا میکند. پس بنابراین برای اینکه این خاصیت به وجود بیاید باید از خودمان آغاز بکنیم و خودمان شروع به محبت کردن بکنیم البته وقت گذاشتن در حد و اندازه معقول وگرنه اگر خاصیت موجی زیاد بشود موجی میشوید. بایستی کار را در این قسمت درست انجام بدهیم.
علت خوابهای منفی چه میتواند باشد آیا ارتباطی به شخصیت فرد دارد؟
خوابهای منفی و یا کابوس اگر شما سی دی کابوس را گوشداده باشید، مسائل ناتمام و کارهایی که انسان انجام نداده و بایستی انجام بدهد اینها ممکن هست در خواب به سراغش بیاید، مثل کسی که درسهایش را باید یاد بگیرد و یاد نگرفته، دانشگاه ده سال هست که تمامشده ولی هنوز در خواب امتحان دانشگاه میدهد، این یعنی اینکه شما از دانشگاه آمدهای بیرون ولی هنوز آن درس را بلد نیستی و یا از این دست خوابها را میبیند یا باکسی مشکل دارد بایستی مسئله خودش را حل کند میتواند از اینها باشد.
توضیح دهید چرا باید زمان خواندن نوشتارها و مخصوصاً خواندن حرمت و پیامهای سفر اول و دوم سکوت کامل کرد، درصورتیکه هر جلسه نوشتارها خوانده میشوند و اکثر اعضاء آنها را حفظ شدهاند؟
سؤال خوبی پرسیده شد میگوید که چرا نوشتارها خوانده میشود باید سکوت کرد و حرفی نزد ما چه گناهی کردهایم که موقع خواندن حرمت باید ساکت باشیم؟ مطالب تو سی دی حقههای نفس دو گفتهشده است. مطالبی که انسان میخواند وقتی از روی علم و دانش باشد با یکبار خواندن متوجه عمق مطلب نمیشود و نیاز به تکرار دارد. شما روزنامه را یکبار میخوانید بهعنوانمثال افغانستان سیل آمد یک اطلاعات هست اگر این را بیشتر هم بخوانید چیزی دستگیر شما نمیشود ولی وقتی کلامالله و قرآن را میخوانید هر چه بیشتر میخوانید بیشتر میفهمید چرا؟ چون علم هست اطلاعات نیست مطالبی که مهم هستند برای اینکه به انسان رسوخ کند و وارد بشود بایستی مرتب تکرار بشود. نوشتارهایی که در کنگره میخوانیم خیلی مهم هستند بایستی کاملاً ما به آنها شناخت پیدا کنیم و تکرار آنها برای حفظ کنگره واجب هست؛ بنابراین وقتی پیام را میخوانند سعی کنیم تکان نخوریم اگر داریم صحبت میکنیم صحبت خودمان را قطع کنیم، حالا افراد دیگر همصحبت میکنند این کار را انجام بدهیم. ولی احترام گذاشتن و سکوت کردن و توجه کردن باعث میشود که همین یک پالایش برای او بشود همینکه من جلوی خودم را دو دقیقه میگیرم و صحبت نمیکنم این تزکیه هست، پالایش هست.
چطور میتوانیم آدمهایی که به ما بدی کردهاند و از آنها کینهداریم را ببخشیم چطور میشود در جمع از آنها نرنجیم و یا دوستشان داشته باشیم؟
برای اینکه ببخشید باید بخشنده بشوید برای اینکه بخشنده باشید باید ثروتمند باشید، شما زمانی میتوانید ببخشید که پولدار باشید. گدا که نمیتواند ببخشد وقتی میخواهید ببخشید بایستی اینقدر محبت در وجود شما باشد، اینقدر بخشندگی در وجودتان باشد که بتوانید ببخشید، وگرنه میخواهید که ببخشید ولی نمیتوانید ببخشید، پس اگر ما بخواهیم بخشنده بشویم اول باید دارا باشیم اگر میخواهیم کینه را ببخشیم، بایستی ثروت جمع کنیم اما ثروتی از جنس ماده نمیخواهیم ثروتی از جنس خودش میخواهیم. انسان بایستی کسب بکند و یواشیواش خدمت کند و گذشت کند و انفاق بکند تا ثروتمند بشود بهقدر کافی که ثروتمند شدید آنوقت میتوانید آن انسان را ببخشد. ممکن هست که اول آموزشها نتوانید انجام بدهید ولی در ادامه شش ماه دیگر یک سال دیگر میتوانید به آن نقطه برسید که بتوانید ببخشد.
آیا راهی وجود دارد که همیشه نفس خود را زمامدار باشیم و همیشه بر آن مسلط شویم؟
من نمیدانم چون من این کار را نکردهام ولی انسان میتواند در یک مرحلهای تو آن مورد خاص به دانایی برسد و در ادامه آن مسئله برای او حل میشود ولی مسائل دیگر همچنان وجود دارد؛ بنابراین بهطورکلی ما بایستی سعی کنیم بهحکم عقل نزدیک شویم. اگر در یک مورد خاص به دانایی برسیم این حرف کاملاً درست هست.
آیا محبت بهصورت ذاتی و ژنتیکی است و یا اکتسابی هست، کسی که محبت ندارد علت چیست؟ آیا میشود که دیگران به او کمک کنند؟
ژنتیکی چیز خوبی هست که گفته است ولی واقعاً ژنتیکی نیست یعنی اگر ژنتیکی بود میگفتیم خب ما که محبت نداریم ژنتیک ما اشکال دارد دست خودمان نیست. در قرآن میگوید: لَیسَ لِلاِنسانَ اِلّا ما سَعی، یعنی برای انسان چیزی نیست جز آنچه تلاش میکند یعنی درواقع خداوند میگوید هر آنچه انسان هم از صفات خوب و هم از صفات بد به دست میآورد آن چیزی هست که برای آن تلاش کرده است؛ حالا چه در جهت مثبت و یا جهت منفی باشد. پس انسان بیمحبت هم میتواند به انسان بامحبت تبدیل بشود امکان آن وجود دارد.
تهیه و تنظیم: همسفر فاطمه لژیون پنجم
نمایندگی: همسفران شهرری
- تعداد بازدید از این مطلب :
2306