جلسه دهم از دوره سیزدهم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی بیهقی سبزوار روزهای پنجشنبه به استادی مسافر اسماعیل و نگهبانی مسافر محمدرضا و دبیری مسافر مهدی با دستور جلسه «وادی اول وتاثیرآن بر روی من » در تاریخ ۲۱ فروردین ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
وادي اول، وادي تفكر هست. با تفكر ساختارها آغاز ميگردد، بدون تفكر هر آنچه هست رو به زوال مي رود. من حتي تفاوت بين تفكر و فكر كردن را نميدانستم، به عبارتي اصلاً به آن فكر نميكردم كه تفاوتي دارند يا ندارند. همين كه روي موضوعي فكر ميكردم كه اين مشكل را دارم به قسط هايم فكر ميكردم، به بدهي هايم فكر ميكردم، به فرزندانم فكر ميكردم، اينها تفاوتي با تفكر براي من نداشتند. در صورتي كه الان در كنگره ياد گرفتم كه تفکر با فكر كردن كاملاً متفاوت هستند. يعني اگر بتوانم فرق بين اينها را تشخيص بدهم، شايد بتوانم فرق خوب و بد را هم تشخيص بدهم.وادی اول ازاهمیت ویژه ای برخورداراست.
آقاي مهندس و پيشكسوتان كنگره هميشه گفته اند: اگر ما بتوانيم همين وادي اول را ياد بگيريم و درست عمل كنيم و به اجرا بگذاريم، سيزده وادي باقيمانده نياز به تفكر زيادي ندارند، چون همين وادي به تنهايي ميتواند ما را به طرف ارزشها سوق بدهد و ما را به سر منزل مقصود برساند. خيلي وقتها من بين تفكر كردن و فكر كردن اشتباه ميكنم. تفكر كردن يعني؛ به يك موضوعي با هدف مشخصي فكر بكنم و روي رسيدن به آن متمركز بشوم. به عبارتي؛ يكسري راهكار ها در ذهن خودم براي رسيدن ارائه بدهم. ولي اينكه من به فلان چيز فكر بكنم ولي هيچ هدفي برايش مشخص نكنم، يعني نميدانم چرا و براي چه دارم فكر ميكنم.
.jpg)
جناب مهندس در وادي اول ميگويد با تفكر ساختارها آغاز ميگردد؛ اگر بخواهم ساختاري را بنا بگذارم، حتماً بايد تفكر درستي داشته باشم. به قول قديمي ها؛ پندار نيك، گفتار نيك و كردار نيك. يعني قبل از همه پندار نيك را آورده است، چرا؟ چون اگر من پندار و افكار و انديشه ام درست باشد، پندار نيك ميتواند گفتار نيك را به همراه داشته باشد. يعني گفتار خوب ميتواند زاييدۀ يك تفكر خوبي باشد و در ادامه ميتوانم اعمالم را درست انجام بدهم. به همين خاطر ميگويند؛ وادي اول در واقع مهمترين وادي در حركت كردن است. اگر من سنگ بناي درستي بگذارم، ميتوانم در ادامه هم به طرف ارزشها و يا به مقصودم برسم.مثال؛ كسي كه ميخواهد به شمال كشور برود، سوار ماشين ميشود و حركت مي كند، به اواسط راه كه رسيده، ميبيند كه جاده بسته است. مجبور ميشود برگردد، چرا؟ چون كار درست را انجام نداده. تفكر صحيحي نداشته. ميتوانست با يك تلفن ميتوانست از مسير جاده كسب اطلاع كند كه مجبور نشود برگردد. اين مثال را ميتوانيم در حركت و زندگي خودمان هم بزنيم من اگر براي كارهايم، براي اعمالم، براي انجام دادن تمام كارهايم، تفكر صحيحي داشته باشم؛ كه تا الان نداشته ام، ميتوانم اين وادي را سرلوحه كار خودم قرار بدهم، كه ازاين به بعد بتوانم در كارهايم تأمل بيشتري بكنم. هركاري را بدون تفكر شروع نكنم. نگويم حالا من بروم، به اميد خدا. بقول آقاي مهندس؛ خدا ميداند چي ميخواهد و چه ميشود ولي به انسان عقل و اختيار داده كه بداند شما چي ميخواهيد و چه کاری ميخواهيد بكنيد. اگر قرار باشد خدا تمام كارها را بكند، پس چرا ديگر عقل و اختيار به من داده است!؟ اين را به من داده تا از آن براي رسيدن به هدف و مقصد، براي رسيدن به ارزشها، براي رسيدن به كمال انساني از آن استفاده بكنم. كار بدون تفكر درواقع مثل اين مي ماند كه با چشمان بسته بخواهم مسير پيچ در پيچي را بروم. اگر چشمانم باز نباشد، هرگز نميتوانم آن راه را بروم. ممكن است دوتا را حفظ كنم و بروم ولي حتماً در سومي و چهارمي به بن بست ميخورم. حتماً خارج از راه حركت مي كنم. و صد در صد به اون مقصدم نمي رسم.من ميتوانستم بدون هيچ تفكري بروم ،يك ترك سقوط آزاد بكنم، ولي اينكار را نكردم، نه اينكه عاقل بودم، چون جسارت اينكار را نداشتم. ولي انديشه درست من باعث شد الان در كنگره باشم. تفكر درست من، مرا به كنگره آورد، اينجا گفتارم و جهان بيني ام اصلاح شد، الان دارم سعي ميكنم زندگي ام را مرتب بكنم .در سفر دوم نتيجه يك تفكر خوب ميتواند يك زندگي بهتر براي من باشد لذت بردن از زندگي باشد، استفاده از زماني كه در اختيارم قرار داده شده است. از فرصتي كه خداوند به من داده و از امكانات ميتوانم خيلي بهتر استفاده بكنم، اگر تفكر درستي داشته باشم و به آنها جامه عمل بپوشانم .خداوند را شاکرم که من را دراین مسیرسبزقرارداد تا آموزش بگیرم وخدمت کنم .
ازاینکه به صحبت های من گوش فرا دادید ازهمه شما تشکرمیکنم.
عکاس: مسافر مجید از لژیون هشتم با راهنمایی مسافر علی
تایپ: مسافر حمید از لژیون هفتم با راهنمایی مسافر مهدی
تنظیم: سایت بیهقی سبزوار
- تعداد بازدید از این مطلب :
62