جلسه اول از دوره یازدهم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه مسافران نمایندگی دلیجان با استادی مسافر علیرضا، نگهبانی مسافر مصطفی و دبیری مسافر مجید، با دستور جلسه:" وادی اول و تاثیر آن بر روی من" در روز چهارشنبه مورخ ۲۰ فروردین ۱۴۰۴در ساعت ۱۷ آغاز به کار گردید.

سخنان استاد:
تشکر میکنم از ایجنت محترم، گروه مرزبانی و راهنمای لژیون دوم که اجازه دادند امروز در این جایگاه بنشینم و آموزش بگیرم. دستور جلسه در مورد وادی اول است؛ ما در روز الست هنگامی که خداوند را به عنوان رب و مربی پذیرفتیم به ما لوح اختیار داده شد. ما از این لوح اختیار چگونه استفاده کردیم؟

من نوعی توهمات خودم را به حساب تفکر گذاشتم و در زندگی شخصی خودم از این اختیار برای نابودی خودم استفاده کردم. اعتیاد مرحلهای بود که من را به نابودی و قعر تاریکی کشاند. بیآبرو شدم، بیعزت نفس شدم، تنفر، کینه همه دستاوردهای اعتیاد برای من بود. و تا جایی پیش رفتم که انتهای آن قعر تاریکی بود. زمانی که وارد اعتیاد شدم هیچ چیز از زندگی من باقی نماند. حس میکردم فکر میکنم اما تنها در توهم خود بودم، تفکری در کار نبود تا به لطف خداوند مسیر کنگره برای من باز شد. از زمانی که شروع به آموزش کردم تفکر جای توهم را گرفت.

این زمانی بود که به من اطلاعات و دادههای درست داده میشد. زمانی که آموزشها را از راهنمای عزیزم میگرفتم تمرکز و تفکر من بر روی درمان آغاز شد. به قول آقای مهندس تفکر نقطه آغاز هر تغییری است و من تغییر کردم و نتیجه این تغییر درمان من شد. اکنون یاد گرفتم که دادهها و اطلاعات را بگیرم، روی آن تفکر و تمرکز کنم و سپس نتیجهگیری نمایم. از کجا بفهمم تفکرم درست بوده است؟ آقای مهندس در سیدی چالش میگویند زمانی تفکر ما درست است که نتیجه سالم داشته باشد. بیایم و با خود بررسی میکنم از خود میپرسم ال که به کنگره آمدهام چه شد؟ نتیجه این بود که مثل آب خوردن درمان شدم.

در کنگره معمایی که نتوانسته بودیم حل کنیم حل شد، همه ما بیرون از کنگره انواع و اقسام به سختیها را برای درمان کشیدیم. اما در کنگره توانستیم با تفکر پیش برویم و واقعاً به درمان برسیم. مهمترین مشکل من اعتیاد بود که اصلاً قادر به حل آن نبودم. چندین بار سقوط آزاد رفتم. در ابتدا تنها میخواستم اعتیادم را درمان کنم اما بعد دیدم اینجا همه چیز به من میدهد، فهمیدم اصلاً زندگی اینی نبود که من انجام میدادم و اکنون مفهوم تفکر را درک میکنم. الان میفهمم زمانی که میخواهم تصمیمی را بگیرم باید با خود خلوت کنم، باید دادهها را بررسی کنم.

همه تغییراتم در شغلم، در رفتارم، در صحبت کردنم، در ارتباطم با دیگران، همه در کنگره اتفاق افتاد. در کنگره یاد گرفتم اگر یک نانوا نانی به دست من میدهد برای تهیه آن نان اگر خود میخواستم اقدام کنم چه سختیهایی باید میکشیدم و چه بلایی به سر خانه من میآمد؟ در آموزشها یاد گرفتم که باید تشکر کنم.
تغییرات در ما یواش یواش و آرام آرام اتفاق میافتد و این تغییر از همون اول شروع میشود، از همان وادی اول شروع میشود و اصلاً از همان وادی اول است که ما به وادی عشق میرسیم. استادامین یک سی دی دارند به نام «که چی»، و من باید این سؤال را مدام از خود بپرسم که برای چه به کنگره میآیم؟ معجزه بزرگ زندگی من کنگره شد. اینجا فهمیدم که چرا باید ته نابودی و تاریکی را میدیدم و اصلاً برای چه به دنیا آمدهام؟ و خداوند را شکر که از وادی اول همه درها برای ما باز میشود. ممنون که به صحبتهای من توجه کردید.
تایپ، عکس و ارسال خبر: مرزبان خبری
نمایندگی دلیجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
318