هفتمین جلسه از دوره سوم جلسات لژیون سردار نمایندگی وکیلی یزد به استادی پهلوان همسفر فاطمه، نگهبانی راهنمای تازهواردین همسفر معصومه و دبیری همسفر هاجر با دستور جلسه «وادی اول (با تفکر؛ ساختارها آغاز میگردد، بدون تفکر، آنچه هست رو به زوال میرود.) و تأثیر آن روی من» در روز دوشنبه ۱۸ فروردینماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۴:۴۵ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
خداوند بزرگ را شاکرم که به من فرصت داد تا در این جایگاه قرار بگیرم و در کنار شما عزیزان آموزش بگیرم، همچنین از نگهبان لژیون سردار، همسفر معصومه سپاسگزارم که این فرصت را در اختیار من قرار دادند، از دبیر و خزانهدار لژیون سردار تشکر میکنم و به آنها خداقوت میگویم. سال نو را به همه شما عزیزان تبریک میگویم و امیدوارم سالی سرشار از شادی، سلامتی و آرامش داشته باشید و همه ما بتوانیم در کنار همدیگر خدمتگزار خوبی برای کنگره باشیم و برای اهداف کنگره تلاش کنیم.
دستور جلسه امروز وادی اول است؛ «با تفکر؛ ساختارها آغاز میگردد، بدون تفکر، آنچه هست رو به زوال میرود». هرچیزی در هستی دارای یک ساختاری است؛ مثلاً کنگره۶٠، یک ساختاری میباشد که بر مبنای تفکر و اندیشه آقای مهندس بنا شده است و ما الآن داریم در این مکان آموزش میگیریم که به حال خوش برسیم. هرچیزی که بخواهیم بهوجود بیاوریم، یک ساختاری دارد که در پی آن، باید فکر و اندیشه باشد؛ چون به اعتقاد کنگره همهچیز طبق خواست انسان و فرمان اتفاق میافتد؛ پس فکر و اندیشه، زمانی بهوجود میآید که یک خواسته داشته باشیم. اگر خواستهای داشته باشیم، تفکر میکنیم که یک راهی پیدا کنیم تا به خواسته خود برسیم؛ ولی اگر خواستهای نداشته باشیم، به هیچ مسئلهای فکر نمیکنیم.
ما یک تفکر داریم و یک افکار که این دو خیلی با هم تفاوت دارند؛ تفکر یک حرکت منسجم و متمرکز است که جهت دارد و وقتی تفکری انجام میشود، نتیجهای هم دربردارد؛ ولی در مورد افکار؛ ممکن است درلحظه افکار زیادی به ذهن ما بیایند و دوباره از ذهن بروند که در این زمان از آرامش کافی برخوردار نیستیم. این موضوع را شاید زیاد تجربه کرده باشید، حتی موقع خواب، افکاری به ذهن ما میآیند که باعث میشوند دچار بیخوابی شویم و ذهن ما آن آرامش لازم را نداشته باشد؛ ولی تفکر متمرکز است، جهت دارد و میتواند جهت مثبت یا منفی داشته باشد و این مثبت و منفیبودن برمیگردد به اینکه ما چگونه فکر میکنیم، به چه چیزهایی باید فکر کنیم و یا به چه چیزهایی نباید فکر کنیم که نتیجه این فکرکردن، همان تفکر مثبت یا منفی ما است.
ما به چه چیزهایی نباید فکر کنیم؟ ما نباید به ضدارزشها فکر کنیم و دنبال حاشیه باشیم و یا اینکه نباید دنبال حالخرابی باشیم؛ وقتی میبینیم کسانی در کنار ما هستند که قرار است حسهای منفی آنها به ما القاء شود، نباید در کنار آنها قرار بگیریم یا یکسری چیزهایی وجود دارند که اصلاً به ما مربوط نمیشوند و در مورد اینها نباید فکر کنیم؛ مثلاً مسافر من الآن دارد سفر درمانش را طی میکند، اصلاً به من مربوط نیست که آیا به کنگره میآید یا نه؟ آیا دارو مصرف میکند یا نمیکند؟ اینها به من مربوط نمیشود، پس نباید به آنها فکر کنم؛ من باید آن چیزی که بهعنوان یک همسفر وظیفه دارم را انجام بدهم فکر کنم؛ اگر مشکلاتی از قبل داشتم یا الآن دارم، باید روی آنها تمرکز کنم تا بتوانم آنها را حل کنم و بهعنوان یک همسفر وظایف خودم را درست انجام بدهم؛ چون اگر بخواهم تمرکز خود را روی مسائل مسافرم بگذارم، از مسائل مربوط به خودم غافل میشوم و حتی ممکن است یکسری مشکلاتی را هم برای خودم و هم برای مسافرم بهوجود بیاورم.
ما در کنگره درست فکرکردن را یاد میگیریم؛ یعنی یاد میگیریم که چه چیزهایی درست و چه چیزهایی نادرست است و میآموزیم که فقط به ارزشها فکر کنیم، اینکه چگونه در صراط مستقیم باشیم و در کنار افرادی قرار بگیریم که ما را به حال خوش میرسانند.
گاهی اوقات چه اتفاقی میافتد که تفکرهای ما چه مثبت، چه منفی خراب از آب درمیآید و میگوییم پس چرا نتیجه نگرفتیم؟ استاد امین میفرمایند: یکسری موانع وجود دارند که در سر راه ما قرار میگیرند تا نتوانیم تفکراتمان را به نتیجه برسانیم و گاهی اوقات از مسیر اصلی منحرف شده و مسیر را اشتباه میرویم. بخشی از این موانع که ممکن است سر راه ما قرار بگیرند، یکسری ناخالصیهایی است که در وجودمان قرار دارد؛ حسهایی مثل منیت، ترس و ناامیدی؛ وقتی این حسها را داشته باشیم، نمیتوانیم به نتیجه لازم برسیم؛ مثلاً میخواهم عضو لژیون سردار بشوم؛ ولی این حس ترس مدام با من است که آیا میتوانم تعهدم را انجام بدهم؟ شاید نتوانم به تعهدم عمل کنم و جلوی دیگران کم بیاورم؛ اگر این حس با من باشد، نمیتوانم تصمیم درستی بگیرم و عضو لژیون سردار بشوم.
.jpg)
حس بعدی، حس ناامیدی است؛ مثلاً مسافر من سفر درستی ندارد، ناامید میشوم و میگویم: مسافر من که سفر درستی ندارد، پس چرا باید عضو لژیون سردار بشوم؟ نکته بعدی که مانع میشود که تفکر ما نتواند به نتیجه درستی برسد این است که راجعبه مطلبی آگاهی درستی نداریم یا چیزی در مورد آن نمیدانیم؛ مثلاً من در مورد سیستم ایکس یا صورتمسئله اعتیاد چیزی نمیدانم ولی مسافرم را قضاوت میکنم و مدام به او غر میزنم که همه اینها باعث میشود من از آرامش لازم برخوردار نباشم و مسافرم نیز نتیجهای که باید از سفرش بگیرد را نخواهد گرفت. زمانیکه در مورد مطلبی آگاهی نداشته باشم به قدرت تشخیص نرسیدم و بهراحتی حقهها من را فریب میدهند و از مسیر خارج میشوم.
نکته بعدی یک موقع چیزی را میدانم ولی احساس من، احساس تسویه نشده و بههمریختهای است؛ درواقع در وجودم کینه، نفرت و... وجود دارد؛ یعنی احساس من با اینکه به کنگره آمدهام ولی هنوز تسویه نشده است؛ به همیندلیل از مسیر خارج میشوم؛ مثلاً یکی از وظایفی که مهم است یک همسفر داشته باشد این است که باید در سفر اول به مسافرش محبت کند؛ ولی بهخاطر گذشته مسافرم و آزار واذیتهایی که بهنظر خودم متحمل شدم، به او محبت نمیکنم؛ شاید یکسری مشکلاتی داشتم که خودم آگاه نبودم؛ ولی هر مشکلی یا مسائلی که برایم پیش میآمد، مسافرم را مقصر میدانستم و بهخاطر همین، هنوز حس کینه و نفرت در وجود من هست و نمیتوانم آن محبتی که لازم است را به مسافرم داشته باشم، شاید به او غر بزنم یا قضاوتش کنم و بهجای اینکه من در کنار مسافرم قرار بگیرم، روبهروی او قرار میگیرم و نمیتوانم او را همراهی کنم و بال پروازی برای مسافرم باشم.
نکته دیگر این است که اگر بخواهم تفکر درستی داشته باشم، باید روی آن کاملاً تمرکز کنم؛ یعنی اگر فکر من و ذهنم هر جایی برود، نمیتوانم به آن نتیجه لازم برسم؛ مثلاً میخواهم عضو لژیون سردار شوم، دنور، پهلوان یا نشان بینشانی شوم، فرقی نمیکند؛ ولی اگر بگویم من الآن فلانچیز را دیدم باید بخرم، ماشینم را باید عوض کنم، برای فرزندم هم باید این را بخرم، این نمیتواند ما را به هدفی که داریم، برساند؛ پس باید اولویتبندی کنیم و ببینیم که کدام یک از هدفها یا تفکراتی که داریم واجبتر است، آنها را انجام بدهیم و آنموقع است که میتوانیم به نتیجه برسیم؛ دقیقاً زمانیکه میخواستم اجازه پهلوانی را از آقای مهندس بگیرم، مدام فکرم مشغول بود، میگفتم: شاید به این پول نیاز پیدا کنم، من میتوانم با این پول، ماشین برای پسرم بخرم یا یک کار دیگری انجام بدهم؛ ولی هرطور که فکر میکردم، میدیدم تنها چیزی که میتواند به من آرامش بدهد، این است که این پول را در کنگره۶٠ هزینه کنم و این را هم مدیون مسافرم هستم؛ درست است که مدام فکرم خیلی به اینطرف و آنطرف میرفت؛ ولی وقتی با مسافرم مشورت کردم، او گفت: چون خودت دوست داری، میتوانی انجام بدهی؛ به این موضوع دلگرمتر شدم و تصمیم خودم را گرفتم. الآن با اینکه پرداختی من کامل نشده و هنوز خودم را پهلوان نمیدانم ولی معجزههای آن را در زندگیام مشاهده میکنم. این مسئله در مورد درمان اعتیاد مسافرهای ما هم همینطور است؛ مثلاً شخصی سفرش را شروع میکند و میخواهد همزمان به کارش برسد، به مسافرت هم برود و به خیلی کارهای دیگرش هم برسد، او نمیتواند روی درمانش تمرکز کند؛ باید آنها را اولویتبندی کند و درمان اعتیاد را در اولویت قرار دهد تا به درمان اعتیاد برسد و کارهای دیگرش را در اولویتهای بعدی قرار بدهد.
اگر خواستههای زیادی داشته باشیم، همیشه سردرگم هستیم و برای اینکه آرامش داشته باشیم، باید خواستههای خود را اولویتبندی کنیم، باید روی یک خواسته تمرکز کنیم و نقشه درست ترسیم کنیم تا بتوانیم به نتیجه برسیم. زمانی میتوانیم نقشه درست ترسیم کنیم که بدانیم کجا هستیم و به کجا میخواهیم برویم؛ یعنی مبدأ و مقصد ما مشخص باشد، آنموقع راه برای ما نمایان میشود و میتوانیم با تلاش خودمان به نتیجه نهایی برسیم و اگر این کار را انجام بدهیم، مطمئناً خداوند هم، ما را یاری میکند؛ چون در سیدی صبر آقای مهندس میفرمایند: من اعتقاد کامل به فضل الهی دارم و باور کامل دارم که همیشه نیروهای هستند که ما را به صراط مستقیم راهنمایی میکنند. زمانیکه خودم تلاش کنم برای اینکه بخواهم عضو لژیون سردار بشوم، قطعاً آن نیروهایی که آقای مهندس در این سیدی میفرمایند به کمک من میآیند. امیدوارم که همه ما بتوانیم وادی اول را به اجرا درآوریم و به آرامش و حال خوش برسیم. از اینکه به صحبتهای من گوش دادید ممنونم.
.jpg)
تایپ: همسفر دلارام رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون سوم)
عکاس: مرزبان خبری همسفر زهرا (ج)
ویراستاری و ارسال: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر زینب دبیر سایت
همسفران نمایندگی وکیلی یزد
- تعداد بازدید از این مطلب :
160