English Version
This Site Is Available In English

کنگره ۶۰ از یک تفکر آمد

کنگره ۶۰ از یک تفکر آمد

جلسه هفتم از دوره اول کارگاه آموزشی خصوصی کنگرۀ ۶۰ نمایندگی کارون، با استادی مسافر جهاد، نگهبانی مسافر فرهاد و دبیری مسافر امیر با دستور جلسه«وادی اول و تأثیر آن بر روی من » روز یکشنبه هفدهم فروردین ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

 

سخنان استاد؛

سلام دوستان جهاد هستم مسافر.

خدا را شکر می کنم که امروز توانستم این جایگاه را تجربه کنم و از شما دوستان آموزش بگیرم .دستور جلسه در مورد وادی اول می باشد با تفکر ساختارها آغاز می گردد و بدون تفکر هر آنچه هست رو به زوال می رود.من این کلمه را روز اولی که آمدم به کنگره وقتی شنیدم واقعا از همین جمله یک حس خیلی خوبی گرفتم، در حالی که معنی و تفسیر آن را هنوز نمی دانستم ولی کم کم وقتی که با کنگره آشنا شدم و به مشارکت دوستان گوش دادم و وادی اول را کار کردم فهمیدم که من در گذشته اصلا فرق بین تفکر و فکر کردن را نمی دانستم. فکر می کردم که فکر می کنم ! و همیشه از این شاخه به آن شاخه می پریدم .یک مثالی که می خواهم بزنم در مورد خود درمان اعتیاد است من خیلی راه ها را انتخاب کردم از جمله گروه های ترک اعتیاد. دکتر، روانپزشک،و ترک هایی که با آنها سقوط آزاد می گوییم. ولی همه ی این انتخاب ها بدون تفکر بودند و هیچ راه حلی برای درمان اعتیاد نداشتند و هیچ تفکری پشت آنها نبود هیچ ساختاری نداشتند.

ولی وقتی وارد کنگره شدم فهمیدم که جناب مهندس یک ساختاری را درست کرده اند که اعتیاد را درمان کرده و یک تفکری پشت این بوده که یک راهی را انتخاب کنند تا آخرش به نتیجه مطلوب برسند و این شد که من جهاد بیایم اینجا تا علاوه بر اینکه ساختار درونم درست شود و از بند مواد مخدر رها بشوم ، از بند سیگار نیز رها شوم و خیلی از ضد ارزشها را انجام ندهم و الان در حال درست کردن ساختار ذهنی و فکری خودم می باشم و آن گره هایی که در زندگی ام یک عمره که دارم باهاشون دست و پنجه نرم می کنم را باز کنم.

گره هایی مثل منیت ، خودخواهی ،غیبت کردن و خیلی چیزهای دیگر مثل بی نظمی که یکی از معضل هایی که من همیشه درگیرش بودم بی نظمی بود در حالی که در کنگره فهمیدم نظم و انضباط چیست .از روز اول به من گفتند که دارویت را باید سر ساعت بخوری سر ساعت بیایی و حضور داشته باشی و به جلسات بیایی و به مشارکت دیگران گوش بدهی. من وقتی آمدم وقتی که راهنماها را می دیدم و دوستای سفر دومی را می دیدم.

زمانی که می رفتم منزل وادی تفکر را اجرا می کردم و می دیدم که دوستان به رهایی رسیده اند پس من هم می توانم و من هم باید این راه را ادامه بدهم، اینجا شد که من فهمیدم تفکر چیست. کم کم که جلو آمدم دیدم علاوه بر اینکه سیستم ایکس جسمم خراب شده ذهنم هم درگیر افکار منفی شده و اصلا دیگر گیرنده هایم خاموش شده اند و هر راهی را که انتخاب می کردم به بن بست می خوردم فهمیدم این القاء افکار یعنی چه؟ وقتی در راه صراط مستقیم قرار می گیری خداوند هم کمکت می کند نیروهای مثبت هم به کمکت می آیند و بالعکس اگر در راه منفی قرار بگیری نیروهای منفی می آیند و کمکت می کنند، سعی کردم بیایم و در جمع باشم چون همیشه آموزش در جمع اتفاق می افتد حس خوب درون جمع وجود دارد، هیچ وقت تنهایی من نتوانستم کاری را درست انجام دهم خدا را شکر می کنم که راهی را پیدا کرده ام که خودسازی انجام دهم چون من مدت ها بود که خودم را گم کرده بودم و توانستم در کنگره گره های خودم را ذره ذره باز کنم و خودم را بشناسم.

 از اینکه به صحبت های من گوش کردید متشکرم

تایپ و عکس؛ مسافر سعید 

ارسال؛ مسافر مجتبی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .