آقای مهندس در سیدی «جاسوس» درباره مطلبی با عنوان «پول سیاه» (پول سیاه در زمان قدیم واحد پول کمارزشی بود؛ ولی قیمت این پول در طی سالها هیچ تغییری نمیکرد.) مربوط به تاریخ ۱۳۷۲/۱۲/۲۴ فرمودند: شاگرد از استاد سؤال میکند من فرق تدبیر، صداقت و راستگویی را نمیدانم و این موضوع باعث گردیده که اکثر اوقات دچار مشکل شوم.
استاد: هرکسی که بداند در کف دست شما چه چیزی قرار دارد سکه طلا یا پول سیاه، دیگر مشکل است. شاگرد میپرسد آیا منظور شما همین است که سعدی بزرگوار گفت:
اگر کس بداند که عزم تو چیست
بر آن رأی و دانش بباید گریست
قضیه این بود که با چند مهندس از زاهدان با هواپیما به تهران آمدیم، در فرودگاه مهرآباد مأموری از من پرسید شما تریاک میکشید؟ گفتم نه، تریاک میخورم، این پاسخ مشکلاتی برایم ایجاد کرد و...؛ بر مبنای آموزشهایی که دیده بودیم میگفتیم انسان باید راستگو باشد؛ اما در کجا؟ در جبهه جنگ هم باید راستگو بود؟ نکته این است که باید تشخیص دهیم کجا تدبیر است و کجا راستگویی. نمیگویم دروغگو باشیم، انسان باید بداند چه زمانی راستگو باشد و صداقت به خرج دهد و چه زمانی تدبیر کند یا حتی بعضی اوقات میتواند پاسخ ندهد. مثلثی مطرح میشود که اضلاع آن راستگویی، دروغگویی و خنثی یا تدبیر است. بعضی اوقات ممکن است زدن حرف راست، فتنهبرانگیز باشد؛ یعنی ما یک حرف راستی را میزنیم، ولی ممکن است آن حرف با اینکه درست و راست است برای ما مشکل بهوجود آورد؛ بنابراین باید از بیان آن خودداری کنیم.
مسئله مهم دیگر اینکه راز خودت را برملا نکن، کسی جاسوس است و تو باورت نمیشود، جاسوس کسی است که سخنچینی میکند و در تمام سطوح ازجمله در سیاست جاسوس وجود دارد. اصولاً کار جاسوس این است که اطمینان صددرصدی شما را جلب میکند و شما اطمینان دارید طرفدار شماست، درصورتیکه آمده ببیند شما چه میگویید و چه کار میکنید. هر چه میبینید فوری به همه میگویید، باید بدانید کسانی هستند که یک روز ممکن است از آن حرف علیه خودتان استفاده کنند. در مسائل خاصی که قرار میگیرید باید در نظر داشته باشید چه میگویید، چه کار میکنید، چهطور انجام میدهید یا انجام نمیدهید. همیشه باید به پایان کاری که انجام میدهید نگاه کنید و لحظه را در نظر نگیرید، ببینید عاقبت آن به کجا میرسد؛ پس اگر میخواهید کار تجاری یا شراکتی انجام دهید شرایط را دقیق بررسی کنید، برنامهریزی کنید، نگویید با هم دوست و رفیق هستیم، مسئله دوستی با شراکت خیلی فرق میکند، پایان کار را بسنجید که این تدبیر شما را نشان میدهد. اگر میخواهی دردمند نباشید، دل دردمندان را بهدست آورید؛ اگر میخواهید غصهدار نشوید، سعی کنید که دیگران هم غصه نخورند.
حق گرفتنی است نه دادنی، انسان ممکن است در شرایط بحرانی قرار بگیرد اولین مسئله مهم این است که انسان نترسد؛ چون ترس، تفکر را میخورد. آکادمی را پلمب کردند؛ التهاب و اضطراب بود؛ ولی ما عقبنشینی نکردیم، نترسیدیم و ایستادگی کردیم و ایمان داشتیم که حق فاتح است. گاهی اوقات به انسان چیزی میگویند که در آینده باید فلان کار را انجام بدهی؛ ولی خود انسان باورش نمیشود. از مجری باید چیزی بخواهید که بتواند آن را انجام دهد و اجرا کند، اگر به شاگرد بگویید از فردا مصرف هروئین را قطع کن، این کار امکانپذیر نیست، اگر هم انجام دهد درمان او ناقص است؛ بنابراین راهنما باید از رهجو چیزی را بخواهد که انجام آن سخت نباشد. کارهایی که در کنگره انجام میدهد سخت و طاقتفرسا نیست.
از طرف خداوند به انسان قوت و نیروی بسیار بالایی اعطا شده، مشروط بر اینکه بخواهد از آن نیرو استفاده بکند، گاهی اوقات وحشت سر تا پایش را فرامیگیرد، از آن نیرو نمیتواند استفاده کند؛ ولی اگر به آرامش برسد، میتواند از آن نیرو حداکثر استفاده را بکند. انسان در هر نقطهای از جهنم قرار دارد کافی است روی خود را به طرف روشنایی برگرداند، این حرکت مهمی است. یاد خداوند عقل را روشن و ضمیر را آگاه مینماید. بعضی اوقات میگوییم خدا را قبول نداریم، اول باید ببینیم خدا کیست؟ ما میدانیم نیروی بسیار قدرتمندی بر تمام هستی حاکم است، میگوییم نیروی الهی، ما در مورد ذات خداوند نمیتوانیم فکر کنیم. وقتی معتقد باشی نیرویی بر تمام کائنات حاکم است دلت قرص است و آرامش داری؛ ولی اگر بدانی هیچ دستگیرهای نیست چه حال و وضعی داری؟ یکی به درخت گرهای میزند تا شفا بگیرد، یکی در سقاخانه شمع روشن میکند تا آرامش بگیرد، آنچه به انسان آرامش میدهد را از او نگیریم، اگر آن را بگیریم چه چیزی میخواهیم به او بدهیم؟ آنجا که از همه چیز قطع امید میکند، چیزی میخواهد وگرنه خودکشی میکند، کسی که به این نیرو اعتقاد داشته باشد هرگز خودکشی نمیکند.
صراط مستقیم بسیار سخت به نظر میرسد، اگر بخواهی از راه حلال درآمد کسب کنی سخت است؛ ولی رشوه گرفتن آسان است. اگر حق را قبول دارید، از مسائل حق برخوردار شوید و در مسائل حق دوست و رفیق را کنار بگذارید. در مقابل انسان، انسان باشید و با تواضع؛ ولی اگر شیری به شما حمله کند، جلوی شیر هم تواضع میکنید؟ گنهکاران واقعی را دلسوختن خطاست، اگر حق است باید بروید آن را بگیرید. گاهی میگویید گذشت کردم، یکموقع گذشت از روی ترس است، میگویید بخشیدم، چون نمیتوانید حق خودتان را بگیرید، اگر حقی متصور است باید برای گرفتن آن تلاش کرد. در فرمانهای خداوند آمده: کمفروشی نکن، دروغ نگو، تجسس و غیبت نکن، گمان بد مبر، شهادت دروغ نده و...؛ اگر فرامین الهی را انجام دهیم راه پیروزی را طی میکنیم و رستگار میشویم، چون وعده خداوند دروغ نیست.
برداشت من از این سیدی این است که وقتی میخواهم با کسی معاملهای را انجام بدهم از طرف مقابل نوشته بگیرم، نباید حق را ناحق کنم، نه حق کسی را بخورم و نه اینکه اجازه دهم کسی حقم را بخورد. نکته دیگر اینکه وقتی کسی از من سؤالات زیادی میپرسد مجبور نیستم همه چیز را برای او توضیح دهم اگر دوست نداشتم میتوانم بحث را عوض کنم یا حتی جواب ندهم. مطلب مهم دیگر اینکه کمفروشیکردن فقط مخصوص مغازهدار یا کسی که چیزی میفروشد نیست؛ بلکه هرکس که وظیفه خودش را بهدرستی انجام ندهد یا از آن سرپیچی کند کمفروش بهحساب میآید؛ مثلاً من رهجو اگر به وظیفه خودم درست و کامل عمل نکنم کمفروشی کردهام. هر کاری که انجام میدهم، باید به پایان آن فکر کنم، آگاهانه عمل کنم تا برای خودم و دیگران مشکل درست نکنم، عمل به فرامین خداوند، یعنی درست زندگی کردن که باعث رستگاری انسان میشود، چون وعده خداوند دروغ نیست.
نویسنده: همسفر کبری رهجوی راهنما همسفر وجیهه (لژیون دوم)
ویراستاری: رابط خبری لژیون سردار همسفر فرشته (ر) رهجوی راهنما همسفر وجیهه (لژیون دوم)
ارسال: همسفر آرزو رهجوی راهنما همسفر اسماء (لژیون اول) دبیر سایت
همسفران نمایندگی سیرجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
64