English Version
This Site Is Available In English

عشق، دریایی شناور و بزرگ است که قابل‌بیان نیست، حتی کلمات هم نمی‌توانند آن را توصیف کنند.(نمایندگی رز تهران)

عشق، دریایی شناور و بزرگ است که قابل‌بیان نیست، حتی کلمات هم نمی‌توانند آن را توصیف کنند.(نمایندگی رز تهران)

دومین جلسه از دوره سیزدهم سری کارگاه‌های آموزشی - خصوصی خانم‌های مسافر و همسفر نمایندگی رز تهران، با استادی مسافر شیما، نگهبانی مسافر مهناز و دبیری مسافر پریا با دستور جلسه «وادی چهاردهم و تأثیر آن روی من» روز یکشنبه ۲۶ اسفندماه ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۲:۳۰ آغاز به کار نمود.

سخنان استاد:

سلام دوستان شیما هستم یک مسافر.

از نگهبان جلسه خانم مهناز و همچنین از خانم مونای عزیز بسیار سپاسگزارم که در این دستور جلسه، اجازه دادند تا خدمت کنم. همان‌طور که می‌دانید، وادی چهاردهم وادی بسیار سختی است و من برای صحبت درمورد آن شوق بسیاری دارم.

تمام وادی‌ها به‌نوعی درهم‌تنیدگی خاصی دارند، منتهی چکیده همه آن‌ها، وادی چهاردهم است، یعنی اگر بخواهیم یک دایره در نظر بگیریم که آرم کنگره نیز هست، از نقطه تفکر شروع و با عشق تمام می‌شود. در تمام وادی‌ها تفکر وجود دارد؛ اما در وادی چهاردهم خیلی پررنگ‌تر است، حتی مسئولیت‌پذیری و دیدن واقعیت‌ها هم باید درونش عشق وجود داشته باشد. در وادی چهاردهم، حرکت، جاری بودن، تلاش‌کردن و آن مسئله‌ای که باعث تغییر، تبدیل و ترخیص می‌شود نیز وجود دارد.

مطلبی در وادی چهاردهم وجود دارد که من خیلی آن را دوست دارم. جناب مهندس می‌گویند؛ وقتی بین دو شخص سِری وجود داشته باشد، به همان میزان پیوند محبت بین آن دو کمتر می‌شود. این جمله مدت‌ها من را درگیر خودکرده بود که چه اتفاقی می‌افتد که پیوند محبت من با بعضی از نزدیکانم سست‌تر می‌شود؟

به میزانی که به‌خاطر ترسِ ازدست‌دادن یا قضاوت‌شدن و یا ترس از اینکه ناامیدشان کنم و یا بالعکس، خودم را در مقابل افراد پنهان کنم، پیوند محبت من با آدم‌ها سست می‌شود و حالا فکر می‌کنم که من باید چطور رفتار کنم که انسان‌ها در مقابل من خود را پنهان نکنند، افراد را قضاوت نکنم، حرف آن‌ها را قطع نکنم و اجازه دهم حرف بزنند و یا بابت کارهایی که انجام می‌دهم، بر سرشان منت نگذارم.

تمام مواردی که جناب مهندس می‌گویند؛ چکیده همه‌شان وادی چهاردهم و رسیدن به عشق است که من می‌توانم بگویم طعم شیرینی از آن را چشیده‌ام. در خودِ زندگی، عشق، فراوان است. درواقع حال که وجود و ماهیت ما از عشق است، پس ما زندگی‌کردن در عشق را داریم، اما اینکه من چقدر ظرف وجودی خود را بزرگ کنم، مستلزم همان تزکیه و پالایشی است که در حال تمرین آن هستم، مانند وادی پنجم که خودداری می‌کنم از دروغ گفتن، مصرف مواد مخدر، یا زمانی که از قضاوت‌کردن خودداری می‌کنم.

در لحظه زندگی‌کردن یعنی آن لحظه را واقعاً زیستن،و بتوانم در آن لحظه‌ای که هستم، شخص مقابلم را درک کنم. شاید حق را به او بدهم، ممکن است گرسنه باشد یا خسته باشد، ممکن است هورمون‌هایش به‌هم‌ریخته باشد و…که من حتی خودم را به‌خاطر خطاهایی که مرتکب می‌شوم، ببخشم یا یک‌وقت هایی ممکن است حال یک شخص را خراب کنم! البته ممکن است از آن لحظه آگاهی نداشته باشم و یا اتفاقی که در خدمت‌کردن می‌افتد.

من همیشه فکر می‌کردم در خدمت، ذره‌ای متوجه هستم که ابتدا برای خودم قدم برمی‌دارم. امروز با یکی از عزیزان که از اصفهان تشریف آورده بودند صحبت از جبران خسارت و چالش‌های آن شد، ایشان به من گفتند؛ در این مواقع به خودت بگو که او آمده چه درسی به من بدهد؟!اگر همه چیز را از دیدگاه دیگری بنگرم، شاید خیلی بهتر بتوانم این وادی را تمرین کنم. دقیقاً مانند صحبت جناب مهندس در مورد قهوه تلخ و بادام تلخ! وقتی قهوه تلخ را می‌نوشیم لذت می‌بریم؛ چون منتظر تلخی آن هستیم، اما هنگام خوردن بادام، اگر تلخی احساس کنیم، حالمان بد می‌شود.

زمانی که بپذیرم ممکن است یک نفر حال خوبی نداشته باشد یا حتی حال خودم خوب نباشد، آن حالت شناور بودن در عشق را بهتر می‌توانم تجربه کنم. به من لطف شده و در کنگره خدمت‌هایی به من داده شده است، یک‌جور شبیه‌سازی از خودِ من است که باعث می‌شود گره‌های خودم را ببینم، حسادت‌هایم، غرورم و یا حتی گره‌های قدرت و مسئولیت خود را می‌بینم. بین تمام انسان‌ها در هستی این فرصت به من داده شده است و من فکر می‌کنم خداوند همه ما را خیلی دوست داشته که الان اینجا هستیم.

بسیار خوشحال هستم که اینجا حضور دارم و این فرصت را پیدا کردم تا در این مسئله، سفیر کوچکی باشم، همچنین امیدوارم سفیری لایق باشم. من فکر می‌کنم عشق را نمی‌شود با کلام بیان کرد، عشق یک تجربه و پدیده‌ای است که هرقدر از آن بگوییم کوچک‌تر می‌شود. زیرا عشق، دریایی شناور و بزرگ است که قابل‌بیان نیست، حتی کلمات هم نمی‌توانند آن را توصیف کنند.

برای خوب کارکردن نهرهای خمر که باعث می‌شود ما عشق را مزه‌مزه کنیم، باید درمان و سفر خوب به انجام برسد. لازمه‌اش این است که من بتوانم در لحظه زندگی‌کردن را تمرین کنم تا به‌مرور آن خمری که درون من هست، با اختلال مواجه نشود، زیرا مراقبت‌کردن از آن بعد از سفر دوم نیز مسائل خودش را دارد.

درمان اعتیاد بدون دانایی و جهان‌بینی، اصلاً امکان‌پذیر نیست. سفر درمانی خود را تمام کردم، بعد از آن چه؟ تازه ماجرا شکل دیگری پیدا می‌کند که باید حضور داشته و آموزش بگیرم. من به این دنیا آمده‌ام که چه‌کار کنم؟ همیشه با خود می‌گویم من به دنیا نیامده‌ام که فقط بچه‌دار شوم، بچه بزرگ کنم، خانه بخرم و خانه‌دار شوم یا ازاین‌قبیل کارها، به این دنیا آمده‌ام که آدم شوم و آدم شدن را تمرین کنم، آمده‌ام تا ظرفیتم را در عشق، آگاهی و پذیرفتن محبت افزایش دهم و شعاع انسان‌هایی که دوستشان دارم را بگسترانم.در نهایت خیلی خوشحال هستم که اینجا حضور دارم و مجدداً از جناب مهندس به‌خاطر این بستر متشکرم. از تک‌تک شما عزیزان که به صحبت‌های من گوش دادید، سپاسگزارم.

تایپ: همسفر محدثه - لژیون آموزشی - نمایندگی رز تهران
ویرایش: راهنما مسافر سمیرا - نمایندگی رز تهران
بازبینی و ارسال: همسفر فاطمه

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .