دربهای بسته، روزی باز خواهند شد، مانند قلبهایی که آلیاژ اصلی آنها سیاه سنگ است. آنچه کاشتهاید رشد خواهد نمود و تمامی دشتها را سبز خواهد کرد، دیگر انسانی گرسنه نخواهد ماند و نخواهد مرد. برای هریک از ما قدمی تازه یعنی آمیختن با روشنایی درج است برپیشانی عالم.
در خدمت راهنمای تازه واردین همسفر مریم هستیم تا گفتگویی با ایشان داشته باشیم، با موضوع دستور جلسه هفتگی وادی چهاردهم از اینکه با ما همراهی میکنید سپاسگزارم. همسفر مریم و مسافرشان محمود با تخریب بیش از ۲۰ سال آنتیایکس مصرفی شیره، تریاک و الکل وارد کنگره شدند. با متد DST و داروی OT به مدت ۱۰ ماه و ۱۰ روز با راهنمایی مسافر محمد و همسفر فاطمه سفر کردند. هم اکنون به دستان پرمهر آقای مهندس ۳ سال و ۵ روز است که آزاد و رها هستند. ورزش مسافر محمود شطرنج و ورزش همسفر مریم دارت است.
شما و مسافرتان چگونه با مسیر کنگره آشنا شدید؟
من و مسافرم سال ۱۳۸۷ با کنگره آشنا شدیم. در اصفهان کلاسهایی برگزار میشد و ما حدود یک سال به این کلاسها رفتیم و بنا به دلایلی مسافرم سفر نکرد؛ ولی دانش کنگره به درد من خورد و دیگر وظایف یک همسفر در کنار یک مصرفکننده مواد را میدانستم و از آنجا که قرار بود مسافرم در کنگره درمان شود به شکر خداوند توانستیم دوباره به کنگره بیاییم و در سال ۱۴۰۰ مسافرم در شهر نجف آباد نمایندگی هاتف به درمان رسید.
از تأثیر وادی چهاردهم در ماندگار شدن شما و مسافرتان در کنگره۶۰ برایمان بگویید؟
وقتی وارد کنگره میشویم محبت موج میزند، نمیتوانیم محبت را نبینیم و همه قدرت کنگره در محبتی است که بین اعضاء وجود دارد. کنگره یک بستر است، بستری برای عشق دادن و محبت کردن، ما هر چه داریم از محبت آقای مهندس و خانواده محترمشان است؛ پس اگر امروز در کنگره هستیم و اجازه خدمت کردن به من و مسافرم داده شده است، تأثیر وادی چهاردهم و وجود خود آقای مهندس است؛ چون آقای مهندس معنای واقعی عشق و سرچشمه آگاهی و دانایی ما هستند. در کنگره بودن، بودن در مسیری است که همه چیز آن عشق است، عشقی که حساب و کتاب آن با خالق هستی است. ما به دنبال باز پرداخت نیستیم؛ اما اگر چیزی دریافت میکنیم؛ باید بخشندگی کنیم و از آنچه دریافت کردهایم ببخشیم. محبت کوله باری است که اگر به زور آن را به دوش بکشی خسته میشوی؛ ولی اگر بیپروا و بیآلایش خدمتکنی هر روزت با عشق به دیگران سپری میشود.
لطفاً در مورد وظایف راهنمای تازهواردین صحبت کنید؟
وظیفه راهنمای تازهواردین جذب تازهوارد است. من هم میتوانم با تمام وجود و تمام احساسم یک نفر را جذب کنگره کنم و هم به همان اندازه فرد را از کنگره دور کنم؛ چون من اولین کسی هستم که قرار است فرد را با کنگره آشنا کند. ظاهر من و آراستگی من، راهنمایی دادن من و نحوه آموزش من در آشنایی این فرد خیلی تأثیر دارد. خلاقیت در چگونگی برخورد کردن با یک تازهوارد نیز مهم است؛ چون اکثر تازهواردین حالشان خراب است و این هنر یک راهنمای تازهواردین است که چگونه این فرد را جذب کند و چگونه حس خودش را به آن فرد انتقال دهد و آن کولهبار ناامیدی را از دوش او بردارد و به او امید دهد. با فرد تازهوارد نباید نصیحتگونه صحبت کنیم؛ همچنین باید قوانين، حریم و حرمتها را به او یادآوری کنیم.
از نظر شما ورود تازهواردین چه تأثیری در عملکرد لژیونها و نمایندگی دارد؟
کنگره بدون حضور تازهواردین معنایی ندارد. تازهواردین نماد شکوفههای یاس هستند تا روزی به میوه تبدیل شوند. تازهواردین قلب تپنده نمایندگیها هستند. لژیونها با حضور تازهواردین شکل میگیرد. هرچهقدر تازهواردین بیشتر باشند این سیستم قویتر عمل میکند و به انتقال علم و دانش کنگره بیشتر کمک میکند.
از چالشها و شیرینیهای خدمت در جایگاه راهنمای تازهواردین برایمان بگویید؟
بودن در جایگاه راهنمای تازهواردین باعث خوشحالی من است و زمانیکه در آزمون راهنمایی قبول شدم فکر میکردم قرار است در کنگره یک آموزشی بدهم و بروم؛ اما شروع تازهای از آموزش برای من بود. انرژی که در سه جلسه در کنار یک تازهوارد دریافت میکنم بسیار خوب است و هیچ وقت صحبتهایم برای خودم تکراری نمیشود با اینکه باید همیشه یک سری صحبت را تکرار کنم. شاید این معجزه بودن در این جایگاه است. جایگاه راهنمای تازهواردین یک امر از پیش تعیین شده نیست و من قرار نیست از موضع بالا به فرد نگاه کنم و هر تازهوارد که وارد نمایندگی میشود من را به یاد روز اول که به کنگره آمدم میاندازد. روزی که با آغوش باز و پر مهر راهنمای تازهواردین خودم مواجه شدم که چراغ راه من شدند. جلسه تازهواردین مثل یک گذرگاه است که عبور از آن بستگی به حس و حال من دارد که چهقدر به فرد تازهوارد امید بدهم، عشق بدهم و رازدار باشم؛ باید به او آرامش بدهم تا بتواند برود و در کنار راهنمای شال نارنجی آموزش بگیرد. چالش من در این مسیر این است که وارد حاشیه نشوم و درگیر آمار و ارقام نشوم و براساس پیمانی که بستهام طبق فرامین و قوانين کنگره عمل کنم و آنجا است که من آن بند عشقم را با آن جایگاه و پیمان حفظ کردهام.
به نظر شما سر چشمه عشق بلاعوض راهنما به رهجو در کجا است؟
در معرفت است؛ چون پیش زمینه محبت، دانایی، معرفت و شناخت است و من اگر به آن شناخت نرسم نمیتوانم به کسی محبت کنم. دانستن اینکه من چرا باید محبت کنم؟ چرا باید عشق بلاعوض بدهم؟ معرفت زمانی شکل میگیرد که ما در مسیر ارزشها قدم میگذاریم. هر کسی نمیتواند عشق بدهد. عاشق واقعی، عشق را با تمام وجودش لمس میکند. جایگاه عشق در قلب است و این قلب است که محبت را در خودش جای میدهد. هر چه حس من بیشتر پالایش پیدا کند، قلب بیشتر دوستی و محبت را در خودش جا میدهد؛ پس شاه کلید و سرچشمه این عشق تفکر آقای مهندس است. ما شاگردان کوچک آقای مهندس هستیم؛ پس چهطور میتوانیم در مسیر عشق کوتاهی کنیم. لطفی است که آقای مهندس صادقانه و عاشقانه و بدون هیچ چشمداشتی به همه دارند و قطعاً این عشق را از خالقشان گرفتهاند که ما جذب ایشان شدهایم، این عشق، عقل و ایمان است که ما را در این وادی قرار داده است.
نظر شما در مورد عشق و محبت چیست؟ آیا میتوان بدون عشق زندگی کرد؟
بدون عشق زندگی بیمعنا است. عشق را هیچ آغاز و پایانی نیست. عشق ازلی بوده و ابدی خواهد بود. عشق از روز اول با ما بوده و خواهد بود؛ مثل عشق خداوند به بندگانش که بالاترین عشق است. عشق مادر به فرزندش، عشق فرزند به پدر و مادرش و محبت فرزندان به همدیگر بسیار زیبا است. خداوند هستی را بر مبنای عشق آفرید تا ما معنای نفرت را بهتر درک کنیم. وقتی از کسی متنفر هستیم یا کینه داریم، نمیتوانیم دیگران را ببخشیم، همسفری که نمیتواند مسافرش را ببخشد و قلبش پر از کینه است چگونه میتواند در کنار مسافرش سفر کند و مسافرش را بپذیرد. قبول مشکلات و سختیها و اینکه در کنار مسافرم بمانم با تمام خوبیها و بدیهایش سرچشمه از محبت من دارد. محبت زنجیری است محکم که هر قدر قویتر باشد، ايمان و قدرت الله را نمایان میسازد.
.jpg)
این جمله را برایمان تفسیر کنید، آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است؟
محبت کردن به لمس و سخن نیست. محبت؛ باید از درون بجوشد و به باوری برسم که مسافرم را ببخشم، او و دیگران را دوست داشته باشم، تا محبت نباشد تغییر و تبدیلی اتفاق نمیافتد. خود محبت یک نوع آموزش است؛ چون در مرحله تکامل تا محبت نباشد من به صراط مستقیم و آرامش نمیرسم. اندیشه و باور من تعیینکننده است که آدم خوشبختی هستم یا آدم بدبختی هستم. اگر بین خانواده، پدر و مادر و فرزندان، خواهر و برادر محبت نباشد ما جز الفاظ و یک سری اسم و نسبت چیز دیگری نیستیم. انسانی که محبت ندارد؛ مثل ظرف تهی است. خالی از عشق و دوست داشتن، معرفت و دانایی است؛ پس من؛ باید برای باورهای خودم ارزش قائل باشم ومحبت و خوبیکردن را پیشه خود کنم.
رابطه بین وادی چهاردهم و جایگاه خدمتی خودتان را در پیشبرد اهداف کنگره ۶۰ چگونه ارزیابی میکنید؟
من کوچکتر از آن هستم که راجعبه وادی چهاردهم که بسیار شیرین و جذاب است صحبت کنم. برای پیشبرد اهداف کنگره؛ باید به معنای واقعی آموزش ببینم و به دانش، آگاهی و معرفت برسم و خدمت به دیگران را به معنای خدمت به خودم ببینم، برای جذب دیگران سعی کنم خوبیها و مهر و محبت را جذب کنم. حضور مستمر و همیشگی یک راهنما در نمایندگی، قوت قلبی برای خودش است. اول؛ باید از خودم شروع کنم، یک راهنما الگو است در هر زمینهای در رفتارش در محبت کردن و اینکه به دیگران حس خوب بدهد. زمانیکه بتوانم بدون نقص عمل کنم تبدیل به یک انسان دیگری میشوم. کسی تبدیل به الگوی بینقص میشود که به دنبال محبت باشد. زمانیکه از خودم راضی هستم و میدانم در جایگاهی که قرار دارم خوب عمل میکنم و در صور پنهان حالم خوب است و از خدمتی که میکنم لذت میبرم. مهم احساس من نسبت به دیگران و اینکه آیا من فقط خودم را میبینم یا به دنبال رشد و پیشرفت دیگران هم هستم. انسانهای بزرگ، هم خودشان رشد میکنند و هم به دیگران اجازه رشدکردن میدهند؛ پس سعی کنم نعمتهایی که در کنگره دارم را ببینم و با احترام به پیشکسوتان سپاسگزار خدمات آنها باشم.
در مورد محبت عام و خاص نظرتان را بگویید؟
در محبت عام ما همه چیز را ناخودآگاه دوست داریم درختان، گلها، زمین، خورشید و هستی و همه چیز را دوست داریم؛ چرا دوست داریم؟ برای اینکه بدون آنها نمیتوانیم زندگی کنیم. حیوانات، گیاهان و درختان و خورشید، حتما وجودشان لازم است؛ پس در محبت عام همه چیز در هستی برای ما جاذبه دارد؛ ولی محبت و عشق خاص نهایت دوست داشتن و عشق ورزیدن به یک موضوع و یک فرد خاص است. در محبت خاص من فقط یک نفر را دوست دارم؛ مثلا یک گل را دوست دارم، این محبت عام است که عشق را به وجود میآورد؛ چون پایه عشق، محبت است و محبت را هم حس به وجود میآورد. همه اینها؛ باید براساس پایه دانایی و آگاهی باشد. عشق هم؛ باید از روی عقل و ایمان باشد؛ چون اینها مکمل یکدیگر هستند.
چرا از تازهواردین خواسته میشود که با حسشان راهنمای خود را انتخاب کنند؟
انتخاب راهنما یکی از ارکان مهم در کنگره برای یک تازهوارد است؛ چون یک تازهوارد همه چیز برایش عجیب است و بیشتر حسش به او کمک میکند. حس اولین نیرویی است که قوه عقل را به کار میاندازد، حس یک گیرنده است و خیلی قوی است. گاهی یک تازهوارد بین حس و عقلش میماند که چه کسی را انتخاب کند. احساس رابطهها را شکل میدهد، من با حسم جذب یک نفر میشوم و زمانیکه شخص راهنمای خودش را از روی حسش انتخاب کند در لژیون بهتر میتواند با راهنما ارتباط برقرار کند. اکثر تازهواردین از راهنمای تازهواردین میخواهند که راهنما برایشان انتخاب کند؛ اما ما میگوییم که این کار به عهده خودشان است؛ حتی مرزبانان و ایجنت هم نمیتوانند دخالتی در این امر داشته باشند.
در مورد این جمله که در وادی چهاردهم آمده است برایمان صحبت کنید، دستهایی که کمک میکنند مقدستر از لبهایی هستند که دعا میکنند.
عشق دارای سه مرحله است، عشق مخلوق به مخلوق، عشق مخلوق به خالق، عشق خالق به مخلوق است. زمانیکه من میگویم عاشق خداوند هستم و دائم در حال عبادت و تسبیح خداوند هستم و کاری با بندگان و مخلوقین خدا ندارم، اینجا این عشق معنی پیدا نمیکند؛ چون مخلوقین خداوند سایههای قدرت مطلق بر روی زمین هستند. اگر خداوند را دوست داشته باشم؛ ولی مخلوقین و بندگان او را دوست نداشته باشم این عبادت ارزشی ندارد. عشق به خالق زمانی اتفاق میافتد که من از عشق به مخلوق عبور کرده باشم و به مخلوقین خداوند خدمت کنم، این مراحل پشت سر هم هستند؛ پس کلید قبولی عبادات من و خشنودی خداوند خدمت به مردم و داشتن عشق و محبت به انسانها است، اینجا است که شادکردن هر انسان دردمندی بهتر از هزاران سال عبادت است.
کلام آخر ...
به دنبال محبت در جای دیگر نباشیم؛ چون عشق و محبت در درون خود ما است. شاکر خداوندی هستم که خالق عشق، پاکی و صداقت است و من خالصترین عشقها را در کنگره تجربه کردم، به واسطه انسانهایی که برگزیده شدند تا مثل شمع بسوزند و برای رهایی انسانهای دیگر از تاريکی به روشنایی خدمت کنند، شکرگزار آقای مهندس و علم و دانشی هستم که در اختیار من قرار دادند، از محبت و اعتماد شما نسبت به خودم تشکر میکنم.
مسئول مصاحبه: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون دوازدهم)
ویرایش: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر مهشید (لژیون چهاردهم)
عکاس: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر مهشید (لژیون چهاردهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر مهناز رهجوی راهنما همسفر عفت (لژیون چهارم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی هاتف نجف آباد
- تعداد بازدید از این مطلب :
392