English Version
This Site Is Available In English

عشق جاری‌ست، اما تنها دل‌های رها آن را درک خواهند کرد

عشق جاری‌ست، اما تنها دل‌های رها آن را درک خواهند کرد

جلسه‌ی هشتم  از دوره‌ی پنجم کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه‌ی آقایان مسافر نمایندگی پردیس با استادی راهنمای محترم مسافر داوود، نگهبانی مسافر بهمن و دبیری مسافر محسن با دستور جلسه‌ی «وادی چهاردهم و تاثیر آن روی من‌» در روز دوشنبه 27 اسفند ماه ۱۴۰۳ رأس ساعت 16.30 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
ابتدای نشست، هنگامی که دست می‌زنید، باید پرشور و استوار باشد، نه سرد و خاموش. نظم و هماهنگی را رعایت کنید؛ جلسه نباید از هم گسسته و پراکنده باشد، همچون دندان‌های فردی که سال‌ها گرفتار ویرانی بوده است! هنگام تشویق، دستانتان را محکم به هم بکوبید، هنگام مشارکت، پرتوان و آگاهانه سخن بگویید. ما کاری نکرده‌ایم، اما خدا را شکر که در مسیر پیشرفت گام برمی‌داریم و به قله‌ی رهایی نزدیک‌تر می‌شویم.
و اما وادی چهاردهم؛ آقای مهندس، این وادی را بارها و بارها شرح داده است؛ دوازده سی‌دی برای آن کافی نبوده، چراکه ژرفای این وادی، فراتر از کلمات است، وادی چهاردهم، انتهای مسیر است، سرمنزل مقصود، یعنی اگر ۱۳ وادی پیشین را درک نکنی، معنای عشق را نیز نخواهی فهمید.
امواج عشق، در سراسر هستی جریان دارد. کافی‌ست دستانت را دراز کنی، اگر تهی از کینه، نفرت، حسادت و انتقام باشی، عشق در دستان تو جای خواهد گرفت. تو می‌توانی عشق را پس بزنی، اما عشق، هرگز تو را پس نخواهد زد؛ و اما این سخن چه معنایی دارد؟
یعنی عشق، همواره جاری‌ست، اما دریافت آن، شرط و آدابی دارد، باید درونت را از زهر نفرت، حسادت و کینه پاک کنی؛ اگر فهمی از عشق نداشته باشی، اگر بذر محبت در وجودت نکاشته باشی، چگونه انتظار داری که این امواج را دریافت کنی؟ می‌آیی به جلسه، اما حس نمی‌کنی، اما حقیقت این است که مشکل، درون خود توست، نه در دیگری.
این جمعیت در هستی، همچون آب زلال است، اما تو در خود هنوز آلایش‌هایی داری. اگر بخواهی امواج عشق را درک کنی، باید نخست خود را از این تیرگی‌ها پالایش کنی اگر دستانت هنوز از کینه و انتقام لبریز است، چگونه می‌خواهی عشق را در بر بگیری؟ اگر در اندیشه‌ی انتقام باشی، اگر در دل، حسرت و حسادت بورزی، اگر جز رنج و خشم چیزی درونت نباشد، چگونه می‌توانی عشق را لمس کنی؟

عدالت به چه معناست؟ هر کس، به اندازه‌ی تلاشی که می‌کند، پاداش می‌گیرد، برادر لژیونی که امروز راهنما شده، زحمت کشیده، صبوری کرده، مسیر را پیموده است، اما تو درگیر نفرتی، از هستی بیزاری، از خودت نیز گریزان شده‌ای. چگونه می‌توانی عشق را تجربه کنی، در حالی که هنوز خود را دوست نداری؛ کسی که از خودش بیزار باشد، چگونه می‌تواند دیگری را دوست بدارد؟ اما برخی، همیشه خود را قربانی می‌بینند، گمان می‌کنند که دنیا حقشان را خورده، روزگار بر آنان ظلم روا داشته، خانواده‌شان مقصر است. وقتی چنین می‌اندیشی، چگونه می‌خواهی دستِ یاری به سوی دیگری دراز کنی؟
مهندس می‌گویند، کسی که وجودش سرشار از عشق باشد، جایی برای نفرت ندارد.
اگر درونت را از تیرگی‌ها پر کنی، چگونه جایی برای نور باقی می‌ماند؟ اگر عشق را می‌خواهی، باید اول درونت را تهی کنی از آنچه تو را سنگین کرده است. دروغ، خشم، حسادت، کینه… این‌ها همه ساختارهایی هستند که جای ساختارهای جدید را می‌گیرند. صفحه‌ای را تصور کن، اگر تمام آن را با نفرت و خشم پر کنی، دیگر جایی برای محبت، گذشت و آرامش باقی نمی‌ماند.
حتی اگر پنجاه راهنما رو‌به‌رویت بنشینند، نمی‌توانند به جای تو تصمیم بگیرند. راهنما، تنها انگشت اشاره است؛ اما خودت باید گام برداری، خودت باید مسیر را طی کنی، دوست داشتن، احساسی‌ست که ممکن است با یک اتفاق، فرو بریزد. اما عشق، فراتر از این‌هاست. در عشق، دیگر "من" وجود ندارد، همه چیز در عشق محو می‌شود. عشق، یک معامله نیست که اگر در جایی زیان دیدی، لب به شکایت بگشایی. عشق، یعنی ایمان داشته باشی که آنچه رخ می‌دهد، حکمتی در آن نهفته است؛ بالاترین مرتبه‌ی عشق، عشق مخلوق به خالق است، آنجا که دیگر شکایتی در کار نیست، تنها پذیرش و تسلیم است، پس اگر می‌خواهی عشق را لمس کنی، نخست باید دل را از زنگار بزدایی، اگر هنوز کینه، حسادت و خشم را در دل داری، عشق به سراغت می‌آید، اما تو آن را پس می‌زنی، عشق، همواره جاری‌ست؛ اما تنها آنان که آماده‌اند، آن را درک خواهند کرد…

در ادامه شما را به دیدن مراسم افطاری در آخرین جلسه نمایندگی در سال 1403 دعوت می‌کنیم:

تنظیم و ارسال: مسافر فرشید

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .