آقای مهندس در سیدی تاجر۲ مبحث محبت را ادامه میدهند، شاگرد میگوید؛ بسیار دلتنگ هستم و برای حل مشکلات تلاش و کوشش میکنم. استاد میگوید؛ شما دلتنگی نکنید محبت به لمس و سخن نیست، محبت درسی است که حتی انتها و آغازی مشخص و انتها ندارد، اینکه شاید در کل عقل ما اختلالاتی رخ داده، برای همه ما روشن بوده که محبت و علاقه انسانها به یکدیگر به بیان نیست، بلکه بیشتر به انجام عمل است.
ما همه را دوست داریم و در راه حق، آنها را راهنمایی میکنیم خوشحال هستیم که مشکلات چهره خود را با کوشش شما، به شما و همه نشان میدهد. باید روزنهها را کشف و در پیشبرد کار سعی و کوشش بنمایید، مطمئن باشید کە راه شما به راه مستقیم و با هدف شما همسو خواهد شد، ما همیشه برای دو موضوع کار میکنیم اول، چگونگی و یا نحوه آن دوم مدت آن، شما هر دو را دارید در چگونه شدنها تلاش بیشتری مبذول بدارید، با تمام وجود به کوشش خود ادامه دهید.
خوب است، شما هم در آینده با آگاهی بیشتری حرکت خواهید نمود و در آینده به هدفهای نیکویی دست خواهید یافت، مراقبت از روح و روان خود خوب است، جسم شما هم نیاز به مراقبت دارد برای باورها ارزشی نیست. شاگرد میگوید؛برای باورها ارزشی نیست، من متوجه منظور شما نشدم آیا منظور شما این است، اگر من باور داشته باشم که دزدی و دروغ بد است ولی آن را انجام بدهم این برای من هیچ ارزشی ندارد؟
استاد میگوید؛ مرحبا حال اگر سخنی داری سخن دلت را مطرح کن، شاگرد میگوید؛ من در اثر ندانستن، تصمیماتی را در زندگی اتخاذ کردهام و پیرامون خود کارهای اضافه را به وجود آوردهام که جز ضرر و تخریب چیز دیگری برایم به ارمغان نیاورد و کسب و کار خود را دچار مشکلات متعددی نمودم، ولی امروز میدانم بدون تفکر و برنامهریزی انسان قادر است خودش برای خودش مشکل آفرینی کند.
استاد میگوید؛ درباره مسائل گذشته تلاش و کوشش داریم که همه آن ارقام از ارزش بیفتد و در کار به مشاغل آینده بندی وجود نداشته باشد، اما در اقدامات شما هم تعمق مینماییم که صفحه روشن گردد شما در بعضی مسائل قدری کم دارید مثل نیرو و سرعت، البته ما با مشورت این موضوعات را عرض میداریم تزکیه نفس شما اشکال دارد اما مانع ادامه هدفتان نمیشود، در بعضی فریضهها شما قدری کاهلی مینمایید شما را از اکنون اشخاصی در وجود خود قبول نمودهاند پس باید در همه امور به همه آنچه جلو میراند قیمت بدهید تا به مکان خود نزدیک شوید، ما شما را بیدار نمودیم که ابتدای امر، کارهای سودمندی انجام بدهید و از هیچ موضوعی ترس به خود راه ندهید تا در بازگشت آن، چیزی باشید که هم خود و هم خواست عقل شما است شما خیر را دارید باید در همه امورات دست به کاری که موظف میباشید ببرید اگر سؤالی دارید بپرسید؟
شاگرد میگوید؛ شما خود نیک میدانید که من در اثر برداشتهای غلط از زندگی و نداشتن استاد و یا راهنما و یا مربی با وجود کار و تلاش شبانهروزی خود را به درون ظلمت بردم حالا که کور سویی از امید به فضل خدا رؤیت شده است که به درستی دلیل آن را نمیدانم که چرا برای من چنین استادانی مهیا شده است که در تصورم نمیگنجد، بنابراین برای نزدیک شدن به هدف تعیین شده هر دستوری که لازم است بفرماید تا انجام بدهم.
استاد میگوید؛ ما شما را دوست داریم و محبت شما باعث مسئولیت ما و شما میشود، در ارتباط بین ما و شما هیچ چیزی اجبار نبوده و اگر دستوری و یا حکمی باشد، دیگر به آن راهی که باید بروید به گونهای دیگر میشود، که درست نیست بایدها وجود ندارد، مگر انسان خودش مرز بگذارد ما در خود هرگز مسئله زور را القا نمیکنیم این تسویه شدن را آرام، راحت و آزاد میگذارد، تا در اجرای هدف خود برای مقصود خود با کوشش و پشتکار آغاز نمودی این کاروان مقطعی دارد که تو معلوم خواهی نمود.
شاگرد میگوید؛ امروز علاقمند هستم کمی از جهان دیگر بگویید. استاد میگوید؛ شما اگر آنجایی که هستید بخواهید در یک جا باشید و چندان حرکتی نکنید، جسم شما پس از چندی ناتوان و متلاشی خواهد شد اما آنجا در هر حالتی که بخواهید باشید هیچ تغییری نمیکنید نه کم و نه زیاد میشوید و این یک فرق است. شاگرد میگوید؛ اگر مطلبی است خود شما بگویید، اگر ممکن است کمی از نگهبان صحبت کنید نگهبان یعنی چه؟
استاد میگوید؛ نگهبان یعنی ساختن، حافظ و نگهبانی. در هر دو حال ساختن یکی ساختن خود و دیگری ساختن دیگران، که با هدف شما هم جهت خواهد شد، اینها مهم هستند و قدری سخت و دشوار، تحمل لازم است، برای هدفهای عالی خود را آماده کنید تا خود را نیابید دیگران را کی بیابید باید بدانید، هر قدر که میتوانید برای دانستن، توانایی و قدرت فکر لازم است پس باید بتوانید، تا بدانید.
شاگرد میگوید؛ متشکرم، خوشبختانه من در اثر ورود به جهان معنویت دیگر برای مال دنیا ارزشی قائل نیستم و پول به قول معروف چرک دست است، ارزشی ندارد بلکه این معنویات است که ارزش دارد و من در کسب دانستهها هستم، یعنی معنویات و به مال دنیا میخندم. استاد میگوید؛ شما تاجر نیستید اما اگر کاروان با همه تجهیزات برود و ماهها و هفتهها در گرما، آفتاب، شن و کالای خود را هم خوب حفظ کند، ولی بسیار ناچیز به فروش برساند، چه میشود؟
باید در فکر خرید و برگشت راه و قوت شتران باشد، باید خوب همه چیز را مطالعه کند، تا استخوانهای کاروانیان در صحرا باقی نماند. شما فکر و تجربه دارید موظف به حفظ و نگهداری کامل کالای خود میباشید، نیازمندان در همه جا به شما کار خواهند داشت نمیتوانید با خنده بروید و نظری بیتحرک به آنها داشته باشید، هر انسانی که بخواهد با رنجهای وارده میدان جنگ را رها کند، این آرزوی هر فرمانده و سردار جنگی است که دشمن قبل از نبرد عقب نشینی کند.
شاگرد میگوید؛ یعنی من سخت در اشتباه هستم، در حقیقت با این فکر میخواهم از میدان جنگ فرار کنم، متشکرم مرا آگاه کردید، پس چگونه است انسانها این نیرنگ و تزویر را برای گردآوری مال دنیا در دستور کار خود قرار میدهند؟ استاد میگوید؛ قدرت مطلق به همه چیز آگاه است، آنان که به ظاهر پیشهای جز تزویر ندارند آتش و سوختن درونی را دوباره تجربه خواهند کرد.
شاگرد میگوید؛ عجب روزگاری است هر روز انسانی را به طریقی کلاهی بر سرش میگذارند و مراقب میشود که دیگر کلاهی بر سرش نگذارند، اما روز دیگر کلاهی میگذارند که با کلاه قبلی کاملاً متفاوت خواهد بود به هر حال من به تلاش خود ادامه میدهم. استاد میگوید؛ حرفهای شما بر دل مینشیند به همین سبب است که تعمق میکنیم که کلاه بزرگ به قول شما، و به قول ما دستار بر سر مینهند، من نمیخواهم سختیهای پیش رو شما را کراراً بگویم نتیجه خوبی ندارد، اما در سکوت و تنهایی میسر میشود، ادامه دارد باید قدرت جسم و روح را میزان نمایید، سرما سخت است و تحمل آن دشوار و این بدون آزمایش امکان ندارد ما از تحمل شما در مقابل این دشواریها راضی هستیم و این قدرت حرکت امواج شما را دو یا بیشتر مینماید، نیروهای نابهکار اطراف شما جهت خاموش نمودن شما فعال هستند ستونهای تو خالی آنها فرو میریزند و فرونشست آنها است.
برای باور یک مثلثی را در نظر میگیریم یک ضلعاش باور است و ضلع مقابل آن انجام آن باور است، قاعده مثلث ارزش میشود، ما اگر باور داشته باشیم، ولی عمل نکنیم دو ضلع مثلث را نداریم و سطحی به وجود نمیآید. تمام باورهایی که داریم، خیال میکنیم انجام این باورها برای دیگران بد است ولی برای ما مسئلهای ندارد، خیال میکنیم توهین به دیگران بد است ولی خودمان توهین میکنیم، تمام سختیهای بشر همین است که بتواند به باورهایش عمل کند، پس چه باوری داریم مهم نیست، مهم این است که ما چگونه عمل میکنیم.
گاهی اوقات ما در زندگی بر اساس احساسات، تصمیمی را میگیریم که آن تصمیم اصلاً منطقی نیست و گرفتار مشکلات متعدد میشویم و خودمان اسباب بدبختی خودمان را به وجود میآوریم، ممکن است دو نفر رفیق خوبی برای هم باشند، ولی شریک خوبی برای هم نباشند اگر میخواهیم در کاری شریک شویم، باید شرایط را در نظر بگیریم. هدف از شراکت و مسئولیتها را بدانیم و تقسیمبندی کنیم و به یکدیگر اعتماد داشته باشیم، سود سرمایه، چگونه تقسیمبندی میشود باید تمام اینها را در نظر گرفته و همه چیز مشخص باشد.
هنگامی که میخواهید معاملهای انجام بدهید باید خیلی قوی باشید حتی اگر برادر و خواهر هستید، بین خودتان مکتوب کنید. اگر قبل از عمل تفکرات لازم را داشته باشیم از به وجود آمدن مشکلات جلوگیری کردهایم ولی بدون برنامهریزی و تفکر، انسان خودش برای خودش مشکل درست میکند. فرد واسطهگر بین یک معامله به دنبال کمسیون خود است، به حرف او اعتماد نکنید و خودتان بررسی کنید.
فرد مصرفکننده، نیرو کم دارد و به سرعت نمیتواند کارهایش را انجام بدهد؛ درمان اعتیاد، فرد مصرفکننده را به جلو میبرد، ما هر کدام یک جایگاهی داریم و باید به جایگاه خودمان نزدیک شویم، کسی که در صراط مستقیم باشد، به خودش ترس راه نمیدهد، یکی از دلایل برداشتهای غلط، نداشتن استاد و راهنما است؛ اگر برای انسانها استاد و راهنما نباشد، انسانها خودشان را نابود میکنند. استاد و راهنما انسان را هدایت میکند و بر طبق یک حساب و کتابی استادانی برای ما تعیین میشود.
در مسئله آموزش باید هیچ اجباری نباشد شاگرد میآید در لژیون مینشیند اجباری نیست هر وقت خواست میتواند نیاید ولی اگر آمد یکسری تکلیف هست باید انجام بدهد. در جهان فیزیکی اگر جایی باشیم و هیچ حرکتی نکنیم، بعد از مدتی جسم متلاشی میشود و از بین میرود ولی در بعد جهان دیگر اینطور نیست، چون دیگر جسمیت وجود ندارد. نگهبان یعنی ساختن و حافظ، در کنگره شخصی که نگهبان کنگره است، رئیس کنگره نیست بلکه حافظ کنگره است و باید آن را حفظ کند.
نگهبانی، ساختن است یکی ساختن خود یعنی همینطور که نگهبان جلسه میشود، خودش هم ساخته شده و بعد ساختن دیگران است. تا زمانیکه انسان خودش را پیدا نکند، نمیتواند دیگران را پیدا کند، ما بعضی اوقات خودمان را گم میکنیم، اگر خودمان را پیدا کنیم آرام و قرار میگیریم. برای اینکه این موضوع را بدانیم، توانایی و قدرت فکر لازم است، تفکر مسئله مهمی است برای دانستن این موضوع باید قدرت تفکر داشت. در مواقعی لنسان چیزهایی را میداند که اصلاً به درد نمیخورد.
مادیات در زندگی ما نقش بسیار مهمی دارد یکی از پایههای اصلی زندگی مادیات است، همه مسائل انسان به مادیات بستگی دارد، همانقدر که معنویات مهم و ارزشمند است، مادیات هم بسیار ارزشمند است ولی افراط و تفریط بد است، حتی اگر در معنویات هم افراط کنیم آن هم مثل سم و زهر عمل میکند، شما موظف هستید حفظ و نگهدار کالای خود باشید و انسان وقتی از مادیات برخوردار است، میتواند به دیگران کمک کند.
میدان جنگ، رنج دارد اگر انسان در زمان سختی میدان جنگ را رها کند، هر فرمانده جنگی دوست دارد دشمن او بدون جنگ عقبنشینی کند، یعنی از سختیها نباید فرار کرد و باید در دل سختیها رفت. قدرت روح و جسم باید با هم میزان باشند، جسم و روان مانند سوار و سوارکار هستند اینها باید با هم فاالهمها فجورها و تقواها باشند، این مسائل برای خاموش کردن شما هستند ولی مانند ستونهای تو خالیاند و اگر تحمل کنید فرو خواهند ریخت.
نویسنده: راهنما تازهواردین همسفر فاطمه عضو لژیون سردار
رابط خبری لژیون سردار: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون هفتم)
ویراستاری و ارسال: همسفر رباب رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون اول) دبیر سایت
همسفران نمایندگی صائب تبریزی
- تعداد بازدید از این مطلب :
58