English Version
This Site Is Available In English

احترام به خواسته‌های خود

احترام به خواسته‌های خود

جلسه پنجم از دوره پنجم کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره ۶۰ نمایندگی الوند قزوین با استادی مرزبان همسفر سمیه، نگهبانی همسفر خدیجه و دبیری همسفر مریم با دستور جلسه « نظم، انضباط، احترام » روز دوشنبه ۲۱ اسفندماه ۱۴۰۳ ساعت 15:00 آغاز به‌ کارکرد.

سخنان استاد:

تشکر می‌کنم از نگهبان و ایجنت محترم که این فرصت را در اختیار من گذاشتند تا بتوانم اولین مشارکت را در مورد دستور جلسه داشته باشم. خیلی خوشحالم که امروز اینجا هستم و این آخرین استادی با شال مرزبانی من است. دوران مرزبانی دوران بسیار خوبی بود. امیدوارم برای همگی رقم بخورد. انشالله که توانسته باشم، در این جایگاه حق مطلب را ادا کرده باشم و بهترین خودم در این جایگاه باشم. اگر به هستی نگاه کنیم، همه‌چیز در حالت نظم و نظام طبیعی خودش است. مثلاً در پدید آمدن شب و روز ساعتی و یا حتی اندک ثانیه‌ای تأخیر نمی‌بینیم و همه تغییرات روی اصول انجام می‌شود.

این امر باعث می‌شود که همه موجودات در بهترین شرایط زندگی کنند. اگر دقت کنید، زمانی که نظم طبیعت به هم بریزد، می‌بینید که چه اتفاقات وحشتناکی رخ خواهد داد. اتفاقاتی مثل زلزله، سیل، سونامی، طوفان می‌توانند آن نظم را از گردونه خارج کنند. این حوادث باعث رعب و وحشت ما می‌شوند. این بی‌نظمی در انسان نیز رخ می‌دهد و آن نظم را از دست می‌دهد. مثلاً می‌توانم بگویم: من چون‌که همراه یک مسافر زندگی می‌کردم، آسیب جسمی، روحی و اتفاقات زیادی برای من پیش‌آمده و آن نظمی که بایستی داشته باشم را ازدست‌داده‌ام و از آن سیر و مرحله‌ای که بایستی داشته باشم، گذشتم.

این امور می‌توانست باعث اتفاقات بسیار زیادی برای من بشود و قهر، دعوا و درگیری را به وجود بیاورد. حتی یک همسفر به طلاق نیز فکر می‌کرد. اولین چیزی که من در بدو ورود به کنگره یاد گرفتم، نظم بوده و شخصی که وارد کنگره می‌شود، برایش خیلی این امر سخت است. ولی؛ بایستی آن را بپذیریم. اولین چیزی که باید در کنگره یاد بگیریم، نظم و انضباط است. چه نظمی؟ بعد از سه جلسه مشاوره و ورود به لژیون زمانی که من راهنمای خود را انتخاب می‌کنم، بایستی یاد بگیرم که با شال سفید و پوشش مناسب و پوششی که مطابق با قوانین کنگره است، وارد شوم.

وقتی نظم را یاد بگیرم، انضباط هم بر سر راه من قرار می‌گیرد. احترام بعد از نظم و انضباط می‌آید؛ یعنی اگر من نظم داشته باشم و انضباط را رعایت کنم، احترام گذاشته‌ام. احترام به قوانین کنگره، احترام به شخصی که من زیر نظر آن شخص تحت عنوان راهنما آموزش می‌گیرم. اگر من آدم منظمی نباشم، ناخواسته انگشت اشاره به سمت راهنمای من می‌رود. در اینجا راهنمای من زیر سؤال می‌رود که این شخص رهجوی کدام راهنما است؟ به خودمان نظم دهیم. نمی‌گویم که آدم بی‌نظمی بودیم. ولی؛ از خیلی چیزها می‌گذشتیم و بسیاری از موارد را نادیده می‌گرفتیم. وقتی اینجا قوانین را یاد می‌گیریم و آنها جزو بایدهای ما می‌شوند، ناخواسته ملکه ذهن ما می‌شوند و به‌خوبی می‌توانیم آن مرحله را پشت سر بگذاریم.

بعضی‌اوقات از مسافران خود گلایه می‌کنیم؛ اما؛ باید بدانیم که آنها بیمار هستند و تحت فرمان افیون قرارگرفته‌اند و بی‌انضباطی آن ها از مواد مخدر است. ولی؛ وقتی به خودم نگاه می‌کنم می‌بینم که من شاید بدتر از آن باشم. پیش‌آمده باوجودی که مسافر من مصرف‌کننده شیشه بوده است، ولی؛ جهان‌بینی بالایی داشته است. ولی؛ من آن جهان‌بینی را نداشتم. برای مثال نمی‌توانستم برای شخصی احترام قائل شوم. حتی به بزرگی و کوچکی آنها نگاه نمی‌کردم. به خاطر اینکه درون آشفته‌ای داشتم؛ اما؛ کنگره این را به من یاد داد که احترام قائل باشم. برای کسی که مرزبان شعبه است. مهندس می‌فرمایند: من با شخص کاری ندارم. من به آن شالی که در گردن آن شخص است، احترام می‌گذارم. به راهنما احترام بگذارم. راهنما از من خواسته تا یک سی دی آماده کنم و به او ارائه دهم. زمانی که آن را انجام نمی‌دهم، بهانه‌های مختلف برای آن کارم می‌آورم. درواقع می‌خواهم راهنمای خود را توجیه کنم و این کار من بی‌احترامی به راهنما است. چون؛ راهنما راه من را رفته است و نیازی به توجیه کارم نیست.

بعد از رهایی خودم، برادرم را برای سفر به کنگره آوردم. در آن زمان شرایط سختی داشتم. خودم که تازه رهاشده بودم و برادرم یک مصرف‌کننده حال خراب بود که حتی شب و روز خودش را تشخیص نمی‌داد و در کنار آن بچه‌مدرسه‌ای نیز داشتم. تنها راهی که به ذهنم رسید، این بود که دیگر کنگره نیایم؛ یعنی داشتم صورت‌مسئله را پاک می‌کردم. بلد نبودم به انجام کارهایم نظم بدهم. به راهنمای خود گفتم که دیگر نمی‌توانم به کنگره بیایم و به من خیلی سخت می‌گذرد. همه را در کنار هم یکجا نمی‌توانم، داشته باشم. راهنما گفت: اگر فکر می‌کنی با نیامدن مشکل حل می‌شود، نیا. برو بنشین و فکر کن. هرزمانی که توانستی رهجوی کنگره باشی، بهانه نیاوری، رهجوی خوبی برای لژیون باشی، بیا و من در خدمتت هستم. برای امتحان یک روز نرفتم؛ اما؛ آن روز بدترین روزی بود که گذراندم. چون؛ فقط صورت‌مسئله را پاک‌کرده بودم و برای حل آن کاری انجام نداده بودم. ولی؛ آمدم و جنگیدم. برای راهنما احترام و ارزش قائل شدم. به خواسته خودم احترام گذاشتم.

من از راه دور آمده بودم و آیا فقط هدف گرفتن رهایی بوده است؟ من همه آن سختی را تحمل کردم و از راه دور آمدم تا به آن آرامش برسم. اگر همه را باهم نداشته باشم، پس نمی‌توانم به آن آرامش دست پیدا کنم. ولی؛ با تمام توان آمدم و در مسیر قرار گرفتم. اگر اشتباهی در لژیون انجام می‌دادم، توسط راهنما تنبیه می‌شدم. راهنما با نگاه نکردن مرا تنبیه می‌کرد و بزرگ‌ترین شکنجه من این بود که راهنما من را در لژیون نبیند. هیچ‌وقت کاری نکردم که راهنما من را در لژیون نادیده بگیرد. بعد از ۷ سال هنوز هم این بزرگ‌ترین شکنجه است که کاری را اشتباه انجام دهم و راهنما به من بگوید که این کار تو اشتباه بوده است. سعی کردم در هر جایگاهی که خدمت کردم، بهترین خودم باشم. این را بگویم که ابتدا رهجوی کنگره و سپس رهجوی راهنمای خود هستم. سعی کردم به هر جایگاهی در کنگره احترام بگذارم و آن جایگاه خدمتی برای من مهم بوده است. شخص تمام تلاشش را برای من انجام می‌دهد تا من به حال خوش برسم. انشالله همیشه بهترین جایگاه‌ها و حال خوش نصیب همه شما بشود. انشا الله جزو رهجوهای خوب کنگره و رهجوی خوب راهنمای خود باشید.


مرزبانان کشیک: همسفر سمیه و مسافر روح‌الله
تایپیست: رابط خبری همسفر نیلوفر رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون چهارم)
ارسال: راهنمای تازه واردین همسفر خدیجه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی الوند قزوین

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .