English Version
This Site Is Available In English

سفری که ما در کنگره انجام می دهیم، الگوبرداری از طبیعت است (نمایندگی ارکیده کرمان)

سفری که ما در کنگره انجام می دهیم، الگوبرداری از طبیعت است (نمایندگی ارکیده کرمان)

دوازدهمین جلسه از دوره هشتم کارگاه‌های آموزشی- خصوصی خانم‌های مسافر و همسفر نمایندگی ارکیده کرمان، با استادی اسیستانت محترم راهنمایان خانم مونا، نگهبانی مسافر محدثه و دبیری مسافر اعظم، با دستور جلسه《درختکاری》روز چهارشبه ۱۵ اسفند ماه ۱۴۰۳ راس ساعت ۱۵:۳۰ آغاز به کار نمود.

سخنان استاد:
سلام دوستان مونا هستم یک مسافر
امروز راجع به دو موضوع صحبت می‌کنیم؛ ابتدا در مورد دستور جلسه سالیانه با عنوان درختکاری، و در ادامه تولد خانم محدثه را در کنار هم جشن می‌گیریم.
موضوع درختکاری، چند مسئله مهم را برای من تداعی می‌کند؛ ابتدا وادی هشتم و جبران خسارت است، در واقع درسی که درختکاری به ما می‌دهد، این است که بعد از درمان اعتیاد، به شکرانه این رهایی، باید نسبت به طبیعت جبران خسارت نماییم. به عبارتی اگر ما خواسته یا ناخواسته، مستقیم یا غیرمستقیم به طبیعت، درختان و شاخ و برگشان ضرر و زیانی وارد کرده باشیم، اگر با مصرف سیگار، قلیان، ناس و... دودهای آلوده و سمی نثار گل‌ها، گیاهان و درختان کرده و این دود را در آسمان آبی رها کرده باشیم، به نحوی باید جبران کنیم.
جبران کردن همان توبه است، اما بدین معنا نیست که هر گناه و اشتباهی مرتکب شدیم، فقط سر بر سجده بگذاریم و با تضرع از خداوند طلب بخشش کنیم. خداوند به گریه‌ها و سجده‌های من و شما نیاز ندارد. البته همه اینها در جای خودش خوب و پسندیده است، زمانی که سر بر سجده می‌گذاریم، کف دست، پیشانی و زانوها با زمین ارتباط برقرار می‌کند که حس خوبی به انسان دست می‌دهد و نوعی تخلیه روحی روانی محسوب می‌شود. اما توبه واقعی به معنای بازگشت و جبران است، برای مثال اگر با کشیدن سیگار و پخش کردن دود آن در خانه، باعث بیماری و آزار همسرم شده‌ام، یا با کشیدن سیگار در خیابان یا تراس خانه، هوای شهر را آلوده کرده‌ام، اکنون که در صراط مستقیم قرار گرفته‌ام، باید جبران کنم.
پیام دستور جلسه درختکاری این است که شما بعد از رهایی، با کاشتن هر نهال، بوته یا دانه در دل خاک و نگهداری از آن، می‌توانید خساراتی را که خواسته یا ناخواسته بر اثر ناآگاهی وارد کردید، جبران کنید.
دومین مسئله‌ای که در رابطه با این دستور جلسه برای من تداعی می‌شود، وادی دوازدهم است؛ در آخر امر، امر اول اجرا می‌شود. ما با کاشت یک دانه، یک نهال یا یک چوبی که چند شاخ و برگ دارد، شروع می‌کنیم. اما اگر خوب از آن مراقبت کنیم، آب، کود و نور مناسب به آن بدهیم، در آخر امر به چه چیزی خواهیم رسید؟ ریشه آن گیاه قوی و قوی‌تر می‌شود، کم‌کم طی سال‌ها شکوفه می‌دهد، شکوفه تبدیل به میوه شده و ما از میوه‌های آن استفاده می‌کنیم. در واقع در آخر کار، امر اول یعنی گرفتن ثمره برای ما حاصل می‌شود، این هم نمادی از تجلی وادی دوازدهم است.
مسئله دیگر، طبیعت است که همیشه از آن الگوبرداری می‌کنیم. طبیعت به ما خیلی چیزها آموخته و می‌آموزد. همین سفری که در کنگره انجام می‌دهیم را در نظر بگیرید؛ مگر نه اینکه سیستم‌های بدن من با مصرف سیگار، قلیان، ناس، شیشه، هروئین، تریاک، متادون، ترامادول، B2  و هر نوع مواد مخدری که تصور کنیم، از کار افتاده‌اند؟ این سیستم‌ها چشمه‌های تولیدکننده مواد شبه افیونی درون جسم من بودند، من با مصرف مواد مخدر با آنها چه کار کردم؟ یا آنها را راکد نگه داشتم و یا باعث خشک شدنشان شدم.
اما با سفری که در کنگره انجام می‌دهیم، ذره‌ذره سیستم را آبیاری و از آن مراقبت می‌کنیم؛ با خوردن داروی OT  در سه وعده و مقدار مشخص، با حضور به موقع در کارگاه آموزشی و لژیون، با نوشتن فایل‌های آموزشی و... اینها همان مراقبت و نگهداری از خودمان است.
از سفر اول ذره‌ذره این چشمه‌ها شروع به جوانه زدن کرده و در سفر دوم جوشش و خروششان شروع می‌شود؛ دلم می‌خواهد خدمت کنم، دلم می‌خواهد درس بخوانم، حس و حال خوبی دارم، روی زمین قرار ندارم... این همان الگو گرفتن از طبیعت است.
این اتفاقات، من‌جمله درختکاری در کنگره، به زیبایی انجام می‌شود. آقای امین دژاکام جانشین بنیان کنگره، دیده‌بان درختکاری هستند و استارت این کار را زدند. امروز در شهرها و شعب مختلف، گروه‌ها و لژیون‌های درختکاری داریم که هر ساله چند صد نهال را با همکاری و مجوز مراتع و جنگلداری، در شهرهای مختلف به صورت جمعیتی و لژیونی  می‌کارند، و این اتمام کارشان نیست، چراکه هفته‌ای یا دوهفته‌ای یک‌بار، با ماشین وانت و گالن‌های آب، نهال‌هایی که کاشته‌اند را آبیاری و از آنها مراقبت می‌کنند.
به وضوح مشاهده می‌کنیم کنگره در مسائل فرهنگی، نگهداری و مراقبت از طبیعت و کره زمین چه قدم‌های مثبت و ارزنده‌ای برداشته است. انشاالله ما هم بتوانیم به زودی لژیون‌های درختکاری را در شعبه ارکیده کرمان و در کنار یکدیگر به صورت اردو داشته باشیم.

سخنان استاد در مورد تولد خانم محدثه:
تولد یک سال رهایی خانم محدثه عزیز را تبریک می‌گویم. ایشان از اولین رهجویان لژیون من هستند، در حال حاضر فکر می‌کنم ۱ سال و ۵ ماه از رهایی‌شان می‌گذرد، به دلیل عدم حضور من در شعبه، ترافیک در تولدها و تعطیلات، تولدشان به تعویق افتاد. اما سرانجام روز موعود فرا رسید و من بابت امروز خیلی خوشحالم، به خاطر صبوری، مقاومت و شهامت خانم محدثه در این راه به ایشان آفرین می‌گویم. در خصوص پیام تولدشان و این سفر پرفرازونشیب، آنچه به ذهنم رسید و وقتی هم کتاب را باز کردم برایشان آمد، این بود که؛ خیلی سخت است، هر کسی این جرات را ندارد. وقتی کسی در اجتماع کار می‌کند و شاغل است، وکیل، معلم، مدیر یا پرستار است، یا می‌خواهد در بخش‌های دیگر فعالیت کند، دشوار است که دستش را بالا بگیرد و در آن جمع اعلام کند که مصرف‌کننده است. ولی خانم محدثه‌این کار را انجام دادند و متوجه شدند که پول، شهرت، مقام و این‌جور مسائل پنهان می‌ماند، آنچه مهم است، درمان، سلامتی، ایمان و خواست قوی است، اینکه تا چندی پیش مصرف‌کننده مواد بوده، اما دیگر نمی‌خواهد این‌گونه باشد. و پای این خواست خود ایستاد و با تمام فراز و نشیب‌ها به درمان رسید.
اما این اتمام کارشان نبود، همگی شاهد بودیم که سال گذشته در لژیون سردار نمایندگی ارکیده برای پهلوانی پیشگام شدند، و باز هم تمام نشد، خدمت بزرگ دیگری که انجام دادند، جلوی دوربین در کنار من نشستند و خودشان را مسافر و رها شده در کنگره اعلام کردند. این یکی از گام‌های بسیار مهم و بزرگ بود، یکی از سدهای محکم و بزرگی که یک خانم در عصر ما می‌تواند آن را بشکند. من به‌عنوان راهنمایشان واقعا به ایشان تبریک می‌گویم، در آن روز باعث افتخار من شدند و خیلی خوشحالم محدثه‌این کار را انجام دادند. ما در تمام اقشار جامعه، از جمله بازیگران، سیاستمداران و... مصرف‌کننده داریم. اگر یک نفر بلند شود، قد علم کند، دستش را بالا بگیرد و این کار را انجام دهد، از درد و رنج بشر کاسته می‌شود.
خانم محدثه امروز از آن درد و رنج ها، و بهشتی که اینک در مقابلشان است و با درمان اعتیاد برایشان حاصل شد، برای شما می‌گویند. به خانم فائزه دخترشان، به نوه‌شان هلما، دختر دیگرشان که امروز حضور ندارند، به همسرشان، و به لژیون دوم و به کل گروه خانم‌های مسافر تبریک می‌گویم. امیدوارم همگی در این جایگاه قرار بگیرید، متشکرم.

پیام تولد خانم محدثه:
انسان وقتی تزکیه را از خود شروع نمود، ایمانش صد برابر می‌گردد، شهامت و مقاومت شما را در مسیر خدمت خواستاریم.

اعلام سفر:
خانم محدثه، نام راهنما: خانم مونا- مدت تخریب: ۲۳ سال- آنتی ایکس مصرفی: تریاک کشیدنی- روش درمان: DST- داروی درمان: OT- مدت سفر: ۱۰ ماه- مدت رهایی: یک سال و ۵ ماه

صحبت‌های خانم محدثه:
معشوقه به سامان شد، تا باد چنین بادا...
کفرش همه ایمان شد، تا باد چنین بادا ...
سلام دوستان محدثه هستم مسافر
۲۳ سال پیش، جهلم سر عقلم را برید و به یک ورطه و بیابانی راهی شدم. هفته پیش با خود گفتم من در گریه کردن خیلی سرسخت هستم، ولی نمی‌دانم چرا زیر این سقف، محدثه شکل دیگری می‌گیرد و نمی‌تواند مانع گریه‌هایش شود. من راهی یک بیابان برهوت شدم، در مورد من قضاوت‌ها کردند و یک زندگی سراپا  ترس و ناامیدی داشتم. همسری مهربان، دلسوز، بسیار صبور و آرام مرا همراهی می‌کرد و پشتیبان قوی و بزرگی در زندگی برایم بود، و جلوی همه ایستادگی کرد. خانواده خودم از اعتیاد مبرا بودند، مادرم سه سال پیش از تهران به خانه‌ام آمد. من همیشه از جمع آنها و مهمانی‌های خانوادگی فراری بودم، یا نمی‌رفتم و یا اگر می‌رفتم نفر آخر وارد جمع می‌شدم و نفر اول می‌خواستم برگردم، زیرا  حالم خوب نبود، آرام و قرار نداشتم و بایستی زودتر به موادم می‌رسیدم. تخریب من خیلی بالا بود، در۲۴ ساعت نزدیک به ۲۵ گرم تریاک می‌کشیدم.
روزی مادرم به خانه‌مان آمد، جلوی در روی مبل نشست و به من نگاه کرد. گفتم مامان چطوری؟ گفت تو چطوری؟ گفتم من خوبم. فائزه دخترم گفت؛ نه، مامان امروز حالش یک جور دیگر است، گفتم چطور؟ مادرم گفت؛ محدثه‌ای می‌بینم که نور همیشگی را ندارد. مادرم می‌دانست، ولی به روی من نمی‌آورد. چه طعنه‌ها و کنایه‌هایی که لایق من، همسر و فرزندانم نبود و شنیدم. همسرم زودتر از من وارد کنگره شده و سفر کرده بود، آقای علیرضا دژاکام به همسرم حسین گفته بودند شعبه کنگره برای خانم‌ها در کرمان باز شده است. شش ماه بود از ساعت ۱۰ تا ۱۲ تا پشت در کنگره منتظر می‌ماندم، اما جرات اینکه پا در این مکان بگذارم را نداشتم. تا اینکه عاقبت یک روز دل به دریا زدم و وارد شدم. آن روز خانم اعظم که بسیار جایشان خالی است و خانم آزاده عزیز با مهربانی مرا در آغوش گرفتند، خانم اعظم به من مشاوره دادند، بلند شدم و می‌خواستم بیرون بروم که ایشان مانع من شدند. گفتم خانم من اشتباه آمده‌ام، گفت نه اشتباه نیامدی، تو متعلق به همین مکان هستی! دست مرا گرفتند و نشاندند... و همین شد که سه جلسه تازه واردین را گذراندم. من اخلاق خودم را می‌دانم، اگر آن روز این مهربانی‌ها را نمی‌دیدم، نمی‌ماندم و می‌رفتم.
اتفاقا آن روز خانم مونا استاد جلسه بودند، من دور نشستم و فقط خانم مونا را نگاه می‌کردم و اشک می‌ریختم. همان روز اعلام سفر کردند و وقتی گفتند مصرف‌کننده شیشه بودند، متعجب شدم! با خود گفتم؛ مگر می‌شود این خانم مصرف‌کننده بوده باشد، هیچ آثاری از اعتیاد در چهره ایشان به چشم نمی‌آید! با اینکه می‌دانستم در کنگره فقط خود اعضا راهنما می‌شوند، اما باور نمی‌کردم، فکر می‌کردم روانشناس هستند! آن روز با عشق خاصی به خانم مونا نگاه کردم، می‌خواستم وارد لژیون ایشان شوم، اما گفتند لژیون بسته است. گفتم پس من برمی‌گردم! بالاخره خانم مونا اجازه دادند وارد لژیونشان شوم و سفرم را آغاز کنم. ایشان برای من پیام‌آور ایمان، معرفت و صلح بودند، حرف‌هایشان بسیار تاثیرگذار بود، هر جلسه که وارد لژیون می‌شدم، با مهربانی مرا در آغوش می‌گرفتند.
طی ده ماه سفر، دائما با خودم جدال داشتم، دو فرزندم مصرف‌کننده بودند، از اینکه آنها را نیز به کنگره آوردم، طعنه‌های زیادی شنیدم. فامیل خبردار نبودند، آنها نیز خبردار شدند، برای یک مادر خیلی سخت است، اما من ایستادگی کردم، زیرا کوهی مثل خانم مونا پشتم بود. خدا را شکر فائزه با حمایت‌های همسرش به رهایی و حال خوش رسید. اما مائده به دلیل اینکه فامیل خبردار شده بودند، ترسید و رفت. از خدا می‌خواهم مائده و همه کسانی که با مشکل اعتیاد دست‌وپنجه نرم می‌کنند، وارد این مکان امن و مقدس شوند و خود را نجات دهند.
آخر سفرم بود که بعد از ده سال خواهرم باردار شد، همسرش که مردی باایمان، ورزشکار، مهربان و سالم بود، وقتی فهمید خواهرم باردار است، ده کیلو شکلات خرید و در تمام خیابان‌های کرمان روی سر مردم پخش می‌کرد و می‌گفت من بعد از ده سال پدر می‌شوم! اما این‌گونه رقم خورد که خدا او را از ما گرفت، از داغ این جوان زمین خوردم، فرزند خواهرم یتیم به دنیا آمد. اگر خانم مونا و آموزش‌های کنگره نبود، من محدثه ‌اینجا نبودم. خانم مونا با من تماس گرفتند و یادآور شدند که محدثه؛ تو توکل، رضا و تسلیم را آموخته‌ای، به وادی پنجم و سوم برگرد، تقدیر خداوند این بوده که همسر خواهرت در این ساعت چشمانش را ببندد، تو باید قدرتمند باشی... اگر اینها را یاد نگرفته بودم، واقعا برگشت می‌کردم.
سفر اول، سفر راحتی نیست، سخت است، نیروهای بازدارنده جلوی راهت را سد می‌کنند. اما خداوند می‌بالد به بنده‌اش زمانی که جلوی شیطان لعین دیگر کمر خم نمی‌کند. از خدا می‌خواهم که به من این نیرو و توان را بدهد، زیر سایه مهربانی‌های خانم مونا و کنگره باشم، تا روزی که نفس می‌کشم به فرمایشات و رهنمودهای ایشان نیاز دارم. اگر محدثه امروز اینجا نشسته و بدون ترس و واهمه با شما صحبت می‌کند، فقط به خاطر راهنمای خوبم است، همان فرشته‌ای که بر لب چاه آمد، دستش را به سمتم آورد و از من خواست دستش را بگیرم. اگر رهجوی لایقی نبودم و ناخواسته ایشان را اذیت کردم، یا اگر ناآگاهانه به کسی بی‌احترامی ‌کردم، امیدوارم مرا ببخشید. من ۱۴ سفر به تهران رفتم، مادرم، خواهرم و برادرم می‌گفتند؛ چندین بار به تهران آمدی اما به ما سر نزدی، فقط به دیدار آقای مهندس و خانم مونا رفته‌ای! چراکه لذت همسفر بودن با خانم‌های کنگره برایم از هزار محبت پدر، مادر، خواهر و برادر بیشتر است.

صحبت‌های هلما نوه خانم محدثه:
سلام دوستان هلما هستم یک همسفر. به مادربزرگ عزیزم تبریک می‌گویم، تولدت مبارک.

صحبت‌های مسافر فائزه دختر خانم محدثه:
سلام دوستان فائزه هستم یک مسافر
این روز شاد و میمون را به تمام اعضای کنگره ۶۰ و خانم مونا تبریک می‌گویم. خانم مونا خیلی زحمت کشیدند و آموزش‌های ایشان در زندگی ما همیشه جاری است، نهایت استفاده و بهره را از ایشان برده‌ایم، واقعا دستشان را می‌بوسم. از خانم آزاده عزیز ممنونم، من و مادرم خاطرات خیلی خوبی از ایشان داریم، همچنین از تک‌تک راهنمایان عزیز که خدمت می‌کنند تا ما به حال خوش دست یابیم تشکر می‌کنم و دستشان را می‌بوسم.

خواسته اول:
خانم‌هایی مثل من که پشت این درمانده‌اند، ترسشان را کنار بگذارند، وارد کنگره شوند و به درمان برسند.
خواسته دوم:
در این صحن مبارک بتوانم مانند استاد و راهنمای خوبم لژیونی داشته باشم و محدثه‌هایی مثل خودم پرورش دهم و زیر سایه الطاف آقای مهندس و خانم مونا به سلامت و رهایی برسند.

تایپ: مسافر رمله لژیون دوم- نمایندگی ارکیده کرمان
ویرایش: مسافر فرزانه لژیون چهارم- نمایندگی ارکیده کرمان
بازبینی و ارسال: مسافر خاطره

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .