English Version
This Site Is Available In English

تمام بی تعادلی‌ها در زندگی من از بی‌نظمی نشأت گرفته بود. (نمایندگی یاس اصفهان)

تمام بی تعادلی‌ها در زندگی من از بی‌نظمی نشأت گرفته بود. (نمایندگی یاس اصفهان)

نهمین جلسه از دوره شصت و سوم سری کارگاه های آموزشی _خصوصی خانم های مسافر و همسفر نمایندگی یاس اصفهان، با استادی راهنما مسافر مرجان، نگهبانی مسافر تارا و دبیری مسافر لیلا با دستور جلسه ( نظم، انضباط و احترام در کنگره ۶۰) در روز شنبه ۱۸ اسفند ماه ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۵:۰۰ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان مرجان هستم یک مسافر.

امروز دستور جلسه "نظم، انضباط و احترام " می باشد و موضوع دیگر، تولد ۱۰ سال رهایی راهنما مسافر آزاده را جشن می گیریم. من این افتخار را داشتم که دو بار در این جایگاه خدمت کنم، در کرمان و دیگری در اصفهان، خانم آزاده در کرمان راهنما هستند؛ و امروز در خدمت شما، برای گرفتن جشن تولد ۱۰ سال رهایی خود حضور دارند و این جای شکر و سپاسگزاری دارد.

ان شالله که طاعات و عبادات همه شما مورد قبول درگاه خداوند قرار گرفته باشد. در مورد دستور جلسه که نظم و انضباط است، در هستی همه چیز روی نظم کار می‌کند، به عنوان مثال کره زمین با نظم و انضباط خاصی طی یک سال به دور خورشید می‌چرخد و طبق زمان خاص خود این کار انجام می‌شود؛ همه انسان هایی که در کره زمین زندگی می‌کنند و  همه موجودات، مثل درختان و غیره بر مبنای نظم و انضباط هستند، ما انسان‌ها الگوی خود را از طبیعت گرفته‌ایم.

حال اگر انسانی، مسیری را اشتباه برود و اعتیاد پیدا کند؛ نظم زندگی او به هم می‌خورد. زمانی که من یک مصرف کننده بودم، نظم زندگی، خواب و خوراک من کاملاً به هم خورده بود، تعادلی نداشتم و همیشه تا ظهر خواب بودم؛ بعد از بیدار شدن، اولین کار من مصرف کردن مواد بود و نظم و انضباط خاصی در کارم نبود. همین باعث شد که به نابودی و به ناکجا آباد کشیده بشوم؛ تا زمانی که وارد کنگره شدم. آقای مهندس، اولین چیزی که برای درمان اعتیاد قرار دادند، نظم و انضباط بود و این اتفاق برای خود آقای مهندس در ماه رمضان رخ داد که در این ماه مبارک، مصرف مواد خود را نظم دادند. از همان زمان نظم داشتن، برای انسانهای مصرف کننده قانون شد. یکی از این انسان ها من بودم، زمانی که من کتاب ۶۰ درجه را خواندم متوجه شدم که تمام این بی تعادلی‌ها در زندگی من از بی‌نظمی نشأت گرفته بود. نظم و انضباط باید در زندگی کاربرد داشته باشد که بتواند به من کمک کند. من زمانی که به کنگره آمدم و آموزش‌ گرفتن را شروع کردم، اولین چیزی که به من آموزش داده شد، به موقع آمدن بود، به فرض مثال اگر جلسه در ساعت ۱۱:۳۰ شروع می‌شود، رهجو باید نیم ساعت قبل از شروع جلسه حضور داشته باشد. ما شاهد هستیم و می‌بینیم کسانی که به موقع در کنگره حضور داشته‌اند، چقدر آسان‌تر و بهتر به درمان رسیده‌اند. من اینجا یاد می‌گیرم که نظم داشته باشم و با نظم، احترام به وجود می‌آید و اینها مکمل یکدیگر می باشند. من خود، قبلاً کارهایی انجام می‌دادم که دیگران به من احترام بگذارند و یا شاکی می‌شدم که چرا به من احترام نمی‌گذارند، نمی‌دانستم که احترام را خود من می‌آورم، زمانی که روی نظم و انضباط باشم و در زندگی شخصی خود منظم باشم آن احترام را کسب می کنم و هیچکس غیر از خود من نمی‌تواند برایم احترام بیاورد. من موقعی که یک بی احترامی می‌بینم، خود را مقصر می‌دانم، می‌گویم مرجان ببین کجای کار را اشتباه رفته‌ای؟ دیگر اینکه، یک راهنما همه رهجوهایش را دوست دارد. زمانی که یک رهجو را بیشتر مورد حمایت قرار می‌دهد، دلیلش آن است که آن رهجو روی برنامه می‌باشد، حرف گوش کن است، انضباط دارد. رهجویی که روی برنامه نبوده و بی‌انضباط باشد نباید توقع احترام از دیگران و راهنمای خودش را داشته باشد.

سخنان استاد در مورد تولد ۱۰ سال رهایی مسافر آزاده:

موضوع دوم، تولد ۱۰ سال رهایی خانم آزاده می‌باشد، این تولد را در رأس به آقای مهندس، به خانواده محترم ایشان، به خانم مونای عزیزم، به ایجنت محترم شعبه و مرزبان‌های عزیز تبریک عرض می‌ نمایم. خانم مونا راهنمای جونز خانم آزاده عزیز هستند. باز این تولد را به خواهر ایشان، خانم آرزو و فرزندان خانم آزاده تبریک عرض می نمایم. اگر امروز خانم آزاده تولد ۱۰ سال رهایی خود را جشن می‌گیرد، به این علت است که نظم، انضباط و احترام را انجام داده، یعنی اینکه رهجوی خوب و فرمانبردار بوده است. خانم آزاده سفیر کرمان هستند و در کرمان راهنما می‌باشند؛ و بسیار جای تبریک دارد. آزاده از گذرگاه‌های بسیار سخت عبور کردند. راهنمای سفر اول خانم آزاده، خانم مژگان بودند و راهنمای سفر دوم ایشان من بودم. آزاده با حال خرابی وارد لژیون من شدند. آزاده هنوز نپذیرفته بود که برای چه رسالتی به کنگره می‌آید؛ آزاده فرمانبردار خوبی بود و با تلاش بسیاری در این جایگاه قرار گرفت و متوجه شد انسانیت یعنی چه و اصلاً ما برای چی به کنگره می‌آییم و خدمت می‌کنیم.

اعلام سفر مسافر آزاده:

نام راهنما: خانم مرجان_ آنتی ایکس مصرفی: شیشه_روش درمان‌: D.S.T_داروی درمان: شربت OT_مدت سفر: ۱۳ ماه و ۴ روز _مدت رهایی: ۱۰ سال و ۲ ماه

خواسته:
خواسته اول: اذن ورود همسرم به کنگره صادر شود و من و فرزندانم در سال جدید به حال خوب برسیم.

خواسته دوم:
امیدوار هستم تک تک شما که امروز به من انرژی بخشیدید، هر خواسته ای در دل دارید، بر آورده شود.

صحبت های مسافر آزاده:

سلام دوستان آزاده هستم یک مسافر. بابت انرژی و حس خوبی که از همه شما عزیزان که با مشارکت‌ها و تشویق هایتان گرفته ام تشکر و سپاسگزاری می نمایم. من امروز پر از انرژی هستم، شب گذشته اصلاً نتوانستم بخوابم با اینکه می دانستم که روز افطاری دادن و چه روز پر کاری را در پیش رو داریم. من در کرمان جشن تولدم را گرفته بودم؛ ولی شعبه یاس اصفهان، خانه مادری من است و دلم تنگ شده بود برای تجربه تولدی دیگر، از جناب آقای مهندس بسیار سپاسگزارم. من در سال ۹۲ وارد این سیستم شده ام، تا چندین سال بعد از درمان هم، آن تعادل لازم را کسب نکردم؛ مصرف بیش از حد شیشه، من را به فارابی و تیمارستان کشانیده بود، پرخاشگر شده بودم، لحظه‌ای نمی‌توانستم با کسی صحبت کنم. منتظر پدری بودم که سال‌ها قبل مرده بود، من در دنیای خود و غرق در توهمّات بودم.

بچه‌های من نتوانستند در تولد رهایی من شرکت کنند، ولی بابت تمام سختی هایی که همراه منِ مادر تحمل کرده اند، نسبت به آنها احساس دِین می کنم. آقای مهندس، تنها شخصی بودند که مصرف کننده‌های خانم را درک کردند، از جمله من آزاده که با تمام حال بدی‌ها و بی‌تعادلی‌ها توانستم درمان شوم و به جایگاه راهنمایی برسم و در کرمان لژیون تشکیل دهم. من در حال حاضر ۱۷ رهجو و ۴ رهایی دارم، واقعاً این جایگاه و این همه احترام برایم باور کردنی نیست؛ این‌ها چیزی نیست جز معجزه‌های کنگره، من در کنگره ماندم و پای تمام اشتباهاتم ایستادم.

در پشت این چهره خندان، آزاده غمگین بود، مدام در حاشیه بود و نق می‌زد،  نمی‌توانستم به خود دروغ بگویم، چون مشکل از من بود و سیستم کنگره مشکلی نداشت، در سیستمی وارد شده بودم که عدالت در آن حکم فرما بود و عدالت خواسته یا نا خواسته من را می‌ دید. از خانم مونای عزیز تشکر می‌ نمایم که با زبان خودم بامن حرف می زدند و لطف کردند و پذیرفتند که من رهجوی ایشان در لژیون جونز باشم و الان نزدیک به ۱۸ ماه است که در کرمان، در خدمت ایشان هستم و خدا را شکر نزدیک به ۲۵ کیلو گرم وزن کم کرده‌ام.

خانم مرجان همیشه می گفتند: آزاده، عشق آقای مهندس تو را نگه داشته است و اگر این عشق نبود، تو در کنگره ماندگار نبودی. آقای مهندس به من گفتند باید سیستم اصفهان از تو راضی باشد؛ اینجا باید خانم نیکی ازدست من راضی باشد و سیستم باید من را تایید کند که بتوانم به آرامش برسم و من همه را نادیده می گرفتم، و می رفتم سر اصل مطلب که آقای مهندس بودند. درس بزرگی که اینجا آموزش گرفتم این بود که، تکامل در جمع صورت می گیرد و با خوشحالی و سرافرازی اعلام می‌کنم که ماندم و تاوان‌هایی که باید می‌دادم را ادا کردم و الان نتیجه‌اش را می‌بینم. چه بسا سفیر شدن در شهر دیگری که من در خواب هم نمی‌دیدم.

از خانم آسیه تشکر ویژه می نمایم، در زمانی که  ایجنت بودند من را تایید کردند. در حال حاضر زندگی سختی را با یک شوهر مصرف کننده سپری می‌کنم، اگر آموزشها و خدمت‌های کنگره نبود، من نمی‌دانم الان کجا بودم و محال ممکن بود که طاقت بیاورم. یکی از پله های موفقیت من در کنگره خدمت در بخش تازه واردین بود و بابت این خدمت خداوند را شکر می نمایم. شما همه خانواده من هستید و من امیدوار هستم که در تولد ۱۴ سال رهاییم همراه با همسر و فرزندانم اینجا حضور پیدا کنم. و ان شالله به کمک خدایی که همیشه مرا یاری کرده و دعاهای شما عزیزانی که به من لطف دارید این خواسته انجام پذیرد.

از حس خوبتان و از اینکه به صحبت های من گوش کردید متشکرم.

صحبت های مسافر آرزو:

سلام دوستان آرزو هستم یک مسافر. واقعاً امروز حس و حال خود را نمی توانم  توصیف کنم، برای آزاده بسیار خوشحال هستم. ما در کنگره می‌گوییم گذشته، دیگر گذشته است، ولی من یک خاطره کوچک از گذشته بیان می‌ کنم. دوازده سال پیش، من همراه آزاده با قطار به مشهد رفتیم و زمانی که رسیدیم مشهد، آزاده  فقط گریه می‌کرد که من مواد ندارم و از جای‌خود نمی‌توانم تکان بخورم، چه جوری به زیارت بیایم؟ من که همیشه در کنار او قرار داشتم، مواد برای مصرف خود را برده بودم و توانستم یکی دو روز آنجا مواد به او بدهم تا به زیارت بیاید. جناب آقای مهندس در وادی یازدهم می‌فرمایند حتی اگر از عمق تاریکی، به سمت نور برگردید، نیروهای الهی به شما کمک می‌کنند.  واقعاً به آزاده کمک کردند آزاده سه سال است که سفیر است و هر‌ هفته به کرمان می‌رود و به رهجو ها کمک می نماید. آقای مهندس می‌فرمایند: آن کسی درمان شده که در انبار مواد باشد ولی هیچ اتفاقی برایش نیفتد و آزاده با مواد زندگی می کند؛ شوهرش مصرف کننده است و در جای جای خانه مواد در دسترس او می باشد.

آزاده بزرگ شد و با تمام وجود برایش بسیار خوشحال هستم، همیشه فکر می‌کردم اگر روزی من نباشم، چکار می‌کند، ولی آزاده برای من یک الگو شد و همان سنگی است که از معدن طلا استخراج شد و پتک خورد تا تبدیل به طلا شد. دوست داشتم فرزندان ایشان هم اینجا حضور داشتند و مادر را سوپرایز می کردند. از خداوند می‌خواهم برای تولد چهارده سال رهایی، همه ما با همسرش در کنار او قرار بگیریم و از آقای مهندس، ایجنت محترم و تک تک شما عزیزان تشکر می‌ نمایم که امروز انرژی بسیاری به  او دادید. ممنونم.

تایپ: مسافر مریم لژیون ۵ نمایندگی یاس اصفهان

ویرایش: همسفر بدری لژیون ۱۴ نمایندگی یاس اصفهان

بازبینی و ارسال: همسفر سولماز

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .