English Version
This Site Is Available In English

درک محبت با کسب دانایی

درک محبت با کسب دانایی

همسفر سادات
رهایی در آغوش عشق
اگر بخواهم در مورد عشق و محبت بگویم: به‌نظر من عشقی وجود داشت که ما را به سمت روشنایی‌ها کشاند؛ این روشنایی لحظه به‌لحظه برای من اتفاقات قشنگی را رقم زد که هرکدام درسی بزرگ برای من و زندگی‌ام بود. خداوند عشق و محبت را به‌صورت ذاتی در وجود ما قرار داده است؛ مهم این است که چگونه این عشق و محبت را در درون خود حس و پیدا کنیم تا بتوانیم آن را در زندگی ببخشیم. زمانی‌که وارد کنگره شدم، دیدم عشق و محبت در این‌ مکان به‌گونه‌ای دیگر بیان می‌شود؛ متوجه شدم که بدون هیچ شرط و چشم‌داشتی به یکدیگر عشق و محبت می‌ورزند. از آن‌جایی‌ که همه نمی‌توانند آن عشق ذاتی را به‌خوبی بروز دهند، در این‌جا نتیجه‌ عشق و محبتی را می‌بینم که در زندگی‌ام به‌کار بردم؛ رهایی و قبولی مسافرم در آزمون راهنمایی، حال خوب و آرامش او از نتایج آن است. در‌نتیجه آموختیم که درک محبت پس از کسب دانایی حاصل می‌شود و اگر محبت نداشته باشیم، ظرف وجودی ما خالی است. با عشق و محبت می‌توانیم افراد زیادی را جذب کنیم، به آن‌ها عشق بورزیم و یاد دهیم که عشق و محبت، مایه آرامش یکدیگر است؛ پس ما آفریده شده‌ایم تا عاشق شویم، عشق بورزیم و به کمال برسیم.
درپایان، از آقای مهندس و خانواده محترم‌شان کمال تشکر را دارم که این بستر پر از عشق، محبت و آرامش را برای ما فراهم کردند تا آرامش را در درون خود حس کنیم.
از راهنما همسفر زینب که همیشه عشق و محبت بی‌دریغ را در چهره‌ او می‌بینم و برای من سرشار از حس خوب و آرامش است، بسیار سپاسگزارم و قدردان او هستم.

همسفر مهدیه.م
اولین دیدار
هرگز در تصورم نمی‌گنجید که اولین دیدار چنین رقم بخورد؛ همیشه در ذهن خود اولین‌باری که آقای مهندس را می‌دیدم، تصور می‌کردم؛ اما هیچ‌یک از تصوراتم مانند حقیقت ماجرا نبود؛ بلکه حقیقت فراتر از تصورات کوچک ذهنم بود.
اولین دیداری که سراسر شوق، سرمستی، نور، زندگی، امید و نوید بود؛ نوید به زندگی‌ که مملو از خوشبختی است و طعم خوشبختی حقیقی را خواهی چشید؛ خوشبختی از عمق جان، نه فقط برای تظاهر.
دلیلش را نمی‌دانم، فقط می‌دانم زمانی‌که وارد اتاق آقای مهندس شدیم تا مسافرم گل رهایی را از دستان پرمهر ایشان دریافت کند، با اولین کلمه از زبان آقای مهندس اشک از چشمانم جاری شد؛ در آن لحظه بود که متوجه شدم، چه‌قدر یک انسان می‌تواند بزرگ و عزیز باشد؛ همان بیگانه به‌ظاهر بیگانه، اما آشناتر از هر آشنایی، چون یک وجود.
اگر این حس و حضور، خود خوشبختی نیست، پس چیست؟
خدا را شاکرم برای این حضور و امیدوارم به یاری خداوند بتوانم به‌ زودی برای رهایی خود، بار دیگر آقای مهندس را ببینم و از حضور سراسر مهرشان بهره‌مند شوم.
خداوند یار و نگه‌دارشان در تمامی زندگانی باشد.
آمین

گردآوری: رابط خبری لژیون دوم همسفر باران
ویرایش: همسفر مهدیه رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون دوم)
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر فهیمه (دبیر سایت)
همسفران نمایندگی وکیلی یزد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .