سومین جلسه از دوره شصت و هشتم کارگاههای آموزشی - خصوصی خانمهای مسافر و همسفر نمایندگی ارغوان تهران، با استادی راهنما مسافر هاله، نگهبانی مسافر مهین و دبیری مسافر نسیم، با دستور جلسه "در کنگره ۶۰ چگونه قدردانی میکنیم؟" روز یکشنبه ۱۴ بهمنماه ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۳:۴۵ آغاز به کار نمود.
سخنان استاد:
سلام دوستان هاله هستم یک مسافر.
خیلی خوشحالم که امروز را به همراه لژیون در خدمت شما عزیزان هستیم و میتوانیم یک روز خوب دیگر را در کنار یکدیگر تجربه کنیم. امروز هم بر آنیم تا بر روی جهانبینیمان کار کنیم و با دستور جلسه «در کنگره ۶۰ چگونه قدردانی میکنیم» آشنا شویم و همچنین تولد یک سال رهایی خانم غزاله را جشن می گیریم.
صحبت هایم را میخواهم با یک جمله معروف آغاز کنم که به گمانم همگی شما آن را شنیدهاید: «به شخصی که دارد، بیشتر داده خواهد شد تا بهاندازه کافی و فراوان داشته باشد و از آن کس که ندارد، حتی آنچه را هم که دارد گرفته میشود؛ زیرا آنها نگاه میکنند ولی نمیبینند و گوش میدهند ولی نمیشنوند و نمیفهمند.»این جمله چه مفهومی را منتقل میکند و چه سرنوشتی برای فردی که قدردانی نمیکند رقم میزند؟ همانطور که آقای مهندس در لایو روز چهارشنبه فرمودند؛ انسانها شکرگزاری را به جا نمیآورند. چرا وقتی که من دارم، به من بیشتر داده میشود؟ در کنگره شکرگزاری را به سه مرحله تقسیم کردهایم:
نخستین مرحله، پندار و اندیشه من است. آیا آنچه که دارم را میبینم؟ آیا حسش میکنم، درکش میکنم؟ اگر من آنچه که دارم را میبینم و میفهمم و حس میکنم، چیزهایی که دارم بیشتر میشود. ما اکثر اوقات نمیدانیم چه چیزهایی داریم.
کاری که مواد با انسان میکند و تأثیری که بر من بهعنوان یک مسافر گذاشت، این بود که؛ تمام داراییام را از من گرفت. سلامتی، کار، شخصیت و اعتبارم و ارتباطاتم با انسانها که بالاترین نیاز هر فردی است، از من سلب شد و به جایی رسیدم که؛ تنها با یک سری انسان محدود ارتباط داشتم، زیرا مواد برای من تعیین میکرد که با چه فردی ارتباط داشته باشم و با چه کسی نداشته باشم.پولم نیز تحتتأثیر مواد قرار داشت و تعیین میکرد که کجا باید خرجش کنم. در واقع، تمام زندگی من در چنگال مواد گرفتار شد. حال که به کنگره آمدهام، چه چیزهایی به من بازگردانده شده؟ این نیاز به ریزشدن و تأمل دارد تا ذرهذره یادم بیاید که چه چیزهایی به من بازگشته است.
من با دستانی خالی و حتی میتوانم بگویم آلوده، وارد کنگره شدم، اکنون دستانم پر است. اما چون این اتفاق بهتدریج و در طول چند سال و طی سفر اول و دوم رخداده، نمیتوانم همه چیز را بهوضوح ببینم. به همین دلیل از رهجوهایم میخواهم وقتی وارد لژیون میشوند، دو لیست بنویسند: یکی از چیزهایی که مواد از آنها گرفته بود تا یادشان بماند، زیرا انسان فراموشکار است و یادش میرود. وقتی یادم برود متوجه نمیشوم چه چیزهایی دارم، اگر چیزی نداشته باشم، چیزهایی که دارم نیز از من گرفته میشود و من میمانم و دستانی خالی.
مرحله بعدی این است که بتوانم از طریق زبان، یعنی به گفتارم، این داراییهایی که دارم و این شکرگزاری را انتقال دهم. کلام هر انسانی تجلی اندیشه اوست. وقتی یک انسان بهدرستی صحبت نمیکند، در واقع دارد اندیشه و آنچه که در ذهنش است را به آن شکل بیان میکند. پس اگر نتوانم این انتقال را انجام دهم و نتوانم بیان کنم و نتوانم تشکر کنم، مثلاً وقتی مادرم جلوام غذایی میگذارد یا در مهمانیای حاضر میشوم، اگر نتوانم به کلام تشکر کنم، در واقع دارم نشان میدهم که من قدردان و سپاسگزار نیستم.
مرحله بعدی رفتار است که به نظر من دو قسمت دارد؛ یک قسمت آن، حافظ بودن آن چیزی است که دارم. یعنی اگر یک کفش دارم، باید از آن مراقبت کنم. نباید بگویم؛ این کفش را دارم، دیگر نه آن را واکس میزنم و نه میشویم. زیرا مراقبت از آن نشاندهنده این است که من قدردانم.
در مورد آقایان، یک نکته جالب این است که چرا آقایان بر روی پولشان آنقدر حساساند؟ وقتی میخواهند به خانمها پولی بپردازند، حالا همسرشان باشد یا شخصی که تحت تکفلشان است، بهسختی پول میدهند. بهخاطر اینکه از انرژی بدنی و زمانشان گذاشتهاند تا آن پول را به دست بیاورند. پول برایشان ارزشمند است. یعنی باید بیهوده خرج نکنم و باج ندهم از آنچه که دارم و از آنچه که به دست آوردهام.
در کنگره هم همینطور است. یعنی همین که حضور دارم و همین که هستم را ارزش قائل بشوم. مثلاً امروز صبح تئاتری که برگزار شد، ارزشمندیاش این بود که صندلیها پر بشود و ما حضور پیدا کنیم. برای زمانی که تمام این افراد گروه گذاشته بودند برای تمرینکردن در طول چند سال و حالا دارند اجرا میکنند. این یعنی من شکرگزار چیزی هستم که در کنگره وجود دارد. وقتی در پارک و در لژیون هستم، وقتی جشنها برگزار میشود، حضور من یک نشانه رفتاری است که من انسان شکرگزاری هستم یا نیستم.
مرحله بعدی، در جشنهایی که داریم، به واسطه جشن بنیان، جشن راهنما و جشنهای مختلف، قدردانی کنم. قدردانی ما بهوسیله دلنوشتهای است که روی کاغذ مینویسیم و آن پاکتی که مبلغی که دوست داریم و میتوانیم را درونش میگذاریم و اهدا میکنیم.
فکر میکنم در همه چیز، شاید در ذهن خودم اول چیزهایی که ندارم بیاید. مثلاً بگویم: کاشکی خانه داشتم، کاشکی ماشین داشتم، کاشکی قدبلند داشتم. ولی هیچوقت نگاه نمیکنم ببینم که دو تاچشم سالم داریم، دست داریم و تمام انگشتانمان سالم است. این را کسی میفهمد که کافی است یکبند انگشتش را از دست بدهد. کافی است یک روز صبح که میخواهم بیایم، دلم درد بکند یا سرم درد بگیرد، آن موقع قدر سلامتیام را میدانم. داشتههای ما خیلی بیشتر از چیزهایی است که نداریم. فقط کافی است نگاه کنیم.
لیست دومی که از رهجوها میخواهم این است که؛ نگاه کنند ببینند چه چیزهایی دارند، چه چیزهای خوشحالکنندهای در زندگی دارند، چه چیزهایی دارند که تا الان ندیدهاند و چه چیزهایی دارند که تا الان حس نکردهاند. این نیاز دارد که تأمل بیشتری کنم تا قدر تمام آنچه که به من اعطا شده و موهبت است را، بیشتر بدانم.
سخنان استاد دررابطهبا تولد یک سال رهایی خانم غزاله:
در مورد تولد یک سال رهایی خانم غزاله؛ وقتی که وارد لژیون شد، حال بسیار بدی داشت. فکر میکنم نزدیکهای یکسوم آخر سفرش بود که رو به بهبودی رفت. میگفت روی صندلی نمیتوانم بنشینم. خیلی وقتها از کتف درد و پشتدرد مداوم خود شکایت میکرد. این گزارشها تا مدتها ادامه داشت، ولی فکر میکنم آن خواست قوی و اعتمادی که به کنگره داشت، باعث شد که به آن چیزی که میخواست و آن جایی که علاقه داشت برسد و البته هنوز ادامه دارد.
پیامی که دیشب برایش باز کردم، دقیقاً میگفت: اگر کار را درست و کامل انجام بدهی، میتوانی به انوار الهی نزدیک شوی و جایی میرسی که چشم دلت باز میشود. خانم غزاله روزی که میخواست امتحان کمک راهنمایی را بدهد، باحال بسیار بد جسمی و روانی سر جلسه آمد. یعنی یک هفته قبلش، حالش بسیار بد بود، ولی معجزهای بود که امتحان راهنماییاش را قبول شد.
ایشان امسال دنور شد و فکر میکنم میداند که اگر در جاهایی از زندگی سختی میکشد، تمام این سختیها در واقع او را صیقل میدهد. میدانم که این را توانسته حس کند. در کل این مدتی که در کنگره حضور دارد، انشاءالله قرار است که یک گوهر خوب باشد که دقیقاً آن نقطه درون خود را پیدا کرده و نه اینکه بخواهد در بیرون جایی پیدا کند. مرکزیت خود را پیدا کرده و میتواند یک راهنمای بسیار خوب برای بقیه افرادی باشد که نیاز به کمک دارند.خانم غزاله، بسیار خوشحالم که امروز را میبینم و امیدوارم که سال آینده با شال راهنمایی در یک لژیون پربار ببینم شما را.
صحبتهای مسافر غزاله:
سلام دوستان، غزاله هستم، یک مسافر.
از خانم هاله عزیزم تشکر میکنم که در این مسیر خیلی به من کمک کردند. واقعاً چراغ راهم بودند. من باحال خیلی بدی وارد لژیون شدم، ولی ایشان همیشه به من عشق دادند و نور امید را در دلم روشن نگه داشتند.از ایشان ممنونم بابت آن مهر مادری و جدیت پدری که داشتند که باعث شدند من بتوانم به حال خوش و رهایی برسم. از همسفران عزیزم و مادرم که در این مسیر خیلی حمایتم کردند، تشکر میکنم. همچنین از برادرم که من را با کنگره آشنا کرد و همسر برادرم که امروز در جشن من حضور پیدا کرده، سپاسگزارم. تولدها اصولاً پیامهایی دارند.
اگر بخواهم راجع به حالی که داشتم صحبت کنم؛ من با یکدنیا تاریکی وارد کنگره شدم و روزهایی بود که میگفتم خدایا، آیا میشود که من از خواب بیدار نشوم؟ خیلی نمیخواهم در مورد آن زمانها صحبت کنم، ولی وقتی آدمی باآنهمه بههمریختگی، مانند من، به کنگره میآید و میتواند به درمان برسد، قطعاً به همه سفر اولیها و تازهواردینی که اینجا هستند، نوید میدهم که شما هم به حال خوش و رهایی میرسید.
فقط تغییرات زمان لازم دارد و باید صبور باشید، عمل کنید و در کنگره بمانید تا به آن حال خوش برسید. چیز دیگری که میخواهم بگویم این است که اینجا همان جایی است که باید باشید و آن اتفاق برایتان میافتد. پشت این دری که زدید بمانید، درها باز میشود و اتفاقهای خوب برایتان رقم میخورد.من در این چند وقت اخیر با آدمهایی برخورد داشتم که حال بدی داشتند و هیچ راهی نداشتند، یعنی با کنگره آشنا نبودند. ما افراد کنگره، انسانهای خوشبختی هستیم. شخصی ممکن است بهترین ماشین و بهترین خانه را داشته باشد، ولی در آنجا کارتنخواب است و به هر دری میزند تا با مواد یا جمعکردن آدمها دورش حالش را خوب کند و نمیتواند.
وقتی ما وارد کنگره میشویم، بعد از سفرمان، اگر بفهمیم که کجا آمدهایم، باید شکرگزار باشیم. این دستور جلسات واقعاً بیربط نبودند. من یکبار سفر کرده بودم و مشکلاتی برایم پیشآمده بود که نتوانستم حل کنم و آن شکرگزاری را نداشتم. آمده بودم کنگره و رها شده بودم، حالم خوب شده بود، ولی میگفتم: چرا کار ندارم؟ چرا مسائل دیگرم درست نشده؟
درصورتیکه آن گوهری که به من داده بودند، خیلی ارزشمندتر از این چیزها بود و اگر صبر میکردم، به مسائلی میرسیدم.
خدا را شکر میکنم و باز هم خیلی خوشحالم که آن تجربهها باعث شد تا انسان کارآزمودهتری بشوم. اگر دوباره دارید سفر میکنید و شرایط سختی دارید یا در ناامیدیها هستید، استاد امین در یکی از سیدیهایشان خیلی جالب میگفتند: انسان برای اینکه طبقه چهارم بهشت را تجربه کند، باید برود طبقه چهارم جهنم امتحان بدهد و این اتفاق میافتد. امیدوارم همهٔ ما بتوانیم از پس امتحانهایمان بر بیاییم و در مسیر نور بمانیم.
بعد از رهایی، تمام چیزی که مهم است، خدمتکردن است. وقتی در کنگره میمانید و خدمت میکنید، به یک دریای عشق وصل میشوید. در آخر میخواهم بگویم که کنگره ۶۰ فقط یک روش درمان نیست، بلکه مسیری برای ساختن یک زندگی بهتر است. اینجا یاد گرفتم که انسان بودن یعنی چه و چطور میتوانم به خود و بقیه کمک کنم. از همه کسانی که من را در این راه یاری کردند، ممنونم.
اعلام سفر:
راهنما: خانم هاله - آنتی ایکس مصرفی: الکل و گل - روش درمان: DST - داروی درمان:شربت OT - مدت سفر:۱۰ ماه و ۲۰ روز - رشته ورزشی: ایروبیک و شنا - مدت رهایی: یک سال و ۲۹ روز
خواستهها:
خواسته اول: خواندن رشته اعتیاد در دانشگاه خوارزمی قشم و دانشگاه کنگره
خواسته دوم: در دل نگه داشتند.
سخنان مسافر فاطمه (مادر):
سلام، فاطمه هستم، مسافر
غزاله قبل از سفرش خیلی حال بدی داشت. ساعت ۱۲ شب از خانه میخواست بیرون برود و من هم استرس داشتم و پیش خودم میگفتم خدایا چهکار کنم؟ من در این شرایط صبر و تحمل کردم.
غزاله در نهایت به کنگره آمد و حالش بسیار خوب شد. همیشه به من و پدرش توجه میکند و بسیار باگذشت و مهربان است. از خداوند میخواهم که غزاله در راه مستقیم باشد و خوشبخت شود. از خانم هاله عزیز تشکر میکنم که زمانی که غزاله حال بدی داشت، به او کمک کردند.
خداوند به خانم هاله سلامتی بدهد. همچنین از آقای مهندس تشکر میکنم. خیلی خوشحالم که همه خانواده ما را درمان کردند. خداوند عمر طولانی به ایشان بدهد که به زندگی ما نظم و نور برگشته است.
صحبتهای مسافر شهاب (برادر):
سلام دوستان، شهاب هستم، یک مسافر.
من این شعبه را دوست دارم؛ زیرا خودم هم اینجا رها شدم. خیلی وقت است که به این شعبه نیامده بودم و سفر اولم برایم مرور شد و یادآوری کرد که چه اتفاقات مثبتی برای من در اینجا افتاد. اولینبار در این ردیف وسط، به من گفتند مشارکت کنم. میکروفون را در دست گرفتم و تپش قلب داشتم. چقدر در این مسیر کنگره، انسان تغییر میکند.اگر بخواهم از آن زمان بگویم؛ آن موقع پدر و مادرم خیلی پذیرش نداشتند که به کنگره بیایند، زیرا قبلاً مادرم به کنگره آمده بود، اما آن پیام اصلی که در کنگره باید دریافت میکرد را نگرفته بود.
اما من به کنگره آمدم و قسمت بود که در اینجا سفر کنم. دررابطهبا غزاله باید بگویم که او از سن خیلی کم و بهخاطر شیطنتهایش در مدرسه، معلمش گفته بود که باید حتماً قرص ریتالین مصرف کند.میدانید که هر قرص برای اعصاب باشد یا هر چیزی که بخواهد انسان را در حالتی نگه دارد، حتی مواد مخدر، نباید مصرف شود. اما من که سن کمی داشتم و این آگاهی را نداشتم، و غزاله این قرص را میخورد و تا چندین سال خوب بود.
غزاله بهظاهر یک جا مینشست و هیچ کاری انجام نمیداد و همه میگفتند چقدر دختر آرامی شده، درصورتیکه راهش این نبود. آنها میخواستند یک کاری کنند که علم پزشکی هم شاید مشرف نیست. فکر میکنند که در بعضی از مواقع و موضوعات به انسان کمک میکند.اما بالاخره با اصرارم توانستم باعث شوم تا غزاله وارد کنگره شود. از خانم راد و خانم میرزایی خیلی ممنونم که خیلی به او کمک کردند. در سری اول که سفر کرد، آن آگاهی و بینش لازم را نداشت.
آقای مهندس میگویند؛ همیشه در قله ماندن مهم است. یک سری چیزها را در کنگره به دست میآوریم؛ ولی باید حفظش کنیم. اینگونه نیست که بگویم من رها شدم و دیگر همهچیزتمام است و حالا میتوانم به دنبال زندگیام بروم، شغل و تحصیلات. همه اینها بهمرورزمان، ذرهذره اتفاق میافتد.
برای غزاله دوباره سفرکردن هم خیلی سخت بود. من خیلی با او صحبت کردم و به او گفتم اصلاً مهم نیست که تو چند سال است در کنگره هستی، مهم نیست که چه جایگاهی یا چه خدمتی را تجربه کردی، تو باید حالت خوب باشد. یعنی اولین ملاک کنگره این است که؛ شخصی که در هر جایگاهی خدمتی است، حالش خوب باشد.غزاله بهخاطر یک سریکارهایی که کرده بود، دوباره سیستم شبه افیونی بدنش از تعادل خارج شد و تحمل این را نداشت که وقتی رها شده بود، مدتی صبر کند تا ذرهذره این سیستم بازسازی شود. چون وقتی انسان رها میشود، باید به خود و جسمش فرصت دهد تا با ورزشکردن، تغذیهٔ درست و خواب بهموقع به تعادل برسد.
خدا را شکر الان در آزمون راهنمایی قبول شده است و خیلی به او تبریک میگویم. او بسیار تغییر کرده است. اگر بتوانیم یک مسیر اشتباه را حل کنیم، مهم است. دستور جلسه ما قدرشناسی است و باید بابت جایگاهی که به ما میدهند و چیزی که به دست میآوریم، سپاسگزار خداوند باشیم. در بهترین کشور هم که باشی، اگر روش DST در اختیارت نباشد و نتوانی اراده کنی که مشروب نخوری یا کوکائین نکشی، هیچ ارزشی ندارد. این روش در هیچ کجای دنیا نیست.
خیلی عظمت دارد که ما متوجه میشویم که سیستم ایکس سالم با روش آقای مهندس و آموزش جهانبینی در کنگره چقدر تغییرات ایجاد میکند. هر کسی میتواند خودش را خیلی خوب ببیند که وقتی وارد کنگره میشود، به چه شکلی است و طی این مدت به چه تغییراتی میرسد.در نهایت به غزاله خیلی تبریک میگویم و از خانم هاله، راهنمای ایشان، خیلی ممنونم. انشاءالله در این مسیر مستقیم باشد و قدر داشتههایش را بداند و بعضی وقتها هم مرور کند که از چه گذرگاههایی عبور کرده و به این نقطه رسیده است. خیلی سپاسگزارم.
صحبتهای همسفر مریم:
سلام دوستان، مریم هستم، یک همسفر.
خیلی خوشحالم که در جمع شما حضور دارم و از شما انرژی گرفتهام. تولد غزاله جان را تبریک میگویم. انشاءالله در مسیرش در کنگره مانا باشد. ممنون که به صحبتهای من گوش دادید.
تایپ: مسافر السا و مسافر مهدیه - لژیون ششم نمایندگی ارغوان تهران
ویرایش: راهنما مسافر الهام - نمایندگی ارغوان تهران
بازبینی و ارسال: همسفر فاطمه
عکس: مسافر مژگان - نمایندگی ارغوان تهران
- تعداد بازدید از این مطلب :
64