English Version
This Site Is Available In English

باید یاد بگیریم بهای حال خوشی که از کنگره به دست آوردیم را بازپرداخت نماییم (نمایندگی لاله کرج)

باید یاد بگیریم بهای حال خوشی که از کنگره به دست آوردیم را بازپرداخت نماییم (نمایندگی لاله کرج)

سومین جلسه از دوره اول سری کارگاه‌های آموزشی- خصوصی خانم‌های مسافر و همسفر نمایندگی لاله کرج، با استادی راهنما مسافر پریسا، نگهبانی راهنما مسافر خاطره و دبیری مسافر مریم، با دستور جلسه "در کنگره 60 چگونه قدردانی می‌کنیم" در تاریخ 17 بهمن ماه 1403 راس ساعت 11:30 آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان پریسا هستم یک مسافر.
در خصوص دستور جلسه امروز؛ چگونه می‌توانیم از کنگره قدردانی کنیم، همه می‌دانیم و بارها در این مورد صحبت شده، سی‌دی‌های زیادی در این رابطه گفته شده و آموزش دیده‌ایم. اما می‌خواهم در مورد خودم بگویم که چگونه یاد گرفتم قدردان باشم و چگونه به کنگره کمک کردم. دوست دارم تازه واردین عزیز بدانند من‌ هم روزی یک فرد بسیار ناتوان بودم، مهره‌های کمرم از ۱ تا ۵ مشکل دیسک شدید داشت، به طوری که مهره‌هایم روی هم ساییده می‌شد، یک خط در میان دندان نداشتم، مینیسک زانویم پاره شده بود و لنگ می‌زدم...
علاوه بر تمام این‌ها، پر از منیت بودم و همه چیز را می‌گفتم خودم بلد هستم! من اصلاً اعتیاد ندارم، فقط شیشه می‌کشم و شیشه اعتیاد ندارد! من آمده‌ام سیگارم را درمان کنم! اما زمانی‌ که وارد لژیون شدم، تازه فهمیدم چقدر عقب هستم و چه بدبختی‌هایی گریبان‌گیر من شده است. به خاطر مصرف شیشه، کمر و پایم دچار مشکل شده بود، زیرا اسیدهای موجود در شیشه تمام غضروف‌ها و تاندون‌های مرا از بین برده بود. علاوه بر اینها، به نظر من مصرف شیشه و سایر مواد، منیت‌های خاصی به همراه می‌آوردند. یعنی شخص دچار توهم دانایی می‌شود و فکر می‌کند خیلی می‌داند. به همین دلیل با نادانی تمام می‌گفتم من از همه بهتر می‌دانم! ابتدا آموزش‌ها خیلی برایم سخت بود، اما تلاش کردم، آموزش‌ها را فراگرفتم و در آزمون راهنمایی قبول شدم.
این‌ها را گفتم که یک بیوگرافی از سفر خودم بیان کرده باشم. در پایان با یک حال خوب رها شدم، البته هنوز کمردرد داشتم، زیرا وزنم ۹۲ کیلو بود. جناب مهندس برنامه تغذیه سالم را شروع کردند و من با این روش ۲۶ کیلو وزنم را کاهش دادم. یعنی از یک نقطه تاریک به رنگین کمان رسیدم.
اما تمام این‌ها بازپرداخت دارد، این را یاد گرفتم و شروع کردم به پس‌انداز کردن، زیرا کنگره نیز مثل هر ساختاری به دو منبع؛ یکی منبع انسانی و دیگری منبع مالی نیاز دارد. عضو سردار شدم و سال‌های بعد با کمک آموزش‌های کنگره توانستم دنور شوم و خدمت کنم. البته منظورم خدمت به کنگره نیست، بلکه ما به خودمان خدمت کنیم.
جناب مهندس داستانی را تعریف می‌کنند؛ روزی مردی نزد دوست خود می‌رود و از او ده تومان پول می‌خواهد، دوستش می‌گوید زیر تشک هست، برو بردار. مرد می‌رود و پول را برمی‌دارد. چند وقت دیگر دوباره مرد نزد دوست‌ خود می‌رود و درخواست ده تومان دیگر می‌کند، دوستش به او می‌گوید برو از زیر تشک بردار. مرد همین کار را انجام می‌دهد. مدتی بعد دوباره نزد دوست خود رفته و درخواست پول می‌کند، و باز دوستش می‌گوید برو از همان جا بردار. مرد می‌رود و می‌بیند زیر تشک پولی نیست، وقتی به دوستش می‌گوید آنجا پولی وجود ندارد، او می‌گوید؛ مگر پول‌هایی را که قرض کرده بودی برنگرداندی؟! مرد می‌گوید؛ خیر. دوستش می‌گوید؛ اگر برگردانده بودی الان زیر تشک باز هم پول بود که بتوانی برداری!
منظورم از این داستان این ‌است که اگر ما یاد بگیریم بهای حال خوشی که از کنگره به دست آوردیم را بازپرداخت کنیم، کنگره قدرتمندتر رشد می‌کند و یک مکان یا جای امن برای آینده‌ بچه‌های خودمان، هموطنانمان، و تمام مردمی که دربند مواد اسیرشده‌اند خواهیم داشت.
من همیشه سعی کردم گوش به فرمان کنگره باشم، زیرا کنگره من را به خودم پس داد، آدرس یک پریسای انسان و صالح را به من داد. جناب مهندس امر کردند وزنتان باید متعادل باشد، وزنم را کم کردم، گفتند به دانشگاه بروید، رفتم... اصلاً نگاه نمی‌کنم چه دستوری است، فقط می‌گویم چشم. زیرا در کنگره خودم را پیدا کردم. من از نظر آبرو، مسائل روانی و جسمی، همه جوره ذلیل شده بودم و زیر صفر بودم. کنگره مرا به خودم برگرداند و من تا آخر عمرم قدردان کنگره هستم، هر خدمتی از دستم بربیاید برای تداوم و پابرجایی کنگره انجام می‌دهم. امیدوارم همه شما به درک این مطلب برسید و خدمتگزاران خوبی برای کنگره باشید.

تایپ: راهنما مسافر پریسا- نمایندگی لاله کرج
ویرایش و ارسال: مسافر خاطره

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .