یازدهمین جلسه از دوره شانزدهم، کارگاههای آموزشی - خصوصی خانمهای مسافر و همسفر نمایندگی شعبه میخک مشهد، با استادی راهنما مسافر محمد، نگهبانی مسافر فائزه و دبیری مسافر مرضیه، با دستور جلسه " در کنگره ۶۰ چگونه قدردانی میکنیم؟ " روز شنبه ۱۳ بهمنماه ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۳:۳۰ آغاز به کار نمود.
سخنان استاد:
سلام دوستان محمد هستم یک مسافر
بسیار خوشحال هستم از توفیقی که نصیب من شد تا امروز، در کنار شما دوستان جلسهای خوب و پر انرژی داشته باشیم.دستور جلسه امروز؛ در کنگره ۶۰ چگونه قدردانی میکنیم؟ و در ادامه تولد ۵ سال رهایی یا جشن آزاد زنی خانم زری از خدمتگزاران شعبه میخک و راهنمای لژیون دهم را با هم جشن خواهیم گرفت.
در کنگره ما یاد گرفتیم، به هر موضوعی که برمیخوریم، آن را بشکافیم و شکافتن هر موضوع از سه بخش تشکیل شده است؛ و قدردانی به فرمایش جناب مهندس، شامل همان جبران خسارت و لطفهایی است که در جهان هستی، از طرف خداوند و هستی و خانواده و یا افراد و موجوداتی که من با آنها در ارتباط هستم، به من داده شده است.این موضوع را میتوانیم در یک مثلث بگنجانیم. ضلع اول: زمانی که من در ذهن و افکارم، در فهم و حسم قدردان باشم. ضلع دوم: زمانی که من در گفتار هم آن را به زبان جاری کنم، طوری که؛ شخص متوجه شود که من حواسم به زحمتها، لطف و تلاش او هست. ضلع سوم: زمانی که من در عمل آن را اجرا کنم.
مثال: مادر من برای من علاوه بر جایگاه مادری، کارهایی را انجام داده است. این که من فقط در ذهن و افکارم قدردانی کنم؛ خوب است؛ اما کافی نیست. یعنی این مثلث ناقص است؛ پس باید در زبان هم قدردان باشم، یعنی چه؟ یعنی مطرح کنم که من متوجه زحمات شما هستم . ولی باز هم یک ضلع مثلث ناقص است؛ و آن عملیکردن آن فعلی است که؛ در ذهن بوده و بر زبان جاری شده است.
نکته مهم دیگر در بحث قدردانی؛ درک و حسکردن و فهمیدن آن است. تفاوتی ندارد که من در چه جایگاهی هستم، فقط باید آن آگاهی و شعور را داشته باشم تا به این موضوع کاملاً واقف شوم. اکنون من این مبحث را به مکانی که در آن حضور داریم ربط میدهم.اتفاقی که اینجا برای من میافتد و مطلبی که در کتاب ۶۰ درجه به چشم میخورد، حس جدیدی را در من به وجود میآورد.در کتاب ۶۰ درجه زیر صفر جناب مهندس در مورد ورودی و خروجی کنگره ۶۰ توضیح میدهند که؛
اکنون هم جسم ما معالجه شده، هم نفس ما پرورشیافته، هم روح ما به دیدار معشوق نائل گردیده و هم عقل ما از وادی عقل جزئی عبور کرده، هم حس ما نسبت به قبل نیرومندتر شده است؛ و چیزی را حس میکند که فعلاً در باور شما نمیگنجد؛ چون، بیمار هستید؛ جان ما هم جان تازهای یافته؛ و ایمان استوار گردیده و سایههای ما هم ترمیمیافته است.
حرف من این است؛ مجموعهای از اتفاقات در سفر من در کنگره میافتد که کاملاً فرق میکند با ترکهایی که جناب مهندس در کتاب ۶۰ درجه گفتهاند، یا ترکهایی که خودم انجام دادهام و در ادامه میفرماید: اگر هوس هم وارد اندیشه ما شود، فوری ناپدید میگردد؛ زیرا به یاری خداوند دیگر شیطان و جادوگری با انبوهی از شعلههای آتش هم نمیتواند دژ مستحکم ما را شعلهور نماید؛ چه برسد به هوس که؛ جرقهای بیش نیست.
بنابراین؛ بعد از سفر اول، سفر دومی به این نتیجه میرسد که؛ خدمتگزار شود، راهنما شود، این است که؛ همه ابعاد با هم درست میشود، و این همان قسمت پیام است که؛ میگوید: در باور خود ما هم نمیگنجید.یعنی من نمیتوانستم در یک جمع دو الی سهنفری صحبت کنم، اما الان در یک جلسه ۳۰۰ نفری حرف میزنم و صحبت میکنم. اینها اتفاقهایی هست که در این جا میافتد؛ و این همان قدردانی در احساس است که من بتوانم این مجموعه را درک و حس کنم و همین فهم و درک، باعث قویتر شدن کنگره ۶۰ در بحث مالی شده است.
اگر خوب نگاه کنم؛ میبینم کنگره ۶۰ نیاز مالی ندارد، این من هستم که؛ نیاز به بودن در این جا را دارم، تا روی چارچوبی که کنگره گفته است، حرکت کنم. این نیاز من است؛ و این حسکردنی است؛ با حرف و سخن نمیشود. در یک جایی من باید بتوانم با تمام وجود آن را لمس کنم که؛ من امروز به این صندلی نیاز دارم، من به مشارکتکردن نیاز دارم، من امروز به یک حرکت برای حمایت سبد در حد توانم نیاز دارم.
دستور جلسه هفته پیش ازدواج بود که در آن بحث تعهد مهم بود؛ در این جا هم اگر در بخش لژیون سردار تعهدی دارم آن را پرداخت کنم. این چیزی است که من نیاز دارم. قدردانی یعنی؛ دانستن اندازهها.
اگر من عظمت OT را درک کنم؛ شربت خودم را رأس ساعت استفاده میکنم؛ و خروجی کار برای خود من شیرین است. به فرمایش جناب مهندس؛ شاید یک روز برای من ۵ دود تریاک، یا؛ دو عدد قرص اعصاب یک غول باشد؛ ولی یک روز میرسد که به آن توجهی نمیکنم، زیرا؛ قدرتمند و قوی شدهام. پس نیاز به شکرگزاری دارم؛ از راهنمایی که تماموقتش را برای نجات و هدایت من گذاشته؛ درحالیکه میتواند بعد از رهایی دنبال کار و زندگی خودش برود.
این فضایی که شما و من در اختیار داریم را؛ افرادی سرپا نگه داشتهاند که؛ نگفتهاند بعد از درمان دنبال کار خودمان برویم، بلکه؛ ماندند تا ما الان راحت از این مکان استفاده کنیم و آن بخش از تغییرات در من ایجاد شود تا بتوانم حس کنم، درک کنم؛ و بعد بتوانم قدردان باشم؛ نه این که گوشهای بنشینم و فقط زبانی به راهنما یا مرزبان یا دیدهبان بگویم ممنونم. باید در عمل اجرا کنم.
در کنگره ۶۰، دستور جلسات مختلفی برای قدردانی داریم، مانند هفته راهنما، مرزبان، دیدهبان، همسفر ...... و قدردانی از کنگره ۶۰ که جشن گلریزان است؛ و این جاست که من در حد توان خودم باید در این دیگ آش، نخودی بیندازم؛ و آن فقط و فقط به درک و احساس من بستگی دارد.
الان باید این را بدانیم که؛ قدیمیترها جلودار بودهاند. جناب مهندس همیشه اولین نفر برای لژیون سردار و گلریزان هستند. ایجنت، مرزبانها و راهنماها در هر شعبه جلودار هستند تا کنگره پابرجا بماند و بتوانیم از آن استفاده کنیم. منابع زیادی در کنگره ۶۰ وجود دارد که میتوانیم حس خودمان را پالایش کنیم.
امیدوارم با حمایتهایمان از لژیون سردار و سبدها بتوانیم قویتر حرکت کنیم؛ و در آیندهای نزدیک شاهد اضافهشدن شعبه خانمهای مسافر باشیم. انشاءالله این اتفاق بیفتد و قدردان باشیم.
صحبتهای استاد در مورد جشن ۵ سال رهایی راهنما مسافر زری:
امروز رفتم به زمانی که خانم زری در شعبه میخک چندجانبه خدمت میکردند. من همیشه خانم زری را با یک نوزاد کوچک که همیشه در لژیون حضور داشتند، مجسم میکنم. ایشان واقعاً جنگ درون و بیرونشان مشخص بود. رفتوآمد برای شیردادن به فرزند کوچکشان و دیگر مسائل خاصی که داشتند، واقعاً سخت بود؛ اما بهشت را به بها میدهند. ایشان با تمام این سختیها ماندند، و این اصل قضیه است که؛ من بمانم، حضور داشته باشم، حرکت کنم و ایمان داشته باشم. الگوها برای این مهم هستند که؛ ما بدانیم کمکم اتفاقات خوب خواهند افتاد.
اوایل افتتاح شعبه خانمهای مسافر، ما ۱۰ تا ۱۵ نفر بودیم؛ ولی الان به شکرانه خداوند شعبه میخک قوت گرفته است. خانم زری با تمام درگیریهایی که داشتند؛ از یک جا سفر را جدی گرفتند؛ و این خیلی مهم است که از یک جایی ما خودمان را ببخشیم.
شاید من در حین سفر نتوانم به هر علتی خودم را جمعوجور کنم؛ اما زمانی که خودم را ببخشم و استارت کار را قوی بزنم؛ روز آغاز، و روز برد من است و خانم زری این خصوصیت را داشتند.این روز را به ایشان و همسرشان تبریک میگویم؛ و این را هم بگویم که این الگو بودن به حرف نیست، باید همه بتوانیم آن را اجرا کنیم و امیدوارم شعبه میخک مشهد یک روز تبدیل شود به شعبه مرکزی بسیار قوی که؛ الگوهای قوی و باانگیزهای را پرورش دهد.
اعلام سفر:
نام راهنما: آقا محمد - تخریب: ۱۷ سال - آنتی ایکس مصرفی: تریاک، شیره، متادون، قرصهای اعصاب و روان - روش درمان: DST - داروی درمان: شربت OT- مدت سفر: ۱۲ ماه و ۸ روز - مدت رهایی: ۵ سال و ۲ ماه و یک روز - ورزش: ایروبیک
مسافر ویلیام:
نام راهنما: مسافر معصومه - تخریب: ۱۷ سال - مدت سفر: ۱۰ ماه و ۱۰ روز - داروی درمان: آدامس نیکوتین - روش درمان:DST - مدت رهایی: ۴ سال و ۴ روز
مسافر جونز:
نام راهنما: خانم فرحناز - وزن: ۷۲ - قد: ۱۵۷ - وزن فعلی: ۶۲ - مدت رهایی: ۳ سال و ۱۱ ماه
خواستهها:
خواسته اول: زیادشدن تعداد شعبهها بهنحویکه مصرفکنندهای پشت درهای کنگره نماند.
خواسته دوم: روزی که پایان عمر من در این دنیا است؛ و قرار است پرونده من بسته شود؛ از صمیم قلبم آرزو میکنم که؛ در راه خدمت به انسانها و خداوند باشد.
صحبتهای مسافر زری:
سلام دوستان زری هستم مسافر
عرض ادب و احترام دارم خدمت همه شما دوستان، بهخصوص راهنمای عزیزم؛ آقای محمد اختری و خوش آمد میگویم به ایشان که قدم رنجه کردند.همانگونه که میدانید؛ مدت ۶ سال است که در کنگره ۶۰ و در این شعبه هستم و مدت ۵ سال هم از رهایی من میگذرد؛ و هر روز که بیشتر میگذرد؛ انگار یک پرده از جلو چشمان من کنار میرود؛ و من انعکاس نور را بهتر میبینم.
من در این ۵ سال متوجه شدم که؛ بهاندازه تمام عمرم، زندگی کردم، بندگی کردم، لذت بردم و به شایستگی، زندگیکردن را آموختم.مطلبی را که این روزها به آن فکر میکنم؛ پذیرش است که؛ روزبهروز در من بالاتر میرود. هر چقدر ظرف ما بزرگتر باشد؛ رنجی که به ما داده میشود، بزرگتر خواهد بود؛ برای این که ما یکقدم به جلو حرکت کنیم.
باید این اتفاق بیفتد تا ما پذیرش رنجهای بزرگتر را داشته باشیم؛ برای این که یک لول بالاتر برویم. من همه اعضای کنگره ۶۰ را دوست دارم؛ و همیشه میگویم؛ دل هر کدام از این مسافران راه به خدا داشته است؛ پس باید قدر این لحظات را بدانیم.از آقای مهندس سپاسگزاری میکنم از ایشان نمیشود با کلام تشکر کرد. از راهنمای خوبم تشکر میکنم، خیلی خوشحالم اعتیاد داشتند و سفر کردند، راهنما شدند و اجازه دادند من رهجوی ایشان شوم.من هر موفقیتی که کسب میکنم و حس این که؛ بانویی هستم که قدرت انجام خیلی از کارها را دارم؛ برای ایشان دعا میکنم.
از همسر عزیزم برای این که مانند یک رفیق کنارم بودهاند و هر جا من زمین خوردم و گفتم دیگر نمیتوانم ادامه دهم؛ دوستانه دست من را گرفته و گفتهاند باید بلند شوی و حرکت کنی؛ کمال تشکر را دارم. از فرزندان دلبندم که عاشقانه کنار من بودند، سپاسگزارم. از مادر و برادرانم که من را در پیمودن این راه کمک و یاری رساندند؛ ممنونم و دستشان را میبوسم.
صحبتهای مسافر رضا (همسر):
سلام دوستان رضا هستم مسافر
خوشحالم که این جا هستم، حس غریبی دارم. خیلی منتظر این لحظه بودم. من همیشه ۵ سال رهایی همسرم را تصور میکردم. خیلی به ایشان تبریک میگویم.آن شعف درونی و آن حال خوشی که میگویند، من الان دارم. ساقی الان ما، با ساقی قبل از این فرق میکند. این ساقی، آن مواد شبه افیونی را به ما میدهد. جنس این جا با جنس بیرون فرق میکند. این جنسش خیلی بهتر از آن است؛ اگر بهتر نبود ما این جا نبودیم. از آقای اختری ممنونم. من هیچگاه ایشان را فراموش نمیکنم و دستشان را میبوسم.
اشاره کنم به این یک بیت شعر از مولانا که خیلی مختصر میگوید: گر چنینی، گر چنانی، جان منی جان منی ؛ یعنی اگر؛ هرچه قبلاً بودهای؛ و هرچه الان هستی؛ باز هم جان من هستی، و بازهم دوستت دارم. همسرم خانم زری را دوستشان دارم. ایشان باعث افتخار من هستند.
مطلب دیگر این که؛ کنگره خیلی چیزها به من و همسرم داده است، و این وزنه آنقدر سنگین است که؛ اگر من ۲۴ ساعته، در کنگره زحمت بکشم و تلاش کنم؛ چه از لحاظ؛ یدی، مالی و تفکری ......، باز هم این وزنه برای من سنگین است؛ و کوچکترین آن را هم نمیتوانم جبران کنم. چون؛ قابلجبران نیست.
کنگره دنیای تازهای را به روی من باز کرد، قواعد بازی را به من یاد داد که؛ چگونه حرکت کنم، چگونه زندگی کنم. من را با خداوند و خودم و خانواده آشتی داد؛ و این کار استاد و معلم و آموزگار بزرگ مهندس دژاکام است. بسیار جای سپاس دارد؛ بزرگمردی که؛ در صور پنهانش مانند فلک و کوه استوار است.این جمله از سردار همیشه آویزه گوش من است که؛ حس خوب در آموزش و خدمت درست به وجود میآید.
یک بیت شعر دیگر از حافظ میخوانم:
مدامم مست میدارد؛ نسیم جعد گیسویت خرابم میکند هر دم، غریب چشم جادویت
تایپ: مسافر مرضیه، لژیون دهم نمایندگی میخک مشهد
ویرایش: مسافر زهره، لژیون دوم نمایندگی میخک مشهد
بازبینی: همسفر فاطمه
- تعداد بازدید از این مطلب :
79