دلنوشته یک مسافر
سلام دوستان مریم هستم یک مسافر
چه زیبا خداوند اذن مرا صادر کرد تا بهعنوان یک مسافر رهسپار این جاده شوم و قصه من اینگونه شروع شد که در فراسوی زمان در کودکی ضربههای شدید روحی و روانی باعث گردید که جهان مریم مملو از ترس، خشم، نفرت، سیاهی و کابوس شود، کودکی با آنتی ایکس غم و تنهایی، در مسیر زندگی به چالشهای وحشتناکی کشیده شد.
روزها و سالها گذشت و گذشت تا با مادهای به نام الکل آشنا شد و بیشتر لحظات خودش را با رفیق جدیدش (الکل) میگذراند این رفیق بهظاهر تسکیندهنده دردهای عمیق و فراموشنشدنیاش بود. مریم به خیال خود زندگی میکرد؛ ولی در اصل خودش را در زندانی که با دستان خودش ساخته اسیر کرده بود، زندانی از جنس تنهایی که خودش دیوارهای این زندان را به رنگ مشکی نقاشی کرده بود.
روزها و روزها سپری میشد و جسم و روانش رو به تحلیل میرفت. او چندین بار دست به خودکشی زد؛ اما ناکام مانده بود و هر روز صبح که چشمش را باز میکرد، با آهی عمیق میگفت که چرا هنوز زندهام، ایکاش میمردم و ایکاش دیگر بیدار نمیشدم.مریم فقط نفس میکشید و این آزاردهندهترین چیزی بود که در فکرش میگذشت؛ خستگی، ناآگاهی، درد و غم و افسردگی و هزاران مرض لاعلاج به سراغش آمده بود.
صبر مریم تمام شد و سر به ایمان بلند کرد و از ته دلش با خداوند شروع به درد دل کرد که ای خدا من، خستهام خودت یاریام ده، خودت راه را نشانم ده، و انگار خداوند منتظر بود که مریم لب بگشاید تا آغوشش را برایش باز کند و راهی برای این گمشده در تاریکیها باز کند. با خواست خدا راه باز شد و من از آن زندانی که خودساخته بودم نجات پیدا کرده و آزاد شدم.
نور را دیدم، رنگینکمان را دیدم، آسمان آبی را دیدم، من خدا را دیدم، من خدا را در یک مکان مقدس و ساده در یک مثلث دیدم و من کنگره یا بهتر بگویم، بهشت را یافتم.
خانم رؤیای عزیزم، فرشته رهاییام، مرا در آغوش گرفت و دست من را در دستان پر مهر راهنمای عزیزتر از جانم خانم آسیه گذاشت؛ این دستها آرامآرام زخمهای عمیق مریم را تیمار کرد.
بعد از گذشت ۱۰ ماه و ۱۸ روز، مریم بهطرف نور و رهایی رهسپار شد؛ فرشتهای از جنس نور و عشق، بند تمام دردهای مریم را قطع کرد و با اهدا یک شاخه گل رز قرمز که گویی گلی از بوستان بهشت بود، به مریم داده شد.
مریم آرام گرفت، تازه معنای زندگیکردن را درک کرد و سرشار از شعف و شادی به مسیرش ادامه داد و اینجا آرزویی در دلش شکل گرفت که خداوندا مرا یاریده تا خدمتگزار لایقی برای این بهشت زمینیات باشم و مریمهایی که در حال پرپر شدن هستند نجات دهم.
نوشته و تایپ: مسافر مریم لژیون ۹ نمایندگی یاس اصفهان
ویرایش: همسفر بدری لژیون ۱۴ نمایندگی یاس اصفهان
بازبینی و ارسال: همسفر فاطمه
- تعداد بازدید از این مطلب :
3638