جلسه ششم از دوره سی و یکم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی میرداماد با استادی راهنما مسافر مرجان، نگهبانی همسفر زهره و دبیری همسفر زهرا با دستور جلسه «خانمهای مسافر» روز دوشنبه ۱۷ دیماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:۰۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
خیلی خوشحالم که در جمع شما هستم و اولین باری است که من به جمع همسفران آمدهام. از دستور جلسه خانمهای مسافر بسیار خوشحال هستم. من ۱۱ سال است که به کنگره آمدهام و کنگره بسیار به من آموزش داده است و خیلی من را عوض کرده است. آن شخصیت مرجان از بین رفت و یک مرجان جدید به دنیا آمد و بابت آن بسیار خدا را شکر میکنم. خانمهای مسافر خیلی درد میکشند و من با گوشت، پوست، استخوان و تکتک سلولهایم لمس کردهام که بسیار دردناک است. یک خانم مصرفکننده خواسته یا ناخواسته در تاریکی قرار میگیرد. آقای مهندس در لایوشان فرمودند: «چهقدر برای یک آقا سخت بود که بگوید من اعتیاد دارم، نگاهها به آنها بسیار بد بود».
خود من پدر و همسرم مصرفکننده بودند و چهقدر سخت بود هر جا که میخواستیم برویم میگفتند؛ این پدرش معتاد است و برای من که یک دختر کوچک بودم بسیار درد داشت و ما را قبول نداشتند. به دلیل دردهایی که داشتم من هم در کنار همسرم مصرفکننده شدم و خیلی دردناکتر شد. زمانی که آن روزها را مرور میکردم، بغض گلویم را میگرفت. خیلی اذیت شدم، جلوی فرزندم نمیتوانستم مصرف کنم و خجالت میکشیدم و بسیار وحشت داشتم و آنقدر از خانواده فامیلهای خودم دور شدم که متوجه نشوند من مصرفکننده هستم. روشهایی مختلفی برای درمان اعتیاد تجربه کردم و ترکهایی را با همسرم انجام دادیم؛ اما به نتیجه درستی نرسیدیم.
خیلی دوست داشتم از تاریکیها بیرون بیایم و دستوپا هم میزدم؛ اما نمیتوانستم تا این که با کنگره۶۰ آشنا شدم و تازه آنجا بود که متوجه شدم یک بیمار هستم و سیستم ایکس من خراب شده است و باید درمان شوم. زمانی که سفر میکردم روزبهروز حالم بهتر میشد. انگار که تشنه این مطالب بودم و دنبال چنین مکانی میگشتم. هر پلهای که کم میکردم روزبهروز حال سیستم شبه افیونی من بهتر میشد. اکنون حال من حتی از زمانی که مصرفکننده نبودم هم خیلی بهتر است. بسیار خوشحال هستم و خدا را شکر میکنم در زمانی زندگی میکنم که آقای مهندس بودند تا ما خانمهای مسافر را ببینند. اگر جایی برای ما قرار نمیدادند یا تفکر نمیکردند، ما خانمهای مسافر کجا میتوانستیم برویم؟ و چهکار میتوانستیم کنیم؟ الآن بسیاری از افراد در جامعه در درد و رنج هستند و وحشت و ترس تمام وجودشان را گرفته است.
من تا جایی که بتوانم پیام کنگره را به آنها میدهم؛ اما بعضیها هنوز اذنشان صادر نشده است و عدهای هم در این راه فوت میکنند و در درد، رنج و تاریکیها از بین میروند. خدا را شکر که آقای مهندس دستور جلسه خانمهای مسافر را بعد از این همه سال گذاشتند تا ما بیاییم و صحبت کنیم و پیامی برای دیگران و کسانی که در دام اعتیاد هستند بشویم و بیایند نجات پیدا کنند و به سلامتی به آغوش خانواده خودشان بازگردند و مادران خوبی باشند. خود من از زمانی که درمان شدم مادر بودن، همسر بودن و در اصل خودم را به دست آوردم. روزبهروز حال من بهتر میشود و خیلی چیزها را متوجه میشوم. باز هم از آقای مهندس سپاسگزار هستم که مکانی امن برای ما قرار دادند که کسی تحقیرمان نکند و به چشم بد به ما نگاه نکند و به ما احترام بگذارند تا بتوانیم اعتماد به نفس خودمان را پیدا کنیم و با خودمان آشتی کنیم.
خدا را شکر شعبه خانمهای مسافر در اصفهان به تعداد دو عدد رسیده است و این اتفاق بسیار خوبی بود. انشاءالله کسانی که در دام اعتیاد گرفتار هستند و راه به جایی ندارند، ترس، وحشت و حال بد تمام وجودشان را گرفته است و خجالت میکشند بگویند مصرفکننده هستند، راهشان باز شود و به کنگره بیایند و به سلامتی برسند. من از زمانی که به کنگره آمدم چند سال هم ادامه تحصیل دادم و همینطور روزبهروز در حال رشد هستم، اینها را مدیون کنگره هستم و بیان کردم تا جایی که عمر دارم و نفس میکشم آنقدر میروم و میآیم و به دیگران کمک میکنم که دست یکی مثل خودم را بگیرم تا حالش خوب شود. اگر کسی در کنارتان مصرفکننده است، کنگره را به او معرفی کنید که جای امنی است. ما خانمهای مسافر بسیار تغییر کردهایم، اول خودمان را دوست داشتیم و بعد توانستیم خانواده خود را بسازیم و با کمک به دیگران جامعه را میسازیم.
مرحله 30 سیدی همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر تهمینه و
همسفر ترنم رهجوی راهنما همسفر نجمه
مرزبانان کشیک: همسفر کیمیا و مسافر مصطفی
تایپ: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون نهم)
عکس: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون هشتم)
ویراستاری و ارسال: همسفر آرزو رهجوی راهنما همسفر هاجر (لژیون هفتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی میرداماد اصفهان
- تعداد بازدید از این مطلب :
4872