جشن بنیان و رهایی یکی از مسافران کلینیک فرشته
چهارمین جلسه از دور بیست و یکم از سری کارگاههای آموزشی عمومی- خصوصی ویژه مسافران و همسفران کلینیک فرشته با استادی مسافر مهدی ، نگهبانی مسافر مجتبی و دبیری مسافر رضا با دستور جلسه «هفته بنیان کنگره ۶۰ و جشن رهایی مسافر امیر» روز شنبه یکم دیماه سال هزار و چهارصد و سه راس ساعت 16 آغاز به کار نمود.
سخنان استاد:
خداوند را شاکرم و بسیار خوشحالم که بار دیگر این افتخار نصیبم شد تا در خدمت شما عزیزان باشم و بتوانم در این مسیر خدمت کنم. امیدوارم خداوند به ما نیز از نعمتهای خود بهرهای عطا کند، همانطور که به خوبانش عطا میکند.
ابتدائا لازم است درباره حس صحبت کنم، چرا که طبق آموزههای کنگره، حس مبدا و آغاز همه چیز است. حس همان نقطه شروع است؛ جایی که تصمیم میگیریم کاری را انجام دهیم یا ندهیم، برای درمان اعتیاد اقدام کنیم یا نه، و اگر اقدام کردیم، چگونه و با چه روشی این کار را انجام دهیم و سپس، از صحبتهای استاد امین در یکی از شعب دیگر وام میگیرم که در مورد پدرشان، جناب مهندس و بنیان کنگره ، صحبت کردند. به نظر من، ایشان بسیار جامع و کامل این موضوع را توضیح دادند.
همه ما میدانیم که اگر حس آلوده باشد، تمام تصمیمات و اقدامات بعدی نیز آلوده خواهد بود. درست مانند سرچشمهای که جوهر سیاه در آن ریخته شده باشد؛ حتی اگر آب خروجی به نظر تمیز برسد، باز هم اثری از آن آلودگی در خود خواهد داشت و دیگر قابل نوشیدن نیست.
کمک کردن به دیگران نیز از همین قاعده پیروی میکند. همه ما میدانیم که کمک به افراد نیازمند کار درستی است، اما نوع کمک نیز اهمیت دارد. گاهی اوقات، وقتی با یک نیازمند واقعی روبرو میشویم، تنها پول خردی به او میدهیم و از خودمان راضی میشویم که وظیفهمان را انجام دادهایم. اما به نظر من، کمک واقعی زمانی است که بتوانیم تغییری پایدار در زندگی آن فرد ایجاد کنیم. مثلاً به او شغلی یاد بدهیم، وسیلهای برای کسب درآمد تهیه کنیم، یا شرایطی فراهم کنیم که بتواند روی پای خود بایستد.
اما این مطالب چه ارتباطی با دستور جلسه و جناب مهندس دارد؟
به نظر من، گاهی اوقات ما با تعریف و تمجید از جناب مهندس، از مسئولیت فرار میکنیم.
مثلاً میگوییم: «زندگی من با وجود مهندس دژاکام زیر و رو شد.»
آیا واقعا زیر و رو شد؟!؟ آیا واقعا حضور و عملکردم در کنگره ، واقعا باعث این حجم از تغییرات مثبت و چشمگیر شده که از این لفظ استفاده می کنیم؟ و این تغییرات در چه سمت و سویی است؟ چقدر شبیه به بنیان کنگره فکر و عمل می کنم؟ چقدر همانند او دغدغه برای حفظ و گسترش مسیر کنگره دارم؟ برای این اهداف و مکتب ، چقدر وقت می گذارم؟
و یا اینکه، نتیجه حضورم در کنگره ، فقط گرفته شدن مواد مخدر از من بوده و من همان هستم که بودم!
البته که قدردانی لازم است، اما مهمتر از تعریف و تمجید، این است که نشان دهیم واقعاً از مکتب کنگره درس گرفتهایم. به یاد بیاوریم همان مثالی که چند دقیقه پیش عرض کردم در مورد کمک کردن به یک فرد نیازمند(با کمی پول خرد) و احساس رضایت لحظه ای و رد شدن و فراموش کردن!
یک معلم زمانی از شاگردش رضایت کامل دارد که ببیند او درس را به خوبی یاد گرفته و در عمل از آن استفاده میکند، نه صرفاً با تعریف و تمجید. جناب مهندس نیز زمانی متوجه میشوند که رهجویانشان قدردان هستند که ببینند آنها تلاش میکنند شبیه به ایشان فکر کنند و عمل کنند، زندگی کنند ،نه اینکه صرفاً در کلام تشکری کرده باشیم و در پوشش و ظاهر ، تقلید کنند.
مهندس دژاکام در سال ۱۳۷۶ موفق به رهایی از اعتیاد شدند و دو سال بعد در سال ۱۳۷۸ با برگزاری اولین جلسه کنگره ۶۰، فعالیت خود را به صورت رسمی آغاز کردند. این جلسه با حضور ده نفر در یکی از کوچههای اطراف میدان انقلاب برگزار شد. استاد امین بیان میکنند که در همان زمان، مهندس دژاکام پس از کشف روش درمان اعتیاد، تلاش میکردند تا از طریق جلسات با معاونت ریاست جمهوری و سازمان مبارزه با مواد مخدر، مجوزهای لازم را برای فعالیت رسمی دریافت کنند.
اما در این مسیر، با موانعی روبرو شدند؛ از جمله دستگیری ایشان توسط پلیس یا نیروهای امنیتی کشور ، که طی آن منزل ایشان تفتیش و وسایل شخصی مانند کامپیوتر، مدارک، کتابها و حتی وسایل فرزندانشان ضبط و مورد بررسی قرار گرفت.
خواهشمندم تصور کنیم و خودمان را جای ایشان بگذاریم، پس از دو سال تلاش برای کشف روش درمان و تشکیل جلسات آموزشی با همراهی ده نفر در مکانی اجارهای، چنین اتفاقی میتوانست ضربهای بزرگ و دلسردکننده باشد.
بسیاری ممکن است در چنین شرایطی دست از تلاش بکشند و بگویند که هرچه در توان داشتند انجام دادند اما موفق نشدند. اما مهندس دژاکام با این سختیها تسلیم نشدند.
ایشان با ارادهای قوی و ایمانی راسخ به پایان مطلوب این راه ، به مسیر ادامه دادند و امروز، یکی از شعب مرکزی کنگره ۶۰ در ساختمانی متعلق به همان ستاد مبارزه با مواد مخدر مستقر شده است؛ سازمانی که به نمایندگی از حکومت ، روزگاری با سختگیری تمام و برخوردهای قهری با مسئله اعتیاد برخورد میکرد.
این تغییر دیدگاهها در سطح کلان و خرد مسئولین و عامه مردم ، با پایداری ، جنگندگی و تلاشهای بی شمار جناب مهندس است.
اما قدردانی واقعی از جناب مهندس این است که رهجوی خوبی باشیم:
1. درمان شویم.
2. حضور داشته باشیم و خدمت کنیم.
3. به کنگره و تاسیس دانشگاه آن ، کمک مالی کنیم.
هدف کنگره ۶۰ تنها درمان اعتیاد نیست. اینجا جمعیتی با هدف متعالی احیای انسانی است. ما آمدهایم که حالمان خوب شود و انسان بهتری شویم، نه فقط از مصرف مواد دست بکشیم.
در گذشته، در کنگره ۶۰ خدمتگزاران (دیدهبان و مرزبان و راهنما و غیره) حضور داشتند که انسانهایی بزرگ و تاثیرگذار بودند، همراه و همپای مهندس دژاکام. اما امروز برخی از آنها دیگر در کنار ما نیستند، نه به دلیل فقدان، این پیشکسوتان ، کسانی بودند که روزی ظاهرا بخشی جداییناپذیر از کنگره بودند، اما اکنون مسیرشان متفاوت است.
دلیل این موضوع میتواند آن باشد که گاهی فکر میکنیم تمام وظایف خود را انجام دادهایم. مثلا تصور میکنیم یک رهجوی خوب بودهایم، سیدیهایمان را نوشتهایم خدمتی را انجام داده ام و دیگر مأموریتی باقی نمانده است، اما همین تفکر نخستین مرحله آلودگی حس است.
احساس رضایت پس از اتمام یک وظیفه لزوما بد نیست. این طبیعی است که پس از انجام یک کار مثبت به خودمان پاداش بدهیم یا از آن لذت ببریم،اما نباید در همان نقطه متوقف شد. اگر قرار بود پس از رسیدن به یک موفقیت از ادامه مسیر دست بکشیم، مهندس دژاکام پس از رهایی خودشان کنار میکشیدند. اما ایشان ایستادگی کردند و با تلاش مضاعف به پیشرفت کنگره کمک کردند، و همین تداوم بود که موجب رشد روزافزون این مجموعه شد.
اگر امروز درگیر بودنم با حس های منفی را متوجه شدم ،اگر احساس میکنم حسودم، خشمگینم ، خستهام، تنبلم یا خسیس هستم، وجود این احساسات ذاتا ایرادی ندارد، زیرا امکان اصلاح آنها وجود دارد. مهمترین نکته این است که با این حسها چه برخوردی میکنم؟ آیا آنها را کنترل میکنم یا اجازه میدهم بر من مسلط شوند و به دیگران آسیب بزنم؟
اگر بدانم ذاتا فردی عصبی هستم، آیا خشمم را بر سر اطرافیان خالی میکنم یا برای پالایش این حسها تلاش میکنم؟ لازم است این گونه احساسات درونی شناسایی و به مرور تغییر داده شوند.
باید به یاد داشته باشیم روزی که قدم به کنگره ۶۰ گذاشتیم، اهداف کوچک و ملموسی داشتیم؛ هدفمان شاید تنها قطع مصرف مواد بود. اما همان هدف کوچک سرآغازی شد برای حرکت به سمت اهداف بالاتر و تبدیل شدن به انسانی بهتر. اگر چنین دیدگاهی داشته باشیم، ظرفیت و تحمل ما در برابر سختیها بیشتر خواهد شد. در این صورت حتی اگر یک راهنما یا مرزبان نکتهای گوشزد کند، آزرده نخواهیم شد، چرا که هدفی بزرگتر و آرمانی والاتر در ذهن داریم.
از اینکه با دقت به حرفهای من توجه کردید، بسیار سپاسگزارم.
رهایی مسافر امیر از بند اعتیاد و ورود به سفر دوم جهانبینی:
روز جمعه 30 آذر ۱۴۰۳ مسافر امیر رهجوی راهنمای محترم آقای حسن بابایی لژیون اول به دستان بنیان محترم کنگره ۶۰ مهندس حسین دژاکام از بند مواد مخدر رهایی یافت.
از طرف مسافران و همسفران کلینیک فرشته، این رهایی را تبریک عرض مینماییم.
تا باد چنین بادا
«گروه سایت نمایندگی کلینیک فرشته»
تایپ: مسافر هادی (لژیون یکم)
ویراستاری و ارسال: مسافر مهدی (لژیون یکم)
- تعداد بازدید از این مطلب :
12386