English Version
This Site Is Available In English

گفتگو با راهنمای DST (لژیون 2) کلینیک فرشته : آقای موحد

گفتگو با راهنمای DST (لژیون 2) کلینیک فرشته : آقای موحد

   امروز در خدمت راهنمای محترم مسافران آقا، جناب اقای موحد هستیم. آقا موحد سلام عرض می کنم و سپاس گذارم بابت همکاری تان برای انجام این گپ و گفت .

1- لطفا خودتان را به رسم کنگره معرفی کنید.

     سلام دوستان موحد هستم یک مسافر. با بیش از 10 سال تخریب وارد کنگره 60 شعبه کلینک  فرشته شدم. آنتی ایکس های مصرفی (مواد مصرفی) : ال اس دی، ام، کتامین، کوکایین، هرویین و شیشه. 11 ماه طول سفراول (درمان)، روش درمان  دی اس تی (DST) با داروی درمان اوپیوم تینکچر (OT)، راهنمای محترم ام  جناب آقای حسن بابایی، رهایی ام (درمان) از بند اعتیاد بیش از 6 سال.

2-استاد نحوه ورودتان به دنیای تاریکی و دنیای اعتیاد چگونه بود ؟

    با توجه به اینکه پدرم مصرف کننده مواد مخدر بود، از سنین کودکی با اسم مواد مخدرآشنا شدم و از 7 سالگی ، مواد مخدری چون تریاک را می شناختم. 17 سالگی برای اولین بار، مصرف مواد را با حشیش شروع کردم، سپس تریاک مصرف کردم و بعد از مدتی به مصرف کراک روی آوردم. اینجا بود که دیگر متوجه شدم درگیر اعتیاد و مواد مخدر شدم .

3- نحوه آشنایی تان با کنگره60چگونه بود ؟

     من به واسطه ی یکی از دوستان صمیمی ام، با آقای علی صداقت (که هرجا هستند انشاالله سلامت باشند) با کنگره 60 آشنا شدم . 2 سال از مصرف دایمی مواد مخدرم می گذشت که وارد کنگره شدم. در واقع سال 1387 بود که با کنگره آشنا شدم .

4-چرا کنگره 60 ؟

    این سوالی است  که من همیشه از خودم می پرسم. من قبل از آشنایی با کنگره 60 روش های دیگری که وجود داشت برای ترک اعتیاد را تجربه کرده بودم. اما دیدم روش کنگره 60 خیلی اصولی است و یک الگو و راه و رسمی درستی دارد. من ناگهانی مصرف کننده نشده بودم که بتوانم چند روزه یا در مدت کوتاهی درمان شوم. در کنگره به پارامتر زمان اهمیت داده می شود. لذا همیشه وقتی به درمان اصولی و بهترین راه درمان که فکر می کردم کنگره 60 به نظرم می آمد. به همین دلیل کنگره 60 را انتخاب کردم و توسط آقای محمد صداقت  مشاوره شدم و اولین راهنمای من آقای علی جلالی بود. من قبلا برای ترک های ناموفق تاوان سنگینی داده بودم، اما به جرات می گویم کنگره 60 کم هزینه ترین راه رسیدن به درمان واقعی است.

5- لطفا از تجربه ترک های ناموفق  و همچنین مشکلات سفرتان در کنگره 60 هم صحبت کنید.

     متاسفانه من در کنگره 60 دوبار سفر کردم. سفر اول من با آن که هیچ مشکل جسمی نداشتم به واسطه ی ضعف جهان بینی ام، شکست خورد و مجدد وارد تاریکی شدم. اما این بار کار به مراتب سخت تر شد برایم. اگر قبل از سفراولم فقط هروئین و شیشه مصرف می کردم اینبار آنقدر سقوط ام شدید بود که علاوه برمواد مصرفی قبل، درگیر ال اس دی و کتامین و کوکایین هم شدم . خیلی روزهای سختی بود اما همیشه امیدوار بودم . در اوج تاریکی ها بودم اما نا امید نبودم. همیشه ته دلم این امید را داشتم که به کنگره برمی گردم و مجددا درمانم را آغاز می کنم.

    وقتی به آن روزها فکر می کنم، باور نمی کنم که امروز به این جایگاه رسیدم. من مسیری را طی می کردم که آخرش یا قبرستان بود یا تیمارستان.
اما همیشه امید داشتم که خداوند کمکم خواهد کرد. من چندین بار به کمپ های اجباری رفتم. یک بار به صورت اختیاری به کمپ رفتم. بارها به صورت سقوط آزاد اقدام به ترک کرده بودم حتی یک روش عجیب به نام هیپنوتیزم درمانی را به اصرار خانواده انجام دادم اما در تمامی این روشها بعد از چند روز و یا چند ساعت مجددا مصرف می کردم . سپس دوباره  به کنگره 60 آمدم وسفر کردم. اما این بار با راهنمایی استادم آقای حسن بابایی. این بار به اصطلاح، 2 زاریم افتاده بود و سعی کردم از افکار پوسیده ام فاصله بگیرم و واقعا تغییر کنم. خدا را شکر این بار با راهنمایی جناب بابایی سفرم را کاملا اصولی و درست پیش بردم و نتیجه هم گرفتم .

 


6- استاد شما قبل از ورودتان به دنیای اعتیاد ورزش می کردید،  بعد از اینکه درمان شدید در بعد ورزشی در کنگره 60 وارد تیم راگبی کنگره 60 شدید و تا انتخابی تیم ملی هم پیش رفتید، چطور امکان دارد فردی که زمانی مصرف کننده ی هروئین بود به جایگاهی برسد که تا مرز ملی پوش شدن تیم ملی راگبی هم پیش برود ؟

    من قبل اینکه به مصرف مواد مخدر روی بیاورم، در تمامی رده های پایه ی تیم استقلال بازی می کردم. نه اهل قلیان بودم نه سیگار و نه مشروب. وقتی مصرف کننده مواد مخدر شدم همه اینا از بین رفت. یکی از آرزوهای زندگی من شده بود این که یک بار دیگر در چمن  بدوم و بوی چمن به مشام ام  بخورد و بازی کردن برایم آرزو شده بود. البته همان سال 1394 که در کنگره سفر کردم، درتیم فوتبال کنگره 60 بودم وحتی با تیم هنرمندان بازی کردم. آن موقع آقای جلالی سرپرست تیم فوتبال کنگره 60 بود و سرمربی مان هم آقای کاشی بودند.

    من در کنگره خیلی می شنیدم راجع به تیم راگبی صحبت می کنند. از آنجایی که دلم لک زده بود برای زمین چمن و حتی بوی چمن تصمیم گرفتم به تمرین تیم راگبی بروم. به راهنمای خودم آقا بابایی گفتم و ایشان خیلی استقبال کردند و گفتند حتما برو. از طرفی جناب مهندس دژاکام در صحبت هایشان ازافتخارات تیم راگبی می گفتند و من هم راغب شدم و دوست داشتم جزئی از پروژه افتخارات کنگره 60 باشم و یک پیامی رو از این طریق انتقال بدم و خدمتی را به واسطه ورزش انجام بدم.

    آنجا با یک مربی بسیار کاربلد، دلسوز که خودش زمانی مصرف کننده  شیشه بود، آقای بهادر محمدی که از افتخارات کنگره60هستند آشنا شدم و ایشان هم همیشه به من انگیزه می داد و من را تشویق می کرد.  تمامی این کمک ها و تلاش ها باعث شد من 3 مقام قهرمانی و نایب قهرمانی آوردم. 2 تا قهرمانی در کشور یک نایب قهرمانی کشور و یک مقام سوم در مسابقات 15 نفره را دارم .
 
7- بفرمایید چرا ورزش و به خصوص راگبی در کنگره 60 آنقدر موفق بوده و مسافران زیادی با تخریب های بالا، امروز قهرمان کشور هستند یا در تیم ملی بازی می کنند ؟

    جالب هست که بدانید ما در کنگره60 بیش 14 رشته ورزشی در گروه آقایان و بانوان داریم که به صورت حرفه ای فعالیت می کنند. مانند تیر اندازی با کمان، راگبی، فوتبال، دارت، تنیس روی میز، والیبال، بسکتبال، کوه نوردی و شنا.
    عامل اصلی آن تفکر صحیح است که پشت ورزش کنگره 60 وجود دارد و دانایی که به بازیکنان داده می شود. به عنوان مثال  چگونه باید با مربی صحبت کرد؟ بحث احترام به پیشکسوت که بزرگان راگبی کنگره 60 جا انداخته اند، بحث احترام به حریف. ما حتی در زمان اشتباه بازیکن خودی از هم حمایت می کردیم. حتی در ورزشی با این هیجان و قدرت ما اصلا اجازه داد زدن یا صحبت با داور را نداشتیم. یعنی دانایی موثر در بازیکنان وجود داشت. دانایی که به عمل سالم رسیده بود.

    باخت برای ما وجود نداشت، یا می بردیم یا می آموختیم، این شعار کنگره 60 است. ما بزرگترهای خود را می دیدیم. مانند آقای ایمان افروز، آقا علی ظهوری و یا خود جناب آقای سلامی عزیز، که رییس کمیته راگبی تهران هستند. همگی در نهایت ادب و جوانمردی با رقیبان رفتار می کردند و بهترین الگو برای بازیکنان هستند و البته از همه مهمتر حمایتی که جناب مهندس دژاکام از این ورزش می کردند باعث می شد که مسولیت ما سنگین تر والبته دلچسب تر بشود.

    ما قبل از شروع تمرین، جلسات جهان بینی داشتیم و سی دی می نوشتیم و مشارکت می کردیم. این از بعد جهان بینی. از بعد فیزیکی و بیوشیمی، این دویدن و ورزش کردن باعث می شد غدد شبه افیونی ترشح بیشتری داشته باشند و این به حال خوب  ورزشکار کمک می کرد. تمام این ها باعث شده بود، دوستانی که به ورزش راگبی روی می آورند از نظر اخلاق و جسمی در درجه بالایی باشند .

8- مهم ترین دلیل شما برای شرکت در آزمون کمک راهنمایی چه بود و چرا می خواستید راهنما بشوید ؟

    همیشه راهنمایم حسن آقا بابایی به ما می گفتند : شما فکر نکنید با ورود به سفر دوم کار تمام شده ، بلکه تازه آمدید در مرحله صفر. باید حرکت کنید و موقعی درمان شده اید که راهنما بشوید. یکی از دغدغه های بزرگ زندگی من راهنما شدن بود. برای اینکه دوست داشتم به انسان ها خدمت کنم  اما بعدها متوجه شدم اول به خودم خدمت می کنم و حال خودم را خوب می کنم. اول خودم باید یاد بگیرم تا بتوانم آن چیزی که یاد گرفتم را به انسان ها انتقال بدهم.
    مورد بعد علاقه ام  بود. خدا خواست و لطف او شامل حالم شد و به این آرزو رسیدم. برای جایگاه راهنمایی خیلی خون دل خوردم. دلم می خواست با راهنمایی در کنگره 60 ذره ای از بار بدهی ام را سبک کنم و این یک لطف بود از طرف جناب مهندس. من یک بار درآزمون راهنمایی پذیرفته شده بودم، اما بعد از آن دوباره به دنیای تاریکی ها رفتم وموفق نشدم لژِیون بزنم. به همین دلیل دفعه دوم دلم می خواست با قبول شدن دراین آزمون تلافی دفعه اول را دربیاورم و جواب زحمات تمام کسانی که کمکم کردند را بدهم .

بعد از پذیرفته شدن چه حالی داشتید ؟

    شبی که به من اطلاع دادند در آزمون قبول شده ای، دقیقا شب اولین سال رهائی من و شب عاشورا بود. هیچ وقت آن حس و حال را فراموش نمی کنم. آنقدر فریاد زدم و گریه کردم که اطرافیانم ترسیده بودند. به قول جناب مهندس که عطر یک گل را نمی توان برای کسی وصف کرد و آن فرد خودش باید گل را بو کند تا متوجه حرف شما بشود، تا وقتی در آن وضعیت قرار نگیرید متوجه حرف من نمی شوید، واقعا شب عجیب و بیاد ماندنی بود وهست.

9- بزرگترین موهبتی که جایگاه راهنمایی برای شما داشت چه بود؟

    بزرگترین موهبت برای من این بود که قبل از حرف زدنم، اول خودم به آن عمل کنم. اتفاقا چند وقت پیش با آقای سلامی صحبت می کردم وایشان هم فرمودند : وقتی یک توصیه ای می کنی یا حرفی را به کسی می زنی اول خودت باید آنرا انجام بدهی. این جایگاه به من یاد داد به عنوان راهنما قبل از اینکه از رهجو چیزی را بخواهم اول خودم آن را انجام بدهم. وقتی چیزی را به رهجو می گویم و بعدا می بینم خودم درآن مورد ضعیف هستم گویا  آتشی در وجودم می افتد تا آن مورد را در خودم حل کنم. وقتی به رهجو می گویم دروغ نگو اول خودم نباید دروغ بگویم تا این حرف اثر کند.
 این جایگاه به من یاد داد وقتی خودم در موردی ضعیف هستم و آنرا رعایت نمی کنم، به رهجو فشار نیاورم تا رعایت کند. این جایگاه به من یاد داد خودم جلو بروم بعد بقیه پشت سرم می آیند نه اینکه دستور بدهم حرکت کنید من بعدا می آیم. چیزی که از جناب مهندس ما یاد گرفتیم. ایشون اگه کاری را می گویند انجام بدهید قطعا خودشان اول از همه  انجام داده اند. اگرمی گویند پهلوانی ، خودشان  پهلوان شدند اگر می گویند نظم، خودشان منظم ترین هستند. من این را دراین جایگاه آموختم .

10- زیباترین و بهترین تعریفی که  از راهنمای کنگره 60 دارید چیست ؟

  فکر کنم زیباترین تعریفش همانی است که جناب مهندس می گویند، معلمی است. یک معلم راستین باید بتواند به انسان های دیگر کمک کند. معلم راستین بودن خیلی جایگاه بالایی دارد. انبیا و انسان های بزرگ همه معلم های راستین بودند. حتی رب اعظم ما پروردگار بزرگوار هم معلم راستین  ما انسانها محسوب می شود، معلم راستین خیلی شریف است و به نظرم همین معلم بودن بزرگترین تفسیراز جایگاه راهنمایی است.

 


11- استاد به عنوان راهنمای درمان مسافران آقا در کنگره 60 از رهجویانتان چه انتظاری دارید ؟ 

    انتظار خاصی ندارم، فقط دوست دارم حال شان خوب باشد. من فقط یک انگشت اشاره هستم و کنگره 60 و جناب مهندس  راه را به بهترین شکل هموار کرده اند. فقط باید مسیر درست را بروند. دلم می خواهد همیشه حال شان را خوب ببینم. راهنما با هرمسافر، یک بار سفر می کند. تمام حال بد و مشکلات رهجو را با خودش حمل می کند حتی اگر چیزی نگوید. وقتی حال رهجو خوب باشد حال من هم خوب است. دوست دارم بدانند اگر اینجا هستند یعنی فرمان صادر شده است حالا خداوند افتخار داده و من را هم این وسط بازی داده است. تمام آموزشهای کنگره 60 در درون رهجو وجود دارد ما فقط آن را یادآوری می کنیم تا به یاد بیاورد. حرفی که خداوند به رسول اش زد، که مردم در وجودشان نیکی و پاکی وجود دارد تو فقط به یادشان بیاور. دوست ندارم مصداق مثالی بشود که جناب مهندس از یک فیلم زدند که بازیگر می گفت : مگر کسی به من گفت و من یاد نگرفتم؟

 

12- به نظر شما چه اتفاقی بعد از ورود افراد به کنگره 60 می افتد که ما شاهد تغییرات شگفت آوری در گفتار و رفتار و پوشش افراد هستیم ؟

    به نظر من دلیل این امر، کار بسیار دقیق، علمی و اصولی است که جناب مهندس دژاکام انجام می دهند و آن هم جایگزینی است. فرد به جای اینکه به سمت قاچاقچی و ساقی برود، با راهنما، دکتر و کلینیک طرف می شود. به جای خرید غیر قانونی تریاک یا هر ماده مخدر دیگر، از داروی OT جهت درمان استفاده می کند. به جای منابع اطلاعاتی غلطی که در زمان مصرف داشته و به آنها اکتفا می کرده، در اختیارش ناب ترین آموزش ها از طریق راهنما، جلسات، جزوات و سی دی ها قرار می گیرد.

    در این آموزشها از کوچک ترین مسایل مثل نحوه صحیح قاشق و چنگال دست گرفتن و غذا خوردن درست تا مسایل با اهمیت بالا مانند جهان بینی، نفس و مراتب آن و ... آموزش داده می شوند . پس کم کم مسافر شروع به تغییر می کند مخصوصا وقتی از پیشکسوتان الگو می گیرد. لباس سفید و تمیز پوشیدن را می آموزد، نظم و حضور به موقع در جلسات را می بیند و الگو می گیرد و کم کم تغییر می کند .   
  
     در کنار این ها، مهم ترین عامل به راه افتادن سیستم شبه افیونی شان است. یعنی به آرامی بدن بازسازی می شود و خب، نتیجه تمام این ها تغییر کلی شخصیت آن فرد است . به جرات می گویم در کنگره 60 آموزش هایی را می بینیم که در هیچ کجا با این دقت و با این جزییات به آنها پرداخته نمی شود . از آداب سخن گفتن تا آداب غذا خوردن، نحوه برخورد با فرد کوچکتر یا بزرگتر، نحوه لباس پوشیدن درست و آموزش هایی که از یک فردی که زمانی بی توجه به همه چیز هرگونه که می خواست رفتار می کرد، انسانی می سازد مودب و آرام، خوش پوش و خوش بو و خلاصه کلام این آموزشهای ناب کنگره 60 و جناب مهندس حسین دژاکام است که مسافر را بیدار می کند و به خودش می آید. و یک نکته مهم نوشتن سی دی ها است . امری که جناب مهندس روی آن تاکید زیادی دارند. تمام این ها باعث می شود فلز وجودی فرد تغییر کند .

13- استاد به نظر شما حضور مستمر و خدمت کردن در سفر دوم در کنگره چقدر اهمیت دارد ؟

    همانطور که در سفر اول حضور و خدمت اهمیت دارد، در سفر دوم هم حضور و خدمت تاثیر بسیار زیادی دارد. در سفر اول خدمت باعث ایجاد حس و حال خوب در مسافر می شود. اما در سفر دوم به قول استاد امین خدمت کردن باعث باز شدن گره های شخصیتی من می شود.

    هنگامی که در سفر دوم خدمت می کنید درواقع  روی نقاط ضعف خودتان کار می کنید. منیت ، غرور، ترس، نا امیدی  و خود برتر بینی، فقط با خدمت کردن باز می شود . متاسفانه من می بینم بعضی از مسافرها در سفر دوم فقط حضور دارند و دست از خدمت می کشند. این درست نیست . درست است که یک سفر اولی باید خدمت کند تا به حال خوش دست یابد اما یک سفر دومی هم به همان اندازه به خدمت نیاز دارد تا گره های زندگی اش را باز کند. من در طول سفر اول و تا امروز در سفر دوم در هر جایگاهی که توانسته ام خدمت کردم. اصلا هم خجالت نمی کشم اگر جلوی کلینیک درختی آب بدهم یا شعبه نیاز به تمیز کردن داشته باشد و کمکی بکنم . پیشنهاد می کنم دوستان سفر دوم خدمت را جدی بگیرند تا گره ها و زنجیرهایی که به دست و پایشان زده شده کم کم باز شود .
    من به جز خدمت هایی مثل جارو زدن و شست و شوی شعبه که اکثر اوقات (اگر به من می رسید) انجام می دادم، روزهای دوشنبه صبح منشی تلفنی جناب مهندس بودم و قرار ملاقات های ایشان را هماهنگ می کردم. هیچ وقت فکر نکردم من راهنما هستم بقیه افراد باید جلوی من خم و راست بشوند. حتی در سفر دوم سرویس بهداشتی را هم تمیز می کردم. این ها نکاتی است که جناب مهندس و استاد امین روی آن تاکید زیادی دارند. به جرات می توان گفت یک سفر دومی گاهی بیش از یک مسافر سفر اول نیاز به خدمت کردن دارد.
افراد خدمتگذار چهره ی شاد تر و ظاهری آرام تر دارند. به عنوان مثال شما خدمت گزاران امام حسین در ایام محرم را ببینید، چقدر افتاده و آرام هستند. پای دیگ می ایستند در گرما و کار سختی انجام می دهند اما آرام و مهربانند . پس خدمت کردن یک نتایج مثبتی دارد که انقدر روی آن تاکید می شود .


در پایان اگر مطلبی بود که دوست داشتید از شما سوال کنم یا صحبتی هست که خودتان مایل هستید مطرح کنید بفرمائید :
    همه انسان ها نقاط تاریکی در زندگی خودشان داشته و دارند. مهم این است که به سمت نور حرکت کنیم.  تزکیه و کاربردی کردن جهان بینی را آغاز کنیم و رو به جلو باشیم. باید راه مستقیم که همان راه نور است را بشناسیم و به سمت آن حرکت کنیم. از همه مهم تر نا امید نشویم. نا امیدی یکی از گناهان بزرگی است که انسان می تواند مرتکب شود. باید با امید و با دانش جهان بینی راه نور را دنبال کنیم. همانطور که نقاط منفی وجود دارد نقاط مثبتی هم هست، باید آنها را ببینیم و دریابیم . نا امیدی بزرگترین ابزار شیطان است. در انتها برای شما و تمام مسافران عزیز آرزوی سلامتی دارم .


«گروه سایت نمایندگی کلینیک فرشته»
مصاحبه و تایپ: مسافر هادی (لژیون یکم)
ویراستاری و ارسال: مسافر مهدی (لژیون یکم)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .