سلام دوستان علی هستم یک مسافر؛ با توجه به دستور جلسه؛ شیشه و تخریبهای آن، خواستم یک مشارکت در این رابطه داشته باشم.
من به مدت چهار سال مصرفکننده حرفهای (شاخدار) شیشه بودم. خطرناکترین زمان آن سال ۸۲ در کشور بود که مصرفش بین جوانان رواج داشت و من اوج مصرف شیشه را داشتم که بسیار آدم خطرناکی بودم. مصرف شیشه انرژیهای ضعیف را جذب میکرد؛ افکاری که انرژی ضعیف دارند شامل عصبانیت، نفرت، خجالت، احساس گناه و ترس میشوند.
این افکار نه تنها مرا ضعیف کرده بودند بلکه افکار منفی و ضعیف بیشتری جذب میکردند. شیشه به قدری روی مغز و روان من اثر مُخربی گذاشته بود که بعضی وقتها موقعیت جغرافیایی را گُم یا فراموش میکردم، و بعد با دوستان یا خانواده تماس میگرفتم که من الان نمیدانم کجا هستم و یا از مردم کمک میخواستم تا راهنمائیام کنند.
در آن زمان فقط فکرم مقصر شناختن دیگران بود؛ نمیدانستم با این ترس چگونه کنار بیایم. ناامیدی و عصبانیتم را بیشتر میکرد و مرا به خشونت و کینهتوزی میکشاند. هر بار که ترس، خودانکاری، اضطراب، احساس گناه یا نفرت را تجربه میکردم معنویت خودم را انکار میکردم و تسلیم آن نفس توطئهگر میشدم.
درهای الهام و القائات مثبت به رویم بسته شده بود. همه این زمانهای تیرهبختی، حادثه، شرایط ناگوار، دورههای بیپولی، بیماری، سو استفاده و آرزوهای بربادرفته همگی بانظم خاصی رخ میدادند تا من نتوانم جلوی آنها را بگیرم؛ ولی خوشبختانه تاریکترین لحظهها توانست بذر روشنترین فرداها را در خود داشته باشد.
با ورود به کنگره ۶۰ و سفر به روش DST همه افکار درونی من تغییر کرد و به تدریج افکار درونی تبدیل به امواج قوی عشق، هماهنگی، مهربانی، آرامش و شادی شدند. همه اینها به من قدرت بخشیدند تا بهطور خودکار انرژیهای ضعیف از بین بروند همانگونه که وجود نور، تاریکی را از بین میبرد. این گذشته من است؛ برای خداحافظی بوسیدمش و هرگز دلم برایش تنگ نمیشود.
از آقای مهندس عزیز و خانواده محترمشان سپاسگزارم که این علم و آموزشهای ناب را در اختیار ما قرار دادند تا من بتوانم از بهترین نعمت خداوند که زندگی کردن و انسانی اندیشیدن و انسانی زیستن است بهرهمند شوم.
مسافر علی
نام راهنما: مسافر محمد
لژیون دوم
نمایندگی دکتر مسعود (کرج)
- تعداد بازدید از این مطلب :
501