English Version
English

ظرفیت انسان در هر مرحله از رشد

ظرفیت انسان در هر مرحله از رشد

یازدهمین جلسه از دوره پنجاه و سوم کارگاه های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ به نمایندگی پرستار؛ با استادی مسافر راهنما محمد ، نگهبانی مسافرحسن و دبیری همسفر جواد با دستور جلسه "ظرفیت و مسئولیت (قبله گم کردن ، نق زدن ، حاشیه ) "  و همچنین تولد یکسال رهایی مسافر رسام در روزشنبه مورخ 25 فروردین ماه 1403راس ساعت 17آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

خدا را شکر می‌کنم که یک بار دیگر فرصت و لیاقت پیدا کردم در کنار شما دوستان این جایگاه را تجربه بکنم و آموزش بگیرم. دستور جلسه امروز دو قسمت دارد، قسمت اول ظرفیت، مسئولیت و قبله گم کردن و قسمت دوم تولد یک سال رهایی مسافر رسام، به رسم کنگره از رسام می‌خواهم  بایستد که همه ببینند و تشویقش بکنند. امروز هم تولد و هم ۴ رهایی داریم و باید یک مقدار زمان مدیریت بشود تا خیلی از وقت لژیون‌ها گرفته نشود. سعی می‌کنم راجع به قسمت اول دستور جلسه کمتر صحبت بکنم، انشاالله در ادامه از مشارکت شما دوستان استفاده می‌کنیم. عید فطر را خدمت همه شما عزیزان تبریک می‌گویم و امیدوارم بهره کافی را از این ماه پربرکت برده باشید.

در نگاه اول از این متن دستور جلسه چیزی که به ذهن انسان می‌رسد این است که ظرفیت متناسب با آن مسئولیت را در ذهنم ایجاد بکنم و اگر این کار را نکنم موجب تخریب می‌شود. این ظرفیت فقط ویژگی انسان نیست، همه موجودات در هستی یک ظرفیتی دارند، هر موجودی به‌تناسب نوع خلقتش ظرفیت خاص خودش را دارد مثلاً یک لیوان ظرفیت حجم معینی از آب را دارد اگر بیشتر از ظرفیتش در آن آب بریزیم سرریز می‌شود و دور و برش را خیس می‌کند دقیقاً این اتفاق برای انسان هم می‌افتد. اگر مسئولیتی را من بپذیرم که ظرفیتم را به‌اندازه آن رشد نداده باشم، همین تخریبی که این لیوان آب می‌زند به من، بیشتر باعث تخریب می‌شوم و هم خودم آسیب می‌بینم و هم آسیب به دیگران می‌زنم بنابراین قبل از اینکه مسئولیتی را بپذیرم باید ظرفیتش را ایجاد بکنم.

من از کجا متوجه بشوم برای هر مسئولیتی چه ظرفیتی باید ایجاد بشود؟ این را استاد امین خیلی قشنگ توضیح می‌دهند فقط با آگاهی راجع به آن مسئولیت باید آن مسئولیت را بشناسم و اگر آگاهی من راجع به آن بالا برود متوجه می‌شوم که تا چقدر باید ظرفیتم را افزایش بدهم. این مسئولیت‌ها یک سری ویژگی‌هایی دارد، ویژگی اول این است که یک هدف پشت سر این مسئولیت‌ها است، اگر هدفی نباشد مسئولیتی ایجاد نمی‌شود مثلاً یک کارخانه یا یک کارگاه هدفش این است که یک خودکار تولید بکند و هدفشان این است که کیفیت قابل قبولی باشد و قیمت قابل قبولی هم داشته باشد، قابل‌رقابت باشد، بتوانند آن را بفروشند و سود ببرند. وقتی این هدف ترسیم می‌شود و بر اساس این هدف می‌آیند یک مسئول برای آن کارگاه یا آن شرکت تعیین می‌کنند. حالا این کسی که می‌شود مسئول و مسئولیت را می‌پذیرد باید پاسخگو باشد. راجع به چه چیزی باید پاسخگو باشد؟ در راستای عملکردش برای رسیدن به آن هدف اگر جنسی که تولید می‌کند کیفیت نداشته باشد باید به مقام بالاتر پاسخ بدهد و اگر قیمتی که تولید می‌کند قابل‌رقابت نباشد باید به بالادستی‌اش پاسخ بدهد اگر کارخانه به‌جای سود دادن زیان بدهد این باید پاسخ بدهد.

اما یک ویژگی دیگر هم دارد این مسئولیت، عمدتاً این ویژگی باعث می‌شود که در خیلی مواقع آدم‌ها قبله گم بکنند و آن‌هم در مقابل آن پاسخگو بودن که برای آن مسئول ایجاد می‌کند یک اختیارات ویژه‌تری به آن شخص می‌دهد، یک ارج‌وقرب خاص می‌دهد، یک احترام بیشتر از بقیه به او می‌دهد و کسی که می‌شود مسئول آن شرکت، مسئول آن کارخانه اختیاراتی که دارد، احترامی که دارد خیلی بیشتر از کارگر ساده آن کارخانه است حالا اگر آن آدم ظرفیتش را به‌اندازه آن مسئولیت رشد نداده باشد، قبله خودش را گم می‌کند، اینجا به‌جای اینکه تمام توان و هم‌وغمش را بگذارد برای رسیدن به آن هدف، همه‌چیز بر اساس میزان آن احترامی که می‌گیرد تعریف می‌شود به‌جای اینکه برای رسیدن به هدف تلاش بکند، رشد بیشتری بکند، کسانی در آن کارخانه یا در آن کارگاه رشد می‌کنند که به این آدم احترام بیشتری بگذارند چون معیار عوض می‌شود و معیار دیگران می‌شود.
آن آدمی که اینجا هست هم به خودش آسیب می‌زند و هم به مجموعه و هم به دیگران. من برای قسمت اول دستور جلسه تا همین‌جا بسنده می‌کنم و ان‌شاالله از مشارکت شما عزیزان استفاده می‌کنیم.


اما راجع به قسمت دوم دستور جلسه یعنی تولد رسام، خب رسام هم مثل تمام مسافرانی که وارد کنگره می‌شوند با تخریب‌های خاص خودش وارد کنگره شد البته به لحاظ نوع موادی که مصرف می‌کرد تخریب روحی و روانی رسام بیشتر از تخریب جسمی‌اش بود شاید به لحاظ ظاهری و جسمی قابل‌تشخیص نبود که رسام یک مصرف‌کننده است ولی وضعیت آشفتگی خاصی که داشت، وضعیت ذهنی خاصی که داشت نشان از تخریب بالایش داشت ولی رسام یک سری ویژگی‌هایی داشت که توانست سفرش را به‌خوبی انجام بدهد چون رسام سفر نسبتاً خوب و بی‌دردسری داشت و راحت سفر کرد.

یکی از ویژگی‌هایش این بود که تصمیم قاطعش را برای درمان شدن گرفته بود، این نبود که بگوید برویم ببینیم چه می‌شود، بگوید یک روز بیایم یک روز نیایم اینجا می‌شود یا نمی‌شود یک بخشی از صحبت‌های کنگره را انجام بدهم یک بخشی را با سلیقه خودم انجام ندهم، رسام تصمیم خودش را گرفته بود.
ویژگی دومی که داشت فرمان‌بردار بود و آن کاری که به رسام واگذار می‌شد سعی بر آن داشت که به بهترین شکل ممکن آن کار را انجام بدهد. حالا قطعاً یکجایی از کار هم می‌لنگد حتماً همیشه همه‌چیز ۱۰۰ نیست، مهم این بود که تلاشش را خوب انجام بدهد.

ویژگی خیلی مهم‌تری که باید رسام خیلی قدرش را بداند، این است که رسام در سفرش با چالش‌های خیلی زیادی درگیر بود که اگر این ویژگی سوم نبود هرکدام از آن چالش‌ها می‌توانست رسام را از کنگره دور بکند آن‌هم یک همسفر بسیار پای‌کار در کنار رسام بود. وقتی که آن چالش‌ها به حدی می‌رسید، اگر رسام این همسفر در کنارش نبود، می‌بُرید و از کنگره می‌رفت یا حداقل برای مدتی فاصله می‌گرفت و این فاصله گرفتن می‌توانست حتی اگر درمان، بعداً ادامه پیدا می‌کرد، کیفیت آن درمان را پایین بیاورد، حضور یک چنین همسفری به رسام کمک کرد که این اتفاق نیفتد و در کنگره ماند و خدا را شکر به رهایی رسید و امروز هم داریم تولدش را جشن می‌گیریم منتهی من می‌خواهم امروز به رسام بگویم این پایان کار نیست، این شاید پایان قدم اول باشد، قدم اول طولانی و پر خیر و برکت است، اگر با قدم‌های بعدی قرص و محکم برداشته بشود.

باید تلاشش را بیشتر بکند باید حضورش را در کنگره پررنگ‌تر بکند، باید حتماً خدمتگزار باشد و سعی بکند در آزمون امسال قبول بشود و شال راهنمایی‌اش را بگیرد. برایش بهترین‌ها را آرزو می‌کنم، تبریک می‌گویم به خودش به همسفر محترم، به راهنمای همسفرش، ایجنت محترم و به مرزبان‌ها و تمام خدمتگزارهای شعبه و در رأس به آقای مهندس ممنونم از اینکه به مشارکت من توجه نمودید، متشکرم.

سخنان مسافر رسام :

سلام دوستان رسام هستم یک مسافر.
من یک مقدار استرس دارم، اول‌ازهمه خداوند را شکر می‌کنم که به من محبت داشت و از راهنمای خودم که برای من خیلی زحمت کشید و واقعاً برای من پدری کردند، تشکر می‌کنم از همسفرم و از راهنمای همسفرم خانم فائزه و خانم فاطمه که لطف داشتند همیشه و در رأس از آقای مهندس که این بستر را برای درمان من فراهم ببخشید کردند.

تخریب من از دوم دبیرستان با سیگار شروع شد و اصلاً هیچ آگاهی از مصرف سیگار نداشتم چون دیگران می‌کشیدند من هم دوست داشتم بکشم و بعدازآن با ورود به دانشگاه، خوردن مشروب و کشیدن گل هم به مصرف‌های من اضافه شد و با اضافه شدن این‌ها، به دنیای جدیدی پا گذاشتم و من را کاملاً تخریب و منهدم کرد، چون جهان‌بینی نداشتم و آموزش نگرفته بود بودم فکر می‌کردم قانون دنیا همان قانون جنگل است و همه را گرگ می‌دیدم و خودم را موظف به یادگیری این قانون می‌دیدم.

یک روزی یکی از دوستانم من را با ماده ال اس دی آشنا کرد، پس از اولین بار که این ماده را مصرف کردم احساس کردم که به شناخت خودم کمک می‌کنم اما اشتباه می‌کردم و در ادامه با مصرف زیاد، تبدیل به یک انسان متوهم و شکاک شده بودم و دیگر رسام قبل نبودم، از خداوند دور شدم و اسیر نیروهای تاریکی شدم  بعدازاینکه از این وضیعت دردناک خسته و ناامید شده بودم، به‌طور اتفاقی همان دوستی را که من را با این ماده (ال اس دی) آشنا کرده بود ملاقات کردم و همان فرد پیام کنگره را به من رساند و باعث شد من با کنگره 60 آشنا بشوم.
پس از گذشت مدتی از سفرم، احساس آرامش عجیبی کردم و این موضوع را با راهنمای خودم در میان گذاشتم، آرامشی که تابه‌حال با هیچ موادی تجربه نکرده بودم، چشیدن این آرامش بستگی به ماندگاری و درست سفر کردن دارد. برای همه‌ی عزیزان این آرامش را آرزو می‌کنم.

مشارکت راهنمای همسفر مسافر رسام :

سلام دوستان فاطمه هستم همسفر.
این روز عزیز را به آقای مهندس عزیز و خانواده محترمشان تبریک عرض می‌کنم و به آقای محمد بیگی که زحمات زیادی برای مسافر خانم ساحل عزیز کشیدند و به خانم فائزه عزیز که بار زحمت خانم ساحل رو دوش ایشان بود. اولین دیدار من و ساحل برمی‌گردد به آن زمان که ایشان رهجوی من در لژیون تازه واردین بودند؛ و چون ایشان تجربه حضور در کنگره 60 را به‌واسطه‌ی مسافر دیگری داشتند، خیلی آشنا بودند و خیلی باانرژی شروع کردند، باوجود تمام مشکلات و چالش‌هایی که داشتند آمدند و پای‌کار بودند و همه‌ی کارهایی که باید را انجام می‌دادند و الان در حال تجربه این جایگاه هستند و امیدوارم که در این جایگاه مستدام باشند و امیدوارم شال راهنمایی را گردن خودش و مسافرشان ببینیم. خیلی خوش انرژی و خوب و مهربان و یک همسفر تمام‌عیار بودند.
بیش از ین وقت شما را نمیگیرم امیدوارم تک‌تک شما این جایگاه را تجربه کنید

مشارکت همسفر مسافر رسام:

سلام دوستان ساحل هستم همسفر. خدا را شکر می‌کنم که الآن در این جایگاه قرار دارم؛ که ماندیم ادامه دادیم و رهایی‌مان را دیدیم و الآن اولین سال رهایی‌مان را جشن گرفتیم. خیلی حس خوبی دارم. واقعاً خدا را شکر می‌کنم. یک‌وقت‌هایی شاید برای یک دختر مثل من یک چالش‌هایی به وجود بیاید، من اولین بار که رسام را دیدم متوجه شدم که مصرف‌کننده است، چون همان‌جا موادش را درآورد و پیش من مصرف کرد و اصلاً با این مورد مشکلی نداشت، ولی فکر می‌کنم که خداوند رابطه ما را شکل داد و ادامه‌دار شد، خیلی فکر می‌کردم آیندم چه می‌شود آیا باید ادامه بدهم یا نه؟ که به من القا شد و روند را پیش رفتیم و الآن خداوند را بابت آن شکر می‌کنم. یکجاهایی خیلی حس بدی داشتم و خیلی سخت بود و یک‌وقت‌هایی من آرزو داشتم که به رستوران بروم با رسام ولی رسام از نور و شلوغی متنفر بود و از آن  فرار می‌کرد، دوست داشت در تاریکی برود. ولی الآن خیلی خوشحالم. خیلی سخت بود ولی به تجربه این حس قشنگ می‌ارزید. این دانایی که به دست آوردم خیلی قشنگ است، یعنی بهای آن را دادیم و به دستش آوردیم و خیلی لذت‌بخش است. الآن ک فکر می‌کنم آن فلافل کنار خیابان خیلی لذت‌بخش بود که الآن این حال را دارم و خیلی ممنونم که آمد، ماند، پای‌کار بود، سفر کرد و خوب هم سفر کرد. این برای من خیلی لذت‌بخش بود. من در رهایی مسافرم گفتم با هر رهایی و تولد من سرم را به دیوار می‌گذاشتم و اشک می‌ریختم و می‌گفتم یعنی می‌شود؟ و شد.

خیلی از ایشان تشکر می‌کنم. از راهنمای مسافرم تشکر می‌کنم. رسام با دستور جلسه خیلی مطابقت دارد. خیلی تغییر کرد. هر ایرادی داشت می‌پذیرفت شاید خیلی زمان می‌برد که آن را درست کند ولی درست می‌کرد.
من بارها با راهنمای خودم تماس می‌گرفتم و می‌گفتم شاید رسام درمان را رها کند ولی فلان خصوصیت اخلاقی را رها نمی‌کند. ولی چیزی که انتظار نداشتیم بشود، اتفاق افتاد. وارد سفر دوم شدیم. چالش سفر دوم خیلی داشتیم. فکر می‌کردم حالا که رهاشده باید بی‌عیب و نقص باشد و خیلی به ایشان گیر می‌دادم تا یک کار اشتباهی می‌کرد. من همیشه مزاحم خانم فائزه می‌شدم؛ و ایشان آرامم می‌کرد و می‌گفت جهان‌بینی در سفر دوم اتفاق میافتد.

رسام خیلی درگیر خشم بود. ولی باورم نمی‌شود  آدمی که با کوچک‌ترین اتفاقات عصبانی می‌شد الآن با بزرگ‌ترین اتفاقات با آرامش برخورد می‌کنند فکر می‌کند.  من به رسام افتخار می‌کنم. از زمانی که دستور جلسه ظرفیت را متوجه شد خیلی در حال فکر کردن به آن است. امیدوارم در جشن تولد سه سال رهایی این چالش هم حل بشود؛ و اینکه از همه‌ی شما که به من و رسام انرژی دادید تشکر می‌کنم و همچنین از دوست خوبم خانم مریم که در سفر اول همیشه با ایشان درد و دل می‌کردم. از خانم فاطمه خیلی تشکر می‌کنم و امیدوارم که ر‌هجوی خوبی برای ایشان باشم. امیدوارم شال راهنمایی را دریافت کنم که باعث افتخار خانم فائزه و خانم فاطمه عزیز باشم. از این‌که به صحبت‌های من توجه کردید  از شما ممنونم.

عکاس : مسافر محمد از لژیون سوم

تایپ و ویراست : مسافرفضل الله ،مسافر محمد از لژیون سوم

بارگزاری : مسافر رضا از لژیون ششم و مسافر دانیال از لژیون دوازدهم

وبلاگ نمایندگی پرستار

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .