به نام قدرت مطلق الله
🌓 برای اینکه به حال خوش برسیم، باید یک سیر و یک مراحلی را طی کنیم که این مراحل دارای قوانینی میباشد و شاید اگر اکنون شروع کنیم، ۶ ماه بعد و یا یک سال بعد ( بسته به وضعیت خودمان ) به حال خوش میرسیم و همچنین بستگی به این دارد که چقدر تلاش کنیم تا آن حال خوش را در خودمان به وجود بیاوریم و ممکن است مدتها طول بکشد تا جوانههای آن را ببینیم.
🌓 میتوان گفت که اکثر انسانها از حال خوش محروم هستند و بیشتر تلاشی که انسانها میکنند به خاطر این است که این حالت را پیدا کنند. اما چون اکثراً از قوانین آن آگاهی ندارند، تقریباً هر عملی را که انجام میدهند، نتیجه برعکس میشود یعنی؛ حال شان بهتر که نمیشود، بدتر هم میشود و با تلاشهایی که انجام میدهند بیشتر قوانین را نقض میکنند و این نقض قوانین باعث میشود که حال شان بدتر بشود.
🌓حال یک سری مطالب هستند که ممکن است به این حال مربوط باشند. مثلاً در قرآن در مورد داستان خلق انسان آمده است که وقتی انسان خلق میشود، خداوند فرشتگان را جمع میکند و به آنها میگوید که انسان را سجده کنند و همه فرشتگان سجده میکنند الّا ابلیس و سپس خداوند از ابلیس میپرسد که چه شد تو سجده نکردی ؟! ابلیس میگوید: برای اینکه من از او بهترم و تا این حرف را میزند، خداوند او را طرد کرده و از بهشت بیرون میکند.
🌓 این صرفاً یک قصّه نیست که فقط ما بخوانیم در واقع ؛ دارد به ما پیام میدهد که علت اصلی سقوط انسان این است که باید در او یک اندیشهای به وجود بیاید و این اندیشه تعیین کننده است و در این آیه اشاره میکند که ممکن است این اندیشه هر انسانی را به گمراهی بکشاند.
🌓در کنگره میگوییم که هر چیز یک صور آشکار دارد و یک صور پنهان و میدانیم که ابلیس با شیطان تفاوت دارد. ابلیس یک شخص است و شیطان شخص خاصی نیست چون شیطان جمع بسته میشود و در قرآن جمع شیطان را داریم همان؛ شیاطین.
🌓یک شیطان درونی داریم و یک شیطان بیرونی و اینها میتوانند به هم کمک کنند مانند پیامبر درونی که همان عقل است و پیامبران بیرونی که همان پیامبر و بلد راه است. حال اینها میتوانند باهم به طور مکمّل عمل کنند !
🌓 این داستان این را میگوید که این یک سنّت است و کسی که سقوط را آغاز میکند، آن اندیشه را ول نمیکند چرا که در آنجا در آیه بعدی ابلیس نمیگوید که من اشتباه کردم، میگوید که به من فرصت بده یعنی؛ من هنوز به آن اندیشه اعتقاد دارم و برای اینکه این قضیه را ثابت کند، در درون انسان هم آن نقش را ایجاد میکند و تمام تلاش خود را میکند تا انسان را به نافرمانی بکشد.
🌓حال برای اینکه آن سقوط درون یک انسان هم فراهم بشود، باید حتماً این اندیشه در او شکل بگیرد؛ اینکه جنس من بهتر است و این قضیه، نسبت به همه، نسبت به آدمهای دیگر و نسبت به چیزهای دیگر است و این آغاز یک نافرمانی است.
🌓 اینها یک سری کلید است و ممکن است بعضی وقتها در ذهن ما درگیری هایی به وجود بیاید و کلنجار برویم و اگر خیلی خوب به قضیه نگاه کنیم، میبینیم که ممکن است آن بحثی که دارد در ذهن من انجام میشود و بر فرض مثال من خودم را با فلان شخص مقایسه میکنم، منشأ آن روی این است که من اعتقادی دارم که برتر هستم و دارم این قیاس را انجام میدهم تا به آن عقیده برسم و خیلی هم برایم اهمیت دارد تا به آن عقیده برسم.
🌓وقتی آن عقیده در ما قدرتمند بشود، آنجا آغاز مطرود شدن خود را شکل دادهایم و بعضی وقتها آن قدر این قضیه برای ما مهم میشود که حاضر هستیم، بهای سنگینی را پرداخت کنیم ولی آن اعتقاد سر جای خودش باقی بماند.
🌓حال ممکن است شخصی بگوید که اگر این طور فکر کنیم، اصلاً دیگر تلاشی برای زندگی نمیکنیم. مسئله این است که ما تلاشدمان را باید برای این انجام بدهیم که من میخواهم این باشم و تفاوت نگاه آن در این است که در یک مسابقه " دو " یک نفر میگوید که من میخواهم از همه تندتر و بهتر بدوم و یک نفر هم میگوید که من میخواهم ۱۰۰ متر را در ۹ ثانیه بدوم و وقتی در ۹ ثانیه دوید، میشود نفر اول و این دو نگاه کاملاً متفاوت است !
🌓حال میخواهیم روی این مسئله فرود بیایم و میرویم سراغ نفس. چون نفس جزء پایهها و اساس آموزش ماست و هر کاری که ما انجام بدهیم و هر اتفاقی که بیفتد، بر می گردیم به خود نفس .
🌓" نفس " مهمترین ویژگی که برای ما دارد " خواسته " است یعنی؛ ما نفس را از روی خواستهاش میشناسیم که این نفس در چه وضعیتی قرار گرفته است. نفسی که خواهان مصرف مواد است در یک وضعیت است و وقتی شخص خواستهاش این نیست که مواد مصرف کند، میگوییم نفسش تغییر کرده است و ما این طور نفس خود را میشناسیم.
🌓 خواستهها یا معقول هستند یا غیرمعقول. حال اگر انسانی بخواهد در جهت مسئله نامعقول (تاریکی) حرکت کند، چند راه پیش پایش قرار دارد:
۱ - خواسته نامعقول را اجرا کند.
۲ - خواسته معقول را اصلاً" نبیند که اجرا کند.
۳ - خواسته معقول را اجرا نکند.
اگر این ۳ مورد اتفاق بیفتد، شخص به سمت تاریکی حرکت میکند.
🌓 در قرآن وقتی راجع به انسان و شیطان صحبت میکند، از یک سری کلمات خاص استفاده میشود و در بعضی آیهها تکرار میشود مانند ؛ وسوسه. حال میخواهیم ببینیم. " وسوسه " چیست ؟
🌓تفاوتی که کنگره با جاهای دیگر دارد این است که؛ جاهای دیگر که مثلاً مواد را ترک میکنند، میگویند وسوسه مواد اما در کنگره اصلاً راجع به این مرحله صحبت نمیشود و علت این است که ما وسوسه را در مورد مواد قبول نداریم. وسوسه در کنگره این طور مطرح میشود که؛ اگر شخصی به سمت مواد میرود، نیاز اوست ولی در جاهای دیگر چون اعتقادی به سیستم های شبه افیونی و اینکه شخص از درون تخریبشده و این مواد در بدن او تولید نمیشود ندارند، میگویند وسوسه دارد !
🌓 پس میخواهیم ببینیم چه تفاوتی بین نیاز و وسوسه وجود دارد و چطور میتوانیم نیاز را از وسوسه جدا کنیم ؟
مثال : من شب میخوابم و لازم است که ۷ ساعت بخوابم و این نیاز طبیعی بدن است و اگر بخوابم خستگی بدنم از بین میرود. حالا در نظر بگیرید؛ من ساعت ۱۰ شب خوابیدم و بعد از ۷ ساعت که میشود ۵ صبح، بیدار میشوم اما کشش دارم که بخوابم و خواب برایم جاذبه دارد و حاضرم هر بلائی سرم بیاید اما بگیرم بخوابم؛ این یک حالت است.
حالت دوم: من ساعت ۱۱ شب خوابیدم و ساعت ۱۲ شب یک نفر زنگ میزند و مرا از خواب بیدار میکند.
🌓تفاوت این حالت با حالت اول در این است که؛ در حالت اول، اگر من از خواب بیدار شوم و از رختخوابم خارج شوم و حرکت کنم، نیم ساعت نمیگذرد که خواب از سرم میپرد و شاید هم ۱۰ دقیقه طول بکشد و احتمالش هم هست که کاملاً حس مخالفش به وجود بیاید یعنی؛ احساس سرحالی خیلی زیاد. اما اگر من ساعت ۱۱ خوابیده باشم و مرا ساعت ۱۲ از خواب بیدار کنند، تا صبح باید به زور چشم هایم را بسته نگهدارم تا دوباره خوابم ببرد و هر چقدر زمان میگذرد ، مشکل من حل نمیشود.
🌓 پس در مورد وسوسه، زمان میتواند آن مسئله را حل بکند، یعنی اگر شما زمان را به تأخیر بیندازید، آن حس به صورت موقت از بین میرود اما اگر در مورد نیاز، زمان را اعمال کنید، آن نیاز از بین نمیرود. مثل تشنگی. اگر کسی تشنهاش باشد و شما حواسش را پرت کنید(مثلاً برایش کارتن یا فیلم پخشکنید ) یک ساعت بعد میگوید که من آب می خواهم و تشنگیاش از بین نمیرودو این تفاوت وسوسه و نیاز است و ما در کنگره معتقدیم که شخص نیاز دارد و آن وسوسه هم هر چقدر به آن زمان بدهند، بدتر میشود و چون نیاز است بدتر و شدیدتر میشود !
🌓 این مسئله کششی هست که انسان را به سمت تاریکی میبرد و به عنوان نیرویی تعیین کننده است و انسان را به سمت خودش میکشد و قدرت و پتانسیل خیلی زیادی دارد و خیلی تأثیرگزار هست و این را به عنوان یک ضلع از مثلث تاریکی میشود در نظر گرفت.
🌓 اتفاق دیگری که میافتد این است که؛ من خواسته معقولی دارم و میخواهم آن را انجام بدهم اما ممکن است که این خواسته معقول از ذهن من خارج بشود و از یاد من برود. پس اینجا اتفاقی که میافتد این است که من اگر بعضی مطالب را از یاد ببرم، بعضی مفاهیم را به یاد نخواهیم آورد. بعضی مطالب هست که به ذهن من وارد میشود و آن قدر در ذهن من اهمیت و شدت پیدا میکند و آن قدر مشغول آن میشوم که خیلی از مطالبی که برای من اهمیت داشته است و من نسبت به آنها حساسیت هم داشتم، به طور کل از ذهن من پاک میشوند و یک زمانی من متوجه میشوم که باید یک کاری را انجام میدادم اما آن عمل از بین رفته است و دیگر هم زمانش نیست که آن را انجام بدهم.
🌓پس؛ اگر یک سری از خواستههای معقول از ذهن من پاک شود، یا در واقع در انسان مدفون بشود، از انجام دادن خیلی از کارهای معقولی که به آن اعتقاد دارم و در توان من و خواسته من هم هست، محروم میشوم و این هم یک قسمت دیگر قضیه است.
🌓 یک مسئله دیگر هم این است که؛ زمانی ممکن است که من به نقطه و یا جایگاهی برسم که اگر به من فرمان یا امری داده بشود و یا کار معقولی هست که بخواهم آن را انجام بدهم، مستقیماً آن را رد میکنم. یعنی ممکن است من به نقطهای برسم که یک خواسته معقول یا یک فرمانی را که صادر میشود را به طور مستقیم رد کنم مثلاً به من بگویند که فلان کار را انجام بده و من بگویم که انجام نمیدهم.
🌓 مثلاً ممکن است راهنما به رهجویش بگوید که مقدار موادت را کم کن که یا ممکن است به صورت پنهانی این فرمان را نقض کند و یا به صورت کاملاً آشکار آن را نقض کند و بگوید که آن را انجام نمیدهد.
🌓 اگر در انسان همچین حالتی یا احساسی به وجود بیاید که فرمان را به صورت مستقیم رد بکند، میشود "عصیان " که از این کلمه هم در کلامالله یادشده و صحبت شده است .
🌓 پس تمام این حالتهایی که برای انسان به وجود میآید برای این است که خود را آماده کند که سقوط کند. چون اگر انسان بخواهد وارد تاریکی بشود، باید یک سری شرایطی را در خودش به وجود بیاورد. انسان همین طوری وارد تاریکی نمیشود و باید یک پتانسیلها و اتفاقاتی در درونش بیفتد تا شخص آماده شود برای اینکه سقوط کند.
🌓پس، این سه مطلب باید در ما اتفاق بیفتد؛
باید وسوسه داشته باشیم و گفتیم وسوسه با نیاز فرق میکند که ما به سمت یک خواسته نامعقول برویم و اگر آن را انجام ندهیم، زندگی تباه نمیشود و همه چیز از تعادل خارج نمیشود اما به سمت تاریکی کشیده میشویم و تاریکی اتفاق میافتد.
باید یک سری مطالب از ذهن ما پاک بشود. دستورات دیگری هم که صادر میشود مثلاً اگر میگویند طعنه نزن و یا غیبت نکن به خاطر این است که آنها به طور مستقیم یا غیر مستقیم این اتفاق را به وجود میآورند. یعنی وقتی من راجع به یک نفر دائماً شروع به صحبت کردن یا قضاوت کردن میکنم، یک سری مطالب مهم که باید در ذهن من باشد و من به آنها توجه کنم پاک میشود و اصلاً هم کاری نداریم که آن کار ارزشی است یا ضدارزشی، میخواهیم به آن منطقی نگاه کنیم و کاری هم نداریم که این کتاب مسلمانان است و یا دین اسلام ! بیایم خیلی عادی به این قضیه نگاه کنیم که چه اتفاقات مهمی وجود داشته و ما به خاطر اینکه از ذهنمان پاک شده، آن را انجام ندادیم ؟!
🌓 مسئله " طغیان " که اگر در انسان به وجود بیاید، این انسان دیگر وضعیتش خراب شده و شرطش این است یعنی اگر من بخواهم به نقطه طغیان برسم که فرمان را مستقیماً نقض کنم، ۲ تا شرط دارد:
شرط اول اینکه؛ باید من تحت فشار باشم یعنی اگر به من از درون فشار زیادی وارد بشود، به یک نقطهای میرسم که دیگر نمیتوانم مسائل را هضم کنم و اینجاست که مقابله مستقیم میکنم .
شرط دوم اینکه؛ مفاهیم را درک نکنم یعنی شرط لازم برای اینکه من قانون را رد کنم این است که آن را درک نکنم . به عنوان مثال؛ مشاهده کردهاید که بعضیها یک سری مطالب را میخوانند و تمام که شد، میگویند این را که خواندم بعدی چیست؟ مطلب بعد را میخوانند و میگویند که این را هم یاد گرفتم، بعدی چیست؟ شما هر مطلبی که به این انسان بدهید و او آن را بخواند، گمان میکند که اگر آن را خواند و تمام شد ، کاملاً آن قضیه را یاد گرفته است و به جایی میرسد که فکر میکند دیگر همه مطالبی را که لازم داشته را به او دادهاند و تمام شد و دیگر احتیاجی به هیچ چیزی ندارد و این یک شرط لازم برای این قضیه است.
🌓 در صورتی که ما مفاهیم را با تکرار کردن جذب کرده و درک میکنیم. اگر من چیزی را یک بار خواندم، این میشود در حد اطلاعات، خیلی سطحی و ممکن است برایم جالب باشد و جذب هم بشود اما در تکرارهای بعدی، در هر باری که انجام میدهم معنی آن را کاملاً احساس میکنم و مطالب برای من باز میشود و وقتی یک مطلبی را ۲۰ یا ۳۰ بار شنیدم، کاملاً برایم قابلفهم میشود. پس این ویژگی را هم شخص نباید داشته باشد.
🌓در مجموع؛ این ۳ موضوع میتواند انسان را آماده و مهیّا کند برای اینکه سقوط کند؛ بعلاوه مقوله " شرک " که بحث جداگانه دارد.
ارسال و ویراستاری: همسفر ساناز راهنمای لژیون یکم
همسفران نمایندگی کیش
- تعداد بازدید از این مطلب :
1251