دهمین جلسه از دوره هفتم سری کارگاه های آموزشی خصوصی کنگره60 نمایندگی کریمان کرمان با دستور جلسه"وادی چهاردهم وتاثیرآن روی من"با استادی راهنمای محترم مسافر محسن و به نگهبانی مسافراحسان و به دبیری مسافر محمد حسین روز یکشنبه مورخ20اسفندماه1402راس ساعت17آغاز بکار نمود.
خلاصه سخنان استاد جلسه:
بار دیگر خدمت همه بزرگواران سلام عرض میکنم دستور جلسه امروز وادی چهاردهم عبارت ابتدای وادی یا تیتر وادی یا عنوان وادی (آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است )باور را معنای :آن اندیشه راسخ یا همان ایمان معنی میکنند ،معنی خیلی ساده آن این است .تمام این هستی بر مبنای یک اندیشه آنچه باور است محبت و اگر وجودی انسانی موجودی این را نداشته باشد مثل ظرف خالی است نیستی در مقابل هستی یک مقدار برای اینکه این موضوع جا بی افتد ابتدا این سوال را مطرح میکنم من چرا اینجا آمدهام و کی هستم و از کجا آمدهام برای چی اینجا هستم صبح میروم سر کار و عصر برمیگردم خانه و شب هم خواب کارخانه و خواب که چه بشود ۶۰ سال ۷۰ سال برای چی است عبارت این وادی جواب این سوال است ما چرا صاحب فرزند میشویم اگر حساب کنیم بچه به جز درد و رنج و بدبختی چیز دیگری ندارد حتی این اصلی است در روانشناسی که بچه به جز درد و رنج چیز دیگری نیست چرا حاضر میشویم بچهدار شویم و این رنج را به دوش بکشیم مریضی ،شب بیداریها، بعد مدرسه و مراقبت و مواظبت بعد دانشگاه جهیزیه و دامادی بعد هم یکی میرود و ۵ تا برمیگردد .چرا جواب این سوال اگر بشینیم حسابگرانه حساب کنیم هیچ جوابی برای آن وجود ندارد و نمیارزد یک نیرو و کششی وجود دارد درون انسان به اسم عشق و محبت و دوست داشتن که من دلم میخواهد یک موجود دیگری شبیه به خودم خلق کنم و همان لذتهایی که در این جهان من بهره بردم این هم بهرهمند شود برود تحصیل کند موفق بشود صاحب خانه و زندگی بشود صاحب فرزند و ماشین بشود از این لذتهای جهان به وجد بیاید من در این صورت بچهدار میشوم دقیقاً همین ارتباط هم بین خداوند و انسان وجود دارد خداوند دقیقاً موجودی را خلق میکند که بیاید و رشد کند و بزرگ بشود از لذتهای آن بهرهمند بشود مادی و معنوی من یک آیه در قرآن دیدم که خودم هم باورم نمیشد خطاب به انسان است که من این انسان را و این موجود را برای خودم خلق کردم حتی در باور من نبود که این آیه یا این چنین چیزی در قرآن باشد که خداوند بگوید من این موجود یعنی انسان را فقط برای خودم خلق کردم به قول دوستان عند عشق و محبت و دوست داشتن همین است این جواب فلسفه وجودی انسان را میدهد که چرا من به این دنیا آمدهام برای رشد برای بزرگ شدن برای رسیدن به آن نقطهای که میشود نفس مطمئنه جای دیگری میگوید یا النفس المطمئنه ارجعی الی ربک ای نفسی که به درجه مطمئن رسیدهای وقتش است که بیایی پیش من من تحقیقی و مقالهای را میخواندم اگر اشتباه نکنم در استرالیا بود در مورد حسرتهای آدمها در انتهای عمرشان اگر اشتباه نکنم در خانه سالمندان این را تهیه کرده بودند که ببینند حسرتهای آدمها در انتهای عمرشان چه چیزی است به دو نکته فقط رسیده بودند اینکه چرا محبت نتوانسته بودند انجام دهند و چرا خدمت نتوانستند بکنند این دو حسرت در انتهای عمرش بود و برای انسان باقی میماند من هر چقدر فعالیت کنم خانه و ماشین و هیچ چیز دیگری را با خود نمیتوانم ببرم اساس هستی بر مبنای همین دوست داشتن است اساس خلقت بر مبنای همین دوست داشتن و مهر و محبت است نعمتی که به من داده شده اگر بخواهم حساب کنم در مقابلش نعمتت بار خدایا ز عدد بیرون است و قابل شمارش نیست چرا اینها را به من میدهد چرا نعمت بینایی شنوایی و راه رفتن را میدهد حرف زدن صحبت کردن خوابیدن به انتهای این موضوع که نگاه میکنیم نمیتواند چیزی به جز دوست داشتن باشد و مهر و محبت باشد یک عبارت معروف است در روانشناسی میگوید کودک انسان همان ابتدا که به دنیا میآید و تازه از آن طرف آمده مهمتر از اکسیژن برای او محبت است برای کودک انسان تا ۳ سال مهمتر از اکسیژن محبت است یعنی از ابتدایی که خلق میشود به دنبال این است که تمام گیر و گرفتاریهای ما را در بحث روانشناسی مهر طلبی است و در زمان کودکی آن محبتی که دریافت نکردیم بعداً در بزرگسالی به دنبال آن میگردم کجا به دنبال آن میگردم با چسب رضایت دیگران شاید همان چیزی که نام آن را آبرو میگذاریم که شاید خود را همیشه آتش میزنم برای کسب رضایت دیگران برای آنکه دیگران راضی بشوند این همان محبتی است که اگر کودک انسان تا سه سالگی ازش سرشار سرشار شود دچار گیر و گرفتاریهای روانی نمیشود و به دنبال آن بیرون نمیگردد و به دنبال آن درون خودش میگردد میگوید محبت کالایی است که شما هر چقدر از آن ببخشید از آن کم نمیشود و بر آن افزوده میشود به کسی لطفی را در حقش انجام دهی باعث میشود این محبت افزوده شود شاید خیلی سادهتر نمود آن را در کنگره ببینیم کالایی است که با بخشیدن زیاد میشود هر چیزی با بخشیدن از آن کم میشود و محبت یک شرط اساسی دارد و آن این است که بدون چشم داشت و توقع باشد هر زمان هر لطفی را در حق کسی انجام دادی و توقع و انتظار از او داشتی او نامش محبت نیست اون یک معامله است اگر به بچهام محبت کنم و توقعم این باشد که پیر شدم دستم را بگیرد و کمکم کند این معامله است و محبت نیست من همیشه سر لژیون این را میگویم اگر میخواهی حالت خوب شود صبح اول صبح که بلند میشوی در حق یک موجود دیگر حالا انسان یا گیاه یا درخت یا هر چیز دیگر یک محبت بدون چشم داشت انجام بده به یک درخت آب بده برنجهای اضافه آمده در آشپزخانه بگذار برای پرنده بدون هیچ چشم داشت دو سه ماه این کار را انجام بده ببین چقدر حالت خوب میشود تو هر زمان حالت بد است برو یک جعبه شیرینی بگیر و بین آدمها پخش کن ببین اثر میگذارد یا نه این کالایی است که با بخشیدن زیاد میشود به شرط آن این است که بدون توقع و انتظار باشد اگر توقع انتظار در آن وارد شد میشود معامله اگر نگاه کنیم اساس کنگره ۶۰ نیز بر محبت است بر مبنای دوست داشتن و مهر و محبت است چقدر به یک آدم بدهند که حاضر میشود هفته یک بار ۱۰ ساعت بشیند در اتوبوس برسد کرمان و شب دوباره ۱۰ ساعت در اتوبوس خود شما حاضرید چقدر بگیرید تا این کار را انجام دهید بدون هیچ مزدی بدون هیچ منفعت مالی زمستان و تابستان تنها چیزی که میتواند این را منطقی کند همین وادی چهاردهم است یک عبارتی داریم فکر میکنم مال سفر اول است اما بیندیش که وقتی این سفر تمام شود آنجا تو را پاداشی نیکو خواهد بود و آن پاداش بند عشقی است که بین تو و قدرت مطلق برقرار میگردد من مصرف کننده نام دیگرم از یاد رفته است آدمی که کارتون خواب است چی به فکر او است در چند شب گذشته که دیدید دما به منفی ۱۰ و بالاتر رسید و چقدر سرد شد مصرف کنندگان از یاد رفتگان هستند کی به فکر آنان است من نوعی روز اولی که آمدم دم در یک نفر از سر جایش بلند شد مشاوره تازه واردین را انجام داد یک راهنما سر لژیون من را پذیرفت برای همان آدمی که هیچکس هیچ اعتنایی به آن نداشت حتی نامی که بر او میگذارند معذرت میخواهم به عنوان فحش و ناسزا استفاده میکنند بزرگوارانی که خدمت میکنند مرزبانی که خدمت میکنند برای چه چیزی از ساعت ۱۲ یا ۱ ظهر در سرما و گرما بلند میشود میآید دررا باز میکند و همه چیز را چک میکند آب برق گاز کولر بخاری تمیزی صندلی حتی صندلی سر جایش باشد آیامزد میگیرد برای چی این کار را انجام میدهد تنها و تنها یک پاسخ دارد این آدم کارهایی را برای کسی انجام میدهد که هیچگاه نه آن آدم را دیده و نه او را میشناسد تنها برای مهر و محبت است هیچ منفعت مالی در آن نیست هیچ جایگاهی در آن نیست هر چقدر در کنگره جایگاهت بالاتر برود فقط زحماتت بیشتر میشود و دردسر بیشتری داری پس اساس کار ما و کنگره فقط عشق و محبت است و دوست داشتن است بند عشقیست که بین من و پروردگارم اتصال آن ایجاد میشود در تمام ضد ارزشها اگر نگاه کنیم تمام برمیگردد به خود خودخواهی و منیت همه از من و خود میآیند غرور این تاریکی است ضد ارزشها آدم را به تاریکی میبرند تو برای اینکه از این تاریکی در بیایی خلاف این را باید انجام دهی از خود بروی روی دیگران از خودخواهی بروم به سمت دیگر خواهی حب ذات یا همان دوست داشتن خود منظورم سمت منیت و خود برتر بینی میرود و این اساس ضد ارزش در انسان است اگر قرار است حرکت کنیم مخالف این ضد ارزشها و مصرف کنندگی انسان را فقط خودمحور میکند و همه چیز فقط حول من میگردد میخواستم بروم مسافرت این من تعیین میکردم با کی برویم کجا برویم بعد چه جوری برویم اصلاً کدام شهر برویم قرار است در این تغییر و دگرگونی از سمت خود برویم به سمت دیگر و دیگرخواه بشویم یک اتاق تاریک را من نمیتوانم تاریکیها را بریزم بیرون که تغییر حالت دهد بلکه باید روشنایی را به آن اضافه کنم تا تاریکی آن کم شود یک اتاق سرد نمیتوانند سرمای آن را بیرون بریزند که آن تغییر وضعیت دهد بلکه باید گرما را جانشین آن سرما کنیم درون سیاه من و تاریک من من نمیتوانم از درونم منیتها را بریزم بیرون باید به جای آن یک چیزی بگذارم چه چیزی بهتر و روشنتر از مهر و محبت و دوست داشتن است ممنونم که به صحبتهای من گوش دادید.
تایپ:مسافر حسین لژیون دوم
عکس :مسافر احسان لژیون دوم
انتشار:مسافغر عباس لژیون اول
- تعداد بازدید از این مطلب :
325