English Version
English

محبت یعنی باور واقعی

محبت یعنی باور واقعی

باتوجه به‌دستورجلسه «وادی چهاردهم و تأثیر آن روی من» و اهمیت آن، فرصت را غنیمت شمرده‌ایم و با راهنما همسفر زهرا در این رابطه گفت‌وگویی صمیمانه‌ ترتیب داده‌ایم که تقدیم نگاه شما مهربانان و همراهان همیشگی می‌کنیم.

همسفر زهرا به‌همراه مسافر خود با آنتی‌‌ایکس مصرفی شیره و تریاک به‌روشDST همراه باداروOT مدت‌زمان ۱۰ماه و ۲۰روز باکمک، راهنمایان محترم؛ مسافر حسن و همسفر مریم (لژیون چهارم) سفر کردند؛ درحال‌حاضر مدت‌‌زمان ۴سال و ۲ماه است که به‌دستور جناب مهندس آزاد و رها هستند. رشته ورزشی ایشان و مسافرشان در کنگره والیبال است.

برای ما بیان کنید که نحوه آشنایی شما با کنگره چگونه بود؟

بنده برای اولین‌بار در عالم خواب با کنگره آشنا شدم که در آن زمان مفهوم خواب خود را به خوبی درک نکردم؛ اما پس از گذشت یک سال از این خواب، مسافرم کنگره را به بنده معرفی کردند و فرمودند که قصد دارند در این سیستم سفر کنند.

از نظر شما جایگاه عشق در انسان کجا است و چه سیستم‌هایی در انسان به فرمان آن عمل می‌کنند؟

بسیاری از انسان‌ها معتقد هستند که جایگاه عشق در قلب است؛ اما به نظر من عشق در تک‌تک سلول‌های جسم جای می‌گیرد و آن‌ها را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد. زمانی که عاشق باشی، گویی هیچ‌یک از سلول‌ها به فرمان تو نیستند و گاهی نیز عکس‌العمل‌های غیر ارادی از خود نشان می‌دهند، درد را حس نخواهی کرد، به مادیات نمی‌اندیشی و خسته نیز نخواهی شد؛ البته همان‌گونه که آقای مهندس نیز می‌فرمایند: لازمه وجود عشق، عقل و ایمان می‌باشد و عشق بدون عقل و ایمان، هوسی زودگذر است. عشق واقعی به یک‌باره پدیدار نمی‌شود؛ زیرا برای رسیدن به آن، تلاش همراه با عقل و ایمان لازم است.

لطفاً بفرمایید که چگونه می‌توان عشق را درک کرد؟

عشق را تا زمانی که حس نکرده باشیم، قادر به درک آن نیستیم. مگر می‌شود بوی گل را بدون بوییدن درک کرد! البته هیچ موجودی خالی از عشق نیست و مرتبه‌ای از عشق را دارا می‌باشد؛ اما دسترسی به مراتب بالاتر عشق به آسانی امکان‌پذیر نیست و نیاز به تلاش و گذشت است. من عشق را در وجود دوستان و خدمتگزاران شعبه دیدم و سعی کردم آن را درون خودم پرورش دهم. من عشق را در وجود راهنمایانی دیدم که در شرایط سخت اقتصادی، از نیاز‌های خود چشم‌پوشی کرده و با پرداخت هزینه‌های بسیاری چندین‌بار در هفته مسیری طولانی را برای حضور در شعبه طی می‌کردند. عشق را در چشمان بغض گرفته خدمتگزارانی دیدم که با وجود مشکلات اقتصادی فراوان، عضو لژیون سردار می‌شدند و بیان می‌کردند که این‌ مبالغ ارزشی ندارد. لژیون سردار تنها امید ما است؛ کدام‌یک قوانین کنگره در دنیا بیرون از آن، قابل فهم است! اگر روزی بیرون از سیستم کنگره گفته شود که جیب من و تازه‌وارد یکی است و چه کسی هزینه‌های شعبه را می‌پردازد، تصور می‌کنند که دیوانه شده‌ایم؛ اما عشق، انجام همین اعمال و این است که خود را از هستی جدا نپنداریم. 

آیا شما گل آپارتمانی که پرورش می‌دهید و یا فرزندان خود را جدا از زندگی می‌دانید؛ بنابراین اگر روزی به این نتیجه رسیدیم که من از هستی جدا نیستم‌، منافع از منافع دوستانم، همشهری‌هایم، هموطنانم، همنوعانم و کل هستی و خداوند جدا نیست، به توحید خواهیم رسید؛ درنتیجه ارزش تمام موجودات هستی یکی بوده و این خود به نوعی عشق است. ممکن است منصور حلاج نیز به همین علت گفت: «انا الحق، من حق هستم» و مردم چون او را درک نکردند گفتند: او دیوانه و کافر است؛ درنتیجه ایشان را به دار آویختند.

برداشت‌ شما از حس و کاربرد آن چیست؟

حس ابزاری است که اطلاعات را به عقل یا من واقعی منتقل می‌کند که ما با توجه به آن اطلاعات تصمیم گرفته و حرکت می‌کنیم. قدرت حس هر انسانی با دیگران متفاوت است. نیک می‌دانیم که از ۵حس ظاهر که شامل بینایی، بویایی، شنوایی، چشایی و لامسه است برخوردار هستیم و ۵حس باطن نیز که عارفان و انسان‌های بزرگ از آن بهره می‌برند در انسان وجود دارد و باید گفت که این افراد، هیچ نشانه یا برچسبی ندارند. ایشان با تلاش، تزکیه و پالایش به این حس‌ها دست پیدا کرده‌اند و سر به زیرتر از همیشه به انجام اعمال انسان‌گونه مشغول هستند. در پایان حس ششمی نهادینه شده که مابین این دو گروه از حس قرار دارد.

از دیدگاه خود، مفهوم انسان بودن را بیان کنید.

به نظر بنده جایگاه انسانیت با رسیدن به مراتب بالا عشق پدیدار می‌شود. شخص هر چه عاشق‌تر باشد، انسان‌تر خواهد بود. زمانی که عاشق هستید و منافع شخصی و هستی یکی می‌شود؛ در همه حال و پیش از انجام هر کاری، خود را در جایگاه دیگران قرار می‌دهید و هیچ‌گاه به خود اجازه نخواهید داد کاری بکنید که به دیگران و هستی آسیبی وارد شود؛ بلکه در صدد ترمیم زخم‌ها و دردهای دیگران تلاش می‌کنید؛ زیرا لبخند، شادی، نشاط و سلامتی انسان‌ها در جهان آرزو شما خواهد بود.

از مصاحبت با شما بسیار لذت برده و سپاسگزار هستم؛ به‌عنوان کلام آخر، با حس خوب خود یک جمله در مورد محبت بیان بفرمایید.

آنچه باور است، محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است.

تهیه گزارش: همسفر بیتا رهجوی راهنما همسفر ندا (لژیون سوم)
تنظیم و ارسال: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون ششم)
همسفران نمایندگی ملاصدرا (نیک‌آباد)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .