موفقیت این نیست که چه چیزی در پیش رو داریم، موفقیت در این است که چه چیزی در پشت سر بهجای میگذاریم.
سختیها برای این نیستند که ما را متوقف کنند وجود دارند تا ما را آماده کنند، رشد و پیشرفت دهند خدا در هیچ کجا، همچون آنجایی پرستش نمیشود که آدمی برای نیکیکردن به دیگران گام بر میدارد بخشش هرکس بهاندازه عشق او است بخشندهها عاشق هستند.
در خدمت دیدهبان موفق، مخلص و عاشق، مسافر آقای علیرضا زرکش هستیم ضمن خوشامدگویی به ایشان جهت حضور در نمایندگی صادق قم گفتوگویی ترتیب دادهایم که نظر شما عزیزان را به خواندن این مصاحبه دعوت میکنیم.
لطفاً خودتان را بهرسم کنگره معرفی کنید.
سلام دوستان علیرضا هستم یک مسافر، آخرین آنتیایکس تریاک و شیره، مدت سفر ۹ ماه و ۱۶ روز، به راهنمایی آقای صداقت، مدت رهایی ۱۹ سال.
نظر آقای مهندس در مورد لژیون سردار چه بود و چرا به این اسم نامگذاری شد؟
آن چیزی که آقای مهندس تصور و تفکر میکنند نسبت به آن چیزی که من از این تفکر برداشت میکنم خیلی متفاوت است. یکزمان آقای مهندس حرکتی را آغاز میکند که من حرکت لحظه را میبینم؛ ولی ایشان در طول زمان، هدف و مقصد را نگاه میکنند و چیزی که من در این چندین سال از لژیون سردار برداشت کردم؛ آغاز یک حرکت و تفکر جدید برای رسیدن به ماهیت خود انسان. شاید روزهای اول که من علیرضا نگاه میکنم پول را میبینم که لژیون سردار پول میخواهد؛ اما وقتی شروع میکنم به تجربهکردن، نگاه عمیق کردن و رصدکردن آنهایی که دارند این بازی را انجام میدهند قضیه کاملاً برای من متفاوت میشود؛ اینکه آدمها باید بفهمند تا یک کاری را انجام بدهند و باید بفهمند تا کاری را مستمر انجام دهند. آدمها از کاری که انجام میدهند باید برداشتی بکنند و آنقدر مثبت باشد که سالبهسال آن را تکرار کنند، من نیت آقای مهندس را اینگونه میبینم. ما نمیتوانیم وارد وادی چهاردهم محبت و بخشش بشویم غیر از اینکه بتوانیم بگذریم، شاید راحتترین راه این است که من از اشتباه تو بگذرم؛ مثلاً تو بدی کردهای و من تو را ببخشم؛ اما این که تو بخواهی از پول، انرژی، حس و جان خودت بگذری سخت است.
وقتی میگوییم پول؛ پول حاصل زحمت، انرژی، جان و زندگی تو است و مجموع این را تو باید بتوانی بگذری، چقدر میتوانی بگذری؟ این بازی است که آقای مهندس در لژیون سردار شروع کردهاند که بیانتها است.
مهمترین تأثیر لژیون سردار در زندگی شما چیست و عضویت در لژیون سردار چگونه به حال خوش زندگی ما کمک میکند؟
ما آن چیزی که پرداخت میکنیم را دریافت کردهایم. خیلی از ما میگوییم بدهیم تا بگیریم؛ اما ما که در کنگره میآییم خیلی چیزها را گرفتهایم؛ اما ماشینحساب ما نمیتواند آنها را حساب کند. ما زندگی، خانواده، حیثیت، انسانیت، شرف و خیلی چیزهای دیگرمان را گرفتهایم که ماشینحساب ندارد این آیتمها که بتوانیم آنها را جمع کنیم. تو وقتی میخواهی سوار چرخفلک بشوی اگر در ابتدابهساکن بخواهی روی آن بپری تو را پرت میکند؛ چون آن یک چرخشی دارد، کسی میتواند سالم سوار این چرخه حیات بشود که اول بیرون از این چرخه سرعت خود را با این چرخه یکسان کند بعد در یک ثانیه وارد آن چرخه و حلقه شود. کائنات و خداوند گویی بخشش و محبت است. خود خداوند میگوید من بخشنده و مهربانم اگر بخواهی در این چرخه هستی که سرعت مشخصی دارد وارد بشوی ناچاری ببخشی و گذشت، انفاق را سرلوحه کار خود قرار بدهی؛ یعنی باید دور این چرخه بچرخی و در کسری از ثانیه وارد آن بشوی و وقتی وارد ساختار دقیق چرخش کائنات میشوید عملاً سر جای خود قرار میگیرید. انسانهایی که سر جای خود نیستند مسائل غیرقابلانجام دارند. من داستان سردار را اینگونه تعریف میکنم و فرقی هم ندارد که شما غنی باشید یا ضعیف باشید مهم این است که صفت بخشش را در خود زنده نگه دارید حالا هر کس در حد توان خود که میشود یَد واحده، یکی توان و قدرتش نسبت به کسی دیگر کمتر است میگوید من همبازی هستم؛ نه شریک، ما از این دنیا سهمی داریم بازیکن تا بازی کنی.
شما در جایگاههای مختلف و همچنین شکلگیری مجدد لژیونهای تغذیه سالم هم نقش مؤثری داشتید ضمن تشکر از شما بفرمایید کدام یک از خدمتها و جایگاههایی که در کنگره به دست آوردید برای شما دستاورد بهتر و آموزش بیشتری داشته است؟
هر جایی در کنگره که میایستی به تو یک زاویه نگاه میدهد و منظره خاص خودش را دارد. لژیون جونز هم آن زمان تشکیل شد و به خواست و نظر ایشان جمع شد و امروز تشکیل شده با یک شرایط جدید و مستحکم و بهتر که خود من هم در همین قالبی که آقای مهندس فرمودند سفر میکنم؛ ولی ما خیلی ناخالصی داریم کنگره مثل یک فیلتر عمل میکند هر جایی که شما خدمت میکنی گویی ذراتی از ناخالصیهای خود را جا میگذاری در آنجا اگر به صفحه بعدی بروی و وارد صحنه بعدی بشوی، اگر من در صفحه سفر دوم بمانم در همان جا ماندهام کنار حال خرابم اما اگر در سفر دوم حرکت کنم و خدمت کنم قضیه متفاوت میشود. بیایم عضو لژیون سردار، دنور یا پهلوان شویم، بیایم یکسری تجربه جدید کسب کنیم، میکروفن گردان شوم و مشارکت کنم اینها فیلترهایی هستند که هر چه از آن رد شویم ناخالصیها را جا میگذاریم.
بهندرت مشاهده میکنیم که مسافران در سفر دوم برگشت میخورند به نظر شما موانعی که برای یک مسافر در سفر دوم وجود دارد چیست؟
آقای مهندس ترسیم میکنند، هر شخصی با آقای مهندس ترسیم کرد به نتیجه میرسد هرکسی ترسیم نکرد و تصویر آقای مهندس را در تصویر خودش نیاورد به مشکل برمیخورد؛ چون نمیتواند صحنهها را ببیند برای همین است که کتاب عبور از منطقه ۶۰ درجه ۱۴ تصویر دارد. شما از یک نقطه شروع میکنید که از سفر دوم بیرون بیایید؛ یعنی توبه میکنید و از تاریکی نور را پیدا میکنید تا وارد سفر دوم بشوید. در سفر اول خیلی چیزها را باید جا بگذارید و خیلی چیزها را باید با خود بیاورید، یک چیزهایی میفهمی و آن فهمیدهها به تو اجازه میدهد رها کنی اگر نفهمیده رها کنی دلبسته آن میشوی و باید برگردی. برای همین آقای مهندس میفرمایند؛ سیدی بنویسید که بفهمید و رها کنید. حالا وارد سفر دوم شدی، سفر دوم کجاست؟ شما لب مرز سفر اول و سفر دوم هستید؛ یعنی یک پای تو در سفر اول و پای دیگر در سفر دوم است. آنهایی که در سفر دوم هستند اگر در عمق سفر دوم حرکت نکنند و از لب مرز سفر اول و دوم و از این فصل مشترک عبور نکنند هر لحظه امکان دارد که برگردند به سفر اول و این عبور فقط با خدمت است؛ چون ما که نمیرویم ما را میبرند یک راهنمای سفر دومی رهجوهایش او را به سفر دوم میبرند، کسی که عضو لژیون سردار میشود این عضویت او را به عمق سفر دوم میبرد. سفر دوم؛ یعنی وادیای که فقط باید خدمت کنی.
باتوجهبه اعلام زمان برگزاری آزمون ۱۴۰۳ چه توصیهای برای کسانی که میخواهند در این آزمون شرکت کنند دارید؟
کسی در آزمون قبول میشود و در کنگره خدمتگزار است که در لحظه با کنگره باشند. کسی میتواند در آزمون با فهم قبول بشود که سخنان چهارشنبه آقای مهندس را گوش میکند، سیدیهای آقای مهندس را بهروز گوش میکند و در روزمرگی کنگره است. شاید تو بتوانی تست بزنی قبول شوی اما مانند پزشکی میشوی که هیچ سواد و علمی ندارد. ما در کنگره غیر از اینکه با علم خود کار میکنیم بیشتر با حسمان کار میکنیم. راهنماهای کنگره طبیب هستند؛ یعنی یک ارتباط حسی و علمی با مواد مخدر و مصرفکننده دارند. آقای مهندس کیمیاگر هستند، کیمیاگر خود ماده است برای همین میتواند ماهیت موضوعات را تغییر دهد.
کلام آخر؛
کلام آخر دیدهبان لژیون سردار برمیگردد به خدمت مالی، بازی در کنگره هم سخت است و هم سهل، انگار به جایی نزدیک هستی، هم گل را به تو میدهند و هم خطکش را دستت میدهند وقتی بازی میکنی باید سعی کنی واقعی بازی کنی. کنگره جایی است که انگار حساب ما با هستی خیلی سریع است. استاد امین میگویند ما در جهانبینی و علم زندگی ابتدا جای خود را در درون و بیرون مشخص میکنیم. ما در کنگره دائماً داریم درون و بیرون خود را ست میکنیم و اعلام میکنیم، کسی که مثلاً یک گرم بیست روز است دارد اعلام میکند که مثلاً سلام دوستان علیرضا هستم یک گرم بیست روز و درون و بیرون را ست میکنی و هم به بیرون میگویی من کجا هستم و هم در درون در آنجا قرار داری و از خود آدرسی میدهی، من مثلاً دیدهبان هستم و سعی میکنم درونم با بیرونم را با هم نزدیک کنم یا مرزبان یا راهنما فرقی نمیکند حالا زمانی من اعلام میکنم و درونم هم تمام تلاش خود را میکند که به آن اعلام برسد مثل سفر اولی که اعلام میکند و تمام تلاش خود را میکند؛OT را سر وقت میخورد، سیدیهایش را مینویسد که با تلرانس چند درصدی قابلقبول است؛ چون تو وقتی میفرستی او میگیرد و میفرستد، تو اگر جایی را که بیرون اعلام میکنی درونت نباشد دریافت نخواهی داشت. حالا من بهعنوان یک دیدهبان، سفر اولی یا سفر دومی باید سعی کنم این حقیقت را درست اعلام کنم. لژیون سردار هم همینطور است و من چون نزدیک هستم این را بیشتر لمس میکنم من میگویم میخواهم برسم به آنجا، او هم میداند من آنجا نیستم؛ ولی وقتی تو میگویی او هم تمام تلاش خود را میکند که با تو همگام باشد. وقتی من میگویم شش میلیون یا پنجاه میلیون تعهد میکنم اگر درونم هم برود به آن سمت این اتفاق میافتد. پول که برای من نیست، هیچچیز برای من نیست غیر از خودم حالا من میتوانم از چیزی که برای من نیست استفاده کنم برای جلو رفتنم و درون و بیرونم من را جلو میبرد حالا اگر استفاده نکنیم من خطکش را دیدهام، وقتی بچهها زمین میخورند دیدهام، وقتی اعلام میکنی و متعهد میشوی زمانی از قصد این کار را نمیکنی میخواهی؛ اما جفت نمیشود؛ یعنی اعلام میکنی یک گرم بیست روز اما میدانی تو روزی دو گرم مصرف میکنی و زیر پایت خالی میشود. کسانی که در کنگره بازی میکنند من بهعنوان دیدهبان سعی میکنم واقعی بازی کنم؛ چون میخواهیم جلو برویم و نتیجه واقعی و درست میگیریم. یک اتفاق بزرگ از نظر من در هستی دارد میافتد که نشانگرفتن آن در نیستی است این مانند آن گرداب سبزی که آقای مهندس میفرمایند عمل میکند.
مصاحبهکننده و تایپ: همسفر ندا (راهنمای ویلیام)
طراح سؤال: همسفر ایران (راهنمای تازهواردین)
ویرایش و ارسال: همسفر زهرا، راهنما همسفر لیلا (لژیون دوم)
همسفران نمایندگی صادق قم
- تعداد بازدید از این مطلب :
1819