English Version
This Site Is Available In English

کرمانشاه سرزمین ایران من تسلیت عرض می‌کنم؛ دلنوشته

کرمانشاه سرزمین ایران من تسلیت عرض می‌کنم؛ دلنوشته
 
امروز می‌خواهم از کرمانشاه بنویسم، از شهری که صبح آن رنگ عشق و شادی داشت و شب آن به تاریکی سهمگینی تبدیل شد. امروز می‌خواهم از غم‌ها، از گریه‌ها، از سوگواری‌ها، از فریادها بنویسم. صدای دل‌خراششان قلبم را ترک‌ترک می‌کند. عزیزان در زیر آسمان مه‌گرفته و غبارآلود و خشمگین نشسته‌اند. می‌نگرند از جدایی‌های عزیزان از دست رفته خود. آری با خداحافظی نافرجام وداع گفتند.
 
چشمان منتظر که بتواند عزیزی را از زیر آوار نجات بدهد اما هیچ خبری نشد، در آن ساعت هر کس به فکر تدارکی بود, کودکی که در هنگام فوت کردن شمع تولدش بود، به ناگاه در زیر هزاران خروار خاک و آجر و تیرآهن مدفون شد و شمع زندگی‌اش خاموش گردید. عزیزی که در تدارک عروسی خود بود, مادری که منتظر تولد فرزندش بود و...
آری چه بگویم از این حوادث، چه بگویم از سنگینی بی رحم آوار، چه بگویم از درد تنهایی، از سوختن و آتش گرفتن قلب های مادران، پدران، فرزندان. آری این روزها اشک‌ها سرازیر و صبرها تمام شده و حال بدی دارند و التماس می‌کنند که دیگران به یاری و کمکشان بیایند اما هیچ کس نمی‌تواند مرحمی بر زخم‌های عمیق آن‌ها بگذارد.
آری نوشتن این فاجعه غمناک و دردناک کار آسانی نیست. چه غمگین است خانه تو ای فرشته کوچک. بگذار سر بگذارم بر روی سینه‌ات با من نجوا کنی و بشنوم آهنگ اشتیاق دل دردمندت را؛ شهر تو، خانه تو همه از بین رفتند. هیچ کس نمی تواند جای خالی مادر و پدر و فرزند را بگیرد. از من چه کاری برای تو عزیز ایرانی ساخته است.
خدایا بفهمانم که چه باید بکنم، می‌خواهی بگویی که حکمت توست، آری می‌دانم می‌خواهی بگویی پیام برای توست که بفهم نشانه های تو را، که دنیا به هیچ نمی‌ارزد. یا بگویی پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگریست. اما من هنوز در تاریکی جهل و جهالت نادانی خود هستم. هنوز بشر به فکر طمع پول، ثروت است و فراموش می کند این روزهای سخت را؛ نمی‌دانم در کرمانشاه چه می‌گذرد برای آوار قاتل، فقط می‌دانم؛ آسمان خشمگین شد و زمین نتوانست جلوی خشمش را بگیرد. انگار می‌دانستند و باید بغض‌شان را نشان می‌دادند. ابرهای تیره کنار بروید ببینید زمین چگونه گسیل شده است، انسان های گرفتار چگونه می‌میرند؟ چگونه درد فراق عزیزان را می‌کشند.
آری حادثه کرمانشاه دردناک بود که دل همه را به درد آورد. تسلیت ایران من سرزمین کرمانشاه. اشک به من فرصت نمی‌دهد که ادامه دهم. شهر کرمانشاه تاریک شده، فریاد چه کنم، چه کنم را می‌شنوم، صدای کودکی را که باید صبح به مدرسه می‌رفت، آثاری از مدرسه، کلاس، نیمکت و کتاب و علم نیست. اما قدرت خشم زلزله صداها را در گلویشان خفه کرده است.
می‌دانید این آوار و خرابی‌ها، مرا به یاد چه روزهایی انداخت، پس کمی به عقب به گذشته خود می‌نگرم و تمرکز می‌کنم. آوار اعتیاد و خرابی‌های آن، ویرانه شدن شهر وجودی‌مان، فریادهای بی‌صدایمان، خشم‌مان ، گریه‌ها و التماس‌هایمان. کمتر از این فاجعه نبود؛ زنده بودیم اما انگار مرده متحرک شده بودیم و هر روز و هر ساعت در زیر چنگال‌های پرقدرت کرکس اعتیاد می‌مردیم و زنده می‌شدیم. 
آری هیچ کس نمی‌توانست ما را بپذیرد به فریادمان برسد، ناامید و از هم گسیخته شده بودیم. آری ما سالیان سال در زیر آوار اعتیاد اسیر شده بودیم. هیچ کس صدای فریادمان را نمی‌شنید، بغض‌های گره خورده ما را کسی نمی‌توانست آرام کند. زلرله اعتیاد کمتر از زلزله کرمانشاه نبود. زخمی شدگان کرمانشاه مداوا می‌شوند اما مردگان دیگر زنده نمی‌شوند. اما مردگان اعتیاد دوباره احیا می‌شوند و دوباره به زندگی ادامه می‌دهند. آری تو شهر تاریک ما روزنه‌ای برای امید نبود و به هر ریسمانی چنگ می‌انداختیم تا رها شویم، راهی نبود تمام راه‌ها بن بست شده بود ما هم سرگردان به دنبال راه بودیم و منتظر کسی که ما را بفهمد و درک‌مان کنند.
هر روز آوار روی سرمان، جسم‌مان سنگین و سنگین‌تر می‌شد. اعتیاد خانه و کاشانه ما را، فرزندانمان را، پدران و مادران را در خود اسیر کرده بود؛ آری زلزله کرمانشاه ما را به یاد روزهای سخت خودمان می‌اندازد که منجمد و یخ زده بودیم و یا در آتش آن می‌سوختیم و خاکستر می‌شدیم اما راه نمایان شد. دانایان متفکر، یاران ستم دیده‌ی این فاجعه‌ی غم‌انگیز که خود طعم آن سختی‌ها را با پوست گوشت و استخوان خود لمس کرده بودند.
از آسمان خداوند او را برایمان فرستاد و رسالتی را به او داد که انسان‌ها را احیا کند، بنای ویران شده را آباد کند. فراموش نکنیم دیروز در کجا بودیم و امروز در کجا هستیم. فرق بین مردگان زلزله کرمانشاه با زلزله اعتیاد در این است که ما مردگان دوباره احیا شدیم، مسافرهایمان دوباره احیا شدند و به حیات و زندگی خود ادامه دادیم، امروز ما زنده هستیم، نفس می‌کشیم و به آرامش رسیده‌ایم.
و باید قدر این روزها را بدانیم و از گذشته تلخ خودمان درس بیاموزیم. آری انسان همیشه مورد آزمایش و امتحان خداوند قرار می‌گیرد. انسان هر چقدر به تکامل و رشد می‌رسد، هر چقدر عروج می‌کند و بالاتر می‌رود نقطه بالاترش وجود دارد و هر چقدر پایین می‌آید یک نقطه پایین‌تر است. جنگ امروز ما جنگ آبادی است، جنگ تفکر و اندیشه است. باید قدر این جایگاه امن خود را بدانیم و زلزله و زلزله‌ها درس است برای من بشر فراموش کار.
پس اکنون هیچ کس نمی‌تواند انسان‌ها را بشناسد. امیدوارم خداوند به آن‌ها صبر بی‌نهایت بدهد و چند مورد در برابر صبر باید بدانیم. صبر با فرآیند زمان به دست می‌آید، مراقب باشیم اسم زیبای صبر را خراب نکنیم یعنی بی‌کفایتی و بحران و ترس‌های خودمان را آرمی بر صبر نزنیم. صبر جایگاه دارد، محدود است شعور لازم دارد. تنبلی و ترس نکاتی است که صبر را خراب می‌کند. در مقابل از دست‌دادن خانواده‌های این عزیزان زلزله، خوب است نکات‌های مهم را به اجرا بگذاریم و هر کمکی که از دستمان برمی‌آید کوتاهی نکنیم.
آری ای هم وطن، ای مسلمان، ای ایرانی ما هم می‌توانیم به یاد شما عزیزان که، گرفتار سقف فروریخته و آوار سنگین زلزله شده‌اید باشیم. به‌نظر من صحنه زلزله کمتر از صحنه عاشورای حسین کربلا نیست. نباید فراموش کنیم صدای این عزیزان را، که نیاز به هم دردی و هم یاری دارند. و فراموش نکنیم یک روزی ما هم گرفتار این فاجعه غم‌انگیز بودیم و هستیم.
درست است که این فاجعه از سیستم طبیعی بوده اما باید تسلیم باشیم و توکل به خداوند کنیم و نگوییم چرا کرمانشاه و یا چرا جای دیگر این اتفاق نیفتاده است. معمار بزرگ فقط می‌داند چرا و طرح آن را می‌ریزد و این خشم لایه‌ی زمین و اُزون بوده است. چرا ما باید در کار خداوند دخالتی کنیم. همه ما ایرانی‌ها و همه نژادهای این سرزمین برای این حوادث تاثیر برانگیز متأسف و عزادار هستیم و امیدوارم خداوند صبر جلیل به این عزیزان داغدار و ستم‌دیده بدهد و از صمیم قلب تسلیت عرض می‌کنم به بازماندگان این مصیبت بزرگ و جبران ناپذیر...
 
نویسنده: هم‌سفر صدیقه آتش‌بار 
نگارنده: هم‌سفر لیلا لژیون پنجم
 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .