جلسه هشتم از دوره ششم کارگاههای آموزشی خصوصی ویژه همسفران کنگره ۶۰ نمایندگی چرمهین اصفهان به استادی راهنما همسفر مرضیه و نگهبانی راهنما همسفر مرضیه و دبیری همسفر زهرا با دستور جلسه هفته همسفر در روز دوشنبه ۱۱ آذر ماه ۱۴۰۲ آغاز به کار نمود.
.jpg)
خلاصه سخنان استاد:
زمانی که سر لژیون مینشینیم با صورت مسئله اعتیاد آشنا میشویم و بعد از آن به ما میگویند که مسافر ما معتاد نیست بلکه یک بیمار است ما باید به عنوان یک پرستار آگاه و مهربان از این بیمار پرستاری کنیم پرستار باید بداند که بیماری و عوارض آن چیست؟ چه دارویی و چگونه باید مصرف کند؟ چرا یک مسافر نتوانسته با خود کنار بیاید و مسئله را با خود حل کند؟
ما نیاز به آموزش دیدن، آموزش گرفتن یادگیری داریم و لطف خداوند شامل ما شده است که منابع عالی آموزشی و به روز در خدمت ما است. که علم زندگی کردن را به ما آموزش بدهد جزوهها، راهنمایان،کتابها، تا من مرضیه آموزش بگیرم و حال من خوب شود تا بتوانم زمانی که به خانه میروم حال مسافر خود را خوب کنم.
من در کنگره به عشق واقعی رسیدم و باید به خود تبریک بگوییم چرا؟ چون واقعاً در کنار فردی قرار داشتهایم که تمام تاریکیها را در کنار آن تجربه میکردیم اما گذشت کردیم و حرکت کردیم و عشق واقعی این بود که با تمام رنجها باز هم مرهم زخمهای این عزیزان شدیم و رنجهای آنها تبدیل به گنجهای ما شد و باعث شد که ما آموزش بگیریم به درس، مطالعه و کتاب بپردازیم، تبدیل شدیم به مادرانی که امروز برای فرزندان خود در هیچ زمینهای عقب نیستیم.
اگر همسفر شدیم، یار سفر شدیم،اگر همسفر شدیم، بال سفر شدیم و اگر همسفر شدیم، بار نشدیم و بال شدیم. چرا یک مسافر باید بال داشته باشد؟ چون ما برای هر سفری نیاز به دو بال داریم، باید برای داشتن این پرواز و برای این سفر ما که از اول آمدیم تا زمانی که بخواهیم این بعد را ترک کنیم هر روز در حال سفر هستیم.
من از مادر که متولد میشوم، همسفر من پدر و مادرم میشوند؛ که راه رفتن، نشست و برخاست همه چیز از طرف پدر و مادر است. زمانی که بزرگتر میشوم معلم سر راه من قرار میگیرد و همسفر من میشود راهنمای من میشود و چراغ زندگی من میشود. زمانی که بزرگتر میشوم با خواست خودم مسافرم را انتخاب کردم، چرا باید با آن به پرواز در بیایم و باید همسفر راه او شوم؟ به خاطر ناآگاهی که داشتم، به خاطر اینکه فکر نکرده در زندگی قدم برداشتم باید میآمدم و روی این صندلیها مینشستم اگر من جایگاهم این نبود قطعاً روی این صندلی قرار نمیگرفتم من باید میآمدم آموزش میگرفتم و همسفر مردی میشدم که او هم مثل من در تاریکیها بود پس نیاز من بود من نباید طلبکار مسافرم باشم که چرا من؟ من خودم ۳۰ سال توقع داشتم و طلبکار بودم که چرا من و خواهرم نه؟ همه چراها اینجا جواب داده شد باید ما بیاییم و کوله پشتی که در اختیار ما است، نباید خالی برگردد و اگر دست خالی از این بعد رفتیم، زندگی بدتری در بعد دیگر خواهیم داشت تنها بعدی که ما میآییم آموزش می گیریم و کوله پشتی با خودمان میبریم جهان خاکی است و در جهان دیگر نه زمان داریم و نه امکاناستفاده از کوله پشتی را داریم.
پس اینجا عشق واقعی نصیب ما شده است همسفرانی که گذشت کردند و توانستند با اینکه هزاران بهانه برای جدایی، رها کردن زندگیهای خود داشتند اما گذشت، صبر کردند و امروز لایق آرامش و بهترینها هستند. پس به خودمان تبریک میگوییم که عشق واقعی داریم و به این عشق میگوییم که میتوانم سر خودم را جلوی فرزندم و مسافرم بلند کنم و اگر آموزش میگیریم باری به هر جهت نباشیم. زمانی که به کنگره آمدم دیدم که هیچ چیز بلد نیستم چون جهان ذهن من شلوغ بود و آن قدر منیت داشتم که در هر جایگاهی قرار می گرفتم هیچ چیز برای من ارزش نداشت.
اگر آمدی، سی دی نوشتی برای خودت نوشتی و اگر مطالعه کردی برای خودت انجام دادی. ما اول باید تغییر افکار و اندیشه بدهیم اول آموزش بگیریم، اول یاد بگیریم، اول زندگی کردن بلد باشیم و مهم این است که چطور با مسافرم، فرزندم و خانواده صحبت کنم و یاد بگیرم حس و فکر خوب یعنی چه و متوجه می شوم اگر یک اشتباهی پیش آمد مقصر من هستم و یک جای کار من غلط است. ما در کنگره یاد گرفتیم بزرگترین اسلحه، اسلحه محبت است ما سلاح مان سلاح محبت است اما محبت آگاهانه، محبت ذره ذره، محبت با دلیل و برهان تا حس من قشنگ باشد تا آرامش به زندگی من بیاید.
بعضی ها برای مسافر می آیند آموزش میگیرند و مکمل می شوند و کنار مسافر که قرار میگیرند حس شان مشترک است. وجه اشتراک ما با مسافران آموزشهای کنگره است که بسیاری از صحبت های ما را با گفته های آقای مهندس و آقای امین و راهنما به اشتراک می گذاریم. ما دیگران را نمیتوانیم تغییر دهیم اما میتوانیم روی آنها تأثیر گذارباشیم، آقای مهندس می فرمایند:« هر فردی در زندگی یک الگویی دارد.» از نظر مفاهیم کتاب قرآن است واز نظر الگویی بسیاری از افراد را میتوانیم مثال بزنیم و در زندگی ما بزرگترین الگو پدر و مادر است اگر درست برخورد نکردم همه این ها به خود من بر می گردد پس بیاییم از این فرصتی که خداوند به ما داده است استفاده کنیم و همیشه فرصت ها برای ما باقی نمی ماند.
گاهی وقت ها این قطار زندگی آنقدر قشنگ رد می شود که اگر به واگن یک رسیدم سوار میشوم و لذت می برم و یک زمانی می شود که قطار رفته و مرضیه با حسرت ها و ای کاش ها جا مانده است. الان علم و آموزش در خانه ما است و بهترین چیزها را داریم آموزش میگیریم در مورد هر موضوعی که صحبت کنند ما سخنی برای گفتن داریم، بهترین دانشگاه زندگی ما است. مبادا غفلت کنیم که کجا قرار داشتیم امیدوارم همه ما بدانیم و بخواهیم که بدانیم و همه ما بخواهیم که عمل کنیم بینایان بینا باشیم نه بینایان نابینا.
تقدیر و تشکر از دبیر دوره قبل


مرزبانان کشیک: همسفر شهناز و مسافر منوچهر
ویراستار و رابط خبری: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر کبری (لژیون دوم)
عکس: مرزبان خبری همسفر شهناز
ارسال: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر کبری (لژیون دوم)
همسفران نمایندگی چرمهین
- تعداد بازدید از این مطلب :
497