امروز جلسه دوم از دور اول سری کارگاههای آموزشی وعمومی (جشن گلریزان) ، با استادی ایجنت محترم اقای حامد شمس، نگهبانی مسافر فرامرز، ودبیری مسافر مصطفی در تاریخ ۱۴٠۲/۸/۱۴ روز یک شنبه، راس ساعت ۱۷اغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
جشن گلریزان را به همه دوستان وعزیزان تبریک میگویم، خیلی روز قشنگ وشیرینی هست وخیلی خوشحال هستم، میبینم که امروز تقریبا همه صندلیها پر شدهاست وانشالله که در اینده اینجا تبدیل به نمایندگی بشود و راهنمایان دانا ومرزبانان هوشیار و همچنین مسافران وهمسفران بسیار خوبی در این جا به رهایی برسند و خدمت کنند تا انسانهای بیشتری بتوانند از دام اعتیاد نجات پیدا کنند.
داستان من حامد در جشن گلریزان، داستان کسی است که سالهای سال از روشنایی محروم بوده و خداوند این لطف رو در حق من کرده ودست من رو گرفته و داخل روشنایی اورده و دادن همچنین راه ارزشمندی به من قطعا به خاطر کارهای خوبی که من انجام دادهام نبوده ونمیشه وتوی یک کف ترازو قرار نمیگیرد که امروز که نگاه میکنم ودنبال روزی میگردم که بتوانم به کنگره کمک کنم ولی انگار هیچ وقت چنین روزی نمی رسد.
در سی دی (هسته مرکزی) ، استاد به مهندس میگوید: شما باید طوری باشی که اگر در تونل تاریک هم قرار داشتهباشی، چشم هایت باید باز باشد در تاریکی مطلق وظلمت، چون ممکن است یک جرقه نور از جایی بیاید تا تو بتوانی به وسیله ان، منبع نور راپیدا کنی وخودت رونجات بدهی، در جایی دیگر اقای مهندس میگویند: به قول کتاب اسمانی" ان الانسان رب اللکنود"همانا که انسان نسبت به رب خود ناسپاس است، همه انسانها همین طوری هستند مگر عده خیلی کمی که انسان هارا به صبر ورحمت خداوند دعوت میکنند؛ خوب بعد من پیش خودم میگویم، نه اینکه امدم توی روشنایی وچشم هایم بستهاست، دیگه ان ادم محرومه نیستم، امدم توی روشنایی، توی محرومیت به من یاد دادند که اگر چشم هایت باز باشد نجات پیدا میکنی، حالا که امدم توی روشنایی ومیخواهم جزو ان عده محدودی باشم که نسبت به رب خودشان ناسپاس نیستند، خداوند قبل از اینکه من کاری انجام بدهم، به من داده ومن را از تاریکی خارج کرده، خانواده من را از تاریکی نجات داده، خدا نکند که در روشنایی چشم هام بستهباشد. سه تا گلریزان پیش بود ومن چون شغلم ازاد بود، خرید کردهبودم وحسابم خالی بود وافتاده حال یک میلیون تومان کارت کشیدم، وروز بعدش اقای مهندس رودیدم وایشون از من سوال کردند چقدر کمک کردی، گفتم: یک میلیون تومان، وایشون با صحبتی که با من کردند چشم هایم را باز کردند، که من برای خرید مغازه ام چک میدهم واین جا هم میتوانم این کار را انجام بدهم، وبرای اینکه در این مسیر بمانم چرا الان این کار راانجام ندهم که خیلی ارزشمند تر است وان یکی، فانی است واز بین میرود ولی این برای من باقی خواهند ماند، ان جا چشم هام بستهبود، در روشنایی بودم ولی بستهبود، اقای مهندس چشمهای من را باز کردند ورفتم وتعهد دادم ودنور شدم، سه سال پشت هم این کار را انجام دادم، وامسال هم مادرم خانم مهنوش اسماعیلی دادور را به عنوان دنور (اولین دنور همسفران کیش) اعلام میکنم واین نیت را دارم که هر سال تکرار کنم وبه شرط قوی شدن، پهلوانشان هم بکنم، می دانم که باز بدهکار میشوم، ولی بدهکار شدن به کنگره بسیار زیباست.
به قول اقای مهندس، دنورها وپهلوانها انسانهای زرنگی هستند و این درس را گرفتهاند که مادیات تنها، میتواند خطرناک باشد ونیرویی دارد که انسان را میتواند مانند گیاه حشره خوار در خودش ببلعد ونابود کند، اما اینها انسانهای زرنگی هستند که درس استادشان را فراگرفتهاند و برخلاف این نیرو عمل میکنند و معنویات را قاطی با مادیات خودشان میکنند تا انسانهای دانایی بتوانند این حلقه را ترک کنند.
تایپ وارسال: همسفر ساناز راهنمای لژیون یکم
همسفران نمایندگی کیش
- تعداد بازدید از این مطلب :
495