برایم خیلی سخت بود که باور کنم به دلیل اینکه مسافرم نمیآید دیگر نمیتوانم به این مکان مقدس بیایم چون تنها دلخوشی و امید من همینجا بود و باور داشتم تنها جایی که مسافرم به درمان خواهد رسید همینجاست. با خودم خیلی کلنجار رفتم تا قبول کنم مدتی باید دورباشم و با خودم گفتم شاید قسمت باشد و فرمان الهی هنوز صادر نشده است.
به کمک سایت کنگره دورادور رابطه خود را با لژیون حفظ میکردم و وقتی دلتنگ میشدم سری به سایت میزدم و با دیدن راهنمای عزیزم و بچههای لژیون امیدوار میشدم.
از خدا خواستم که به من صبر دهد تا بتوانم صبوری کنم و در این مدتی که دور هستم طوری با مسافرم رفتار کنم که به من اعتماد کند و بداند که رفتن من به کنگره بیاثر نبوده و برای اینکه به مسافرم گیر ندهم در یک کلاس هنری شرکت کردم تا سرگرم باشم و وقتم بیهوده هدر نرود.

فقط از خدا میخواستم که مسافرم به نقطهای برسد که راهی جز رفتن به کنگره نداشته باشد زیرا با مکانی آشنا شده بودم که هیچ جایی نظیرش را ندیده بودم و به آنجا ایمان داشتم و این جمله زیبای راهنمای عزیزم را در ذهنم تداعی میکردم که میگفت: کسانی که به این مکان آمدهاند جزء هدایتشدگان هستند و بیدلیل به اینجا نیامدهاند و خداوند اجازه ورود به هرکسی را نمیدهد مگر اینکه اذنش برسد.
این جمله برایم خیلی مهم بود و برای اینکه سفر اولی شوم و به جایگاههای بالاتری برسم به خدا توکل کردم و بعد از مدتی به دلیل ناآگاهی، مسافرم ازلحاظ جسمی و مالی به ته خط رسید و شاهد معجزه خالقم بودم که در شب 21 ماه رمضان به من و مسافرم فرصتی دوباره داد تا به این مکان مقدس بیاییم. با خود و خدای خودم عهد کردم که قدر فرصتی را که دوباره به من داد بدانم و برای حفظ آن تلاش کنم امیدوارم به مسافرم کاری نداشته باشم و مواظب اعمال و رفتار خودم باشم.
از راهنمای عزیزم آموختم که اگر میخواهم به نتیجه برسم درست حرکت کنم و فرمانبردار و تسلیم راهنما باشم و برای رسیدن به خواستهام تلاش کنم نترسم و قوی و محکم باشم و تمام مشکلاتم را با صبر و حوصله از سر راه بردارم. خدا را روزی هزار بار شاکرم که این مکان مقدس را سر راه ما قرار داد زیرا این مکان مانند بهشتی میماند که پر از فرشته است.
فرشتگانی که بلاعوض و با عشق و صداقت خدمت میکنند که در رأس آن پدری مهربان مانند آقای مهندس دژاکام قرار دارد که از ته دل برایشان بهترینها را خواستارم و از زحمات بیدریغ راهنمای عزیزم خانم زهره تشکر میکنم و به وجود مسافرم میبالم که اگر وجود او نبود این بهشت نصیب من نمیشد.
همسفر افسانه رهجوی خانم زهره
تایپ: همسفر اعظم
ارسال: مسافر مصطفی
نمایندگی شیخ بهایی اصفهان
- تعداد بازدید از این مطلب :
3451