جلسه سوم، از دوره سیوششم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰؛ نمایندگی امین قم، ویژه مسافران با استادی مسافر مجید، نگهبانی مسافر علیرضا و دبیری مسافر اصغر، با دستورجلسه «وادی چهاردهم و تاثیر آن روی من» روز یکشنبه 21اسفند ماه ۱۴۰۱ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان مجید هستم یک مسافر
از دوستانی که نوشتارها را خواندند از نگهبان ،دبیر جلسه و از راهنمای عزیزم آقای ابراهیم فراهانی و گروه مرزبانی تشکر میکنم که اجازه دادند من در این جایگاه قرار بگیرم و خدمت کنم و آموزش بگیرم.
اما در مورد دستور جلسه وادی چهاردهم و تاثیر آن روی من
آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است دوستان تنها پیوند محبت ما را به هم متصل نگاه خواهد داشت
وادی چهاردهم خیلی وادی سنگینی است و من هرآنچه متوجه شدم با شما صحبت خواهم کرد
بنی آدم از یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار.
تو کز محنت دیگران بیغمی نشاید که نامت نهند آدمی
روزی که من با حال خراب وارد شعبه امین شدم و انقدر در تاریکیها فرو رفته بودم که ظرف من از محبت خالی بود و باور راهنمای من بود که من را به اینجا رسانده است و من را باور داشت که من هم میتوانم از تاریکی خارج شوم و همیشه میگفتند که هر تازه واردی که به کنگره میآید میتواند یک روزی یک دیده بان یا ایجنت ،مرزبان، راهنما بشود من در آنروزها این سخنان را نمیفهمیدم چون ظرفم خالی بود ولی محبت همه دوستان به من باعث شد که در اینجا بمانم.
و اگر بجز این محبت ها بود من به اینجا متصل نمیشدم و این عشق بلاعوض که بی هیچ منتی بر من داشتند مرا به کنگره متصل نمود.
در روزهای اول میدیدم که راهنمای من بدون هیچ چشم داشتی به من محبت میکند و تمام اشکها و لبخندهایش را در لژیون میدیدم،
و روزی که یکی از دوستانم به رهایی میرسید ایشان از فرط خوشحالی در حال پرواز بودند،
در واقع عشق و محبت اکسیر هستی است
در زمان مصرف عشق را،در مصرف میدیدم یا مسایل مادی میدیدم
در وادی چهاردهم آقای مهندس در بخشی از کتاب مینویسد وقتی انسان از کسی محبت میبیند و یا محبت میکند مثل خودشان که وقتی به رهایی رسیدند ما را رها نکردند تا به زندگی خودشان برسند و ماندند و با محبت به همه ما کمک کردند تا ما هم به رهایی برسیم.
من همین جا از آقای مهندس و راهنمای عزیزم تشکر میکنم که کمک کردند من هم طعم شیرین زندگی را بچشم.
کسانی که به کنگره میآیند از محنت دیگران بیغم نیستند و از درد دیگران دردمند میشوند وقتی کسی از لژیون میرود ناراحت میشوند از اینکه یکی مثل من بعد از بیست سال تخریب و مصرف شیشه به رهایی میرسم خوشحال میشوند اگر محبت کنگره شامل حال من نبود الان معلوم نبود که من کجا بودم چه سرنوشتی در انتظار خانواده من بود که همه اینها را من مدیون محبت کنگره هستم و واقعا تنها پیوند محبت ما را در اینجا متصل نگاه داشته است
خارج از اینجا کسی نتوانست و یا نخواست که به من کمک کند ولی در اینجا یک راهنما که اصلا من را نمیشناخت با عشق و محبت به من کمک کرد
در آخر اینکه وادی چهاردهم را ما باید در نفس مطمعنه به این باور برسیم که عشق بدون منت به من کمک کرد و باید بدانم که اگر بی هیچ منتی کمکی به کسی بکنم حتی اگر جواب محبت من را بخوبی پاسخ ندهد ولی من باز هم با عشق و محبت با دیگران رفتار کنم و زبان محبت یک زبان بینالمللی است و نیاز به زبان خاص ندارد غنی و فقیر ندارد رنگ و نژاد ندارد و در همه جای دنیا این زبان را میشناسند.
تایپ: مسافر محمدرضا(لژیون یکم)
ارسال خبر: مسافر میلاد (لژیون یکم)
- تعداد بازدید از این مطلب :
546