فقط خداوند است که به عدالت در مورد مردم قضاوت میکند زیرا اوست که بر همه حال بندگان خودآگاه ست.
بیشتر ما انسانها در اموری که نه در مسئولیت ماست و نه دخلی به ما دارد، دخالت میکنیم و به خودمان اجازه میدهیم که بدون هیچ شناخت و آگاهی در مورد رفتار و کردار دیگران قضاوت کنیم و این بدترین کار است، اگر هم درست قضاوت کنیم جز دخالت و ورود به حریم دیگران و زیادهخواهی نیست و اگر اشتباه حکم کنیم این گناه هم به اشتباه قبلیمان اضافه خواهد شود.
گاهی قضاوت نادرست در مورد دیگران سبب تغییر مسیر زندگیشان میشود، اساساً قضاوت در مورد دیگران بار منفی دارد و موجب انفصال میشود، زیرا با این کار ناراحتیهای زیادی بینمان پیش میآید که عاقبتی جز جدایی ندارد.
پس باید که از قضاوت کردن در امور دیگران پرهیز کنیم، زیرا که جز تشویش و اضطراب و دشمنی از آن برنمیآید، معمولاً ما به جهت اینکه از درون و حتی برون افراد خبر نداریم و نمیدانیم که در نیات ایشان چه میگذارد، دچار برداشتهای اشتباه از اعمال و رفتارشان میشویم و قضاوت بد میکنیم.

تنها راه رسیدن به آرامش، عشق ورزیدن به مردم است و اینکه به جای ورود و دخالت در کارهای دیگران، به خودمان برسیم و در جستجوی مشکلات و عیوب و نواقص خودمان برآییم و تمام وقت و توانمان را برای اصلاح امور خودمان بگذاریم.
وقتی در مورد عملی در دیگران میخواهیم نظری بدهیم به این توجه کنیم که آیا ما از درون و نیت او آگاهیم و یا اینکه شرایط و وضعیتی که او در آن قرارگرفته را مدنظر بگیریم و لحظهای خودمان را در آن موقعیت تجسم کنیم که اگر ما در آن فضا و جو قرار میگرفتیم چه کار میکردیم.
نکته دیگری که حائز اهمیت است، این است که معمولاً ما اگر رفتار و کردار و کلامی را برخلاف رفتار و کردار خودمان مشاهده کنیم با آن مقابله میکنیم و یا آن را خلاف عرف و عقل میدانیم و شروع به قضاوت در مورد آن میکنیم ولی باید بدانیم این نظر و تفکر ماست و اصلاً معلوم نیست که رفتار ما درست و معقول باشد و مهمتر اینکه هیچوقت اعمال خودمان را معیار و ترازوی سنجش دیگران قرار ندهیم...
و اینکه تنها راه رسیدن به مقامی که به خودمان اجازه دخالت در امور دیگران ندهیم و اینکه بیشتر روی ضعف و نواقص خودمان متمرکز باشیم، رسیدن به آگاهی و دانش است یعنی اینقدر سطح داناییمان بالا برود که بهجای جستجو و پیگیری زندگی دیگران به محاسبه و جستجوی در زندگی و اعمال خودمان بپردازیم.
و فقط با دانایی و آگاهی ست که میتوانیم فقط فرمانروای شهر وجودی خودمان باشیم و از فرمانروایی جسم و روان دیگران بپرهیزیم، با تمرین و تکرار و پالایش است که ما یاد میگیریم فقط در مورد خودمان قضاوت کنیم.
من فقط باید قاضی اعمال و رفتار خودم باشم و در مورد خوب و یا بد بودن کردار خودم نظر بدهم زیرا من خودم را بهتر از هر کس دیگری میشناسم و این شناخت بدون تردید باعث میشود که من بتوانم حکم صحیحی بدهم البته، اگر هوای و هوسهای کاذب و زودگذرم حاکم بر عقل و وجدانم نباشند.
همهی افکاری که در ذهنمان جرقه میزند و ساختاری را تشکیل میدهد که یقیناً درست و به جا نیست، این ماییم که باید به این درجه از عقل برسیم که بتوانیم تفکیک کنیم افکار آلوده به وهم و بدی را و زود جایشان را به ساختارهای جدید و درست دیگری بدهیم.
و بدانم که از انبوه موضوعاتی که در سریعترین زمان از ذهن من رد میشوند بتوانم و قادر باشم صحیحترین را برگزینم...
قطعاً ما نمیتوانیم بگوییم که چه کسی بد است و چه کسی خوب...زیرا میدانیم که صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون انسان جاری ست؛ و هرلحظهی او ممکن است از لحظه قبل متفاوت شود...
اگر ما انسانها بتوانیم که هیچ وقت در مسائلی که به ما مربوط نمیشود دخالت نکنیم و خودمان را درگیر مشکلات و گرفتاریهایی که از قبل آن ما را درگیر خود میکند، برهانیم زندگی امان پر میشود از آرامش و امنیت و دائماً در اضطراب و استرس عواقب و نتایج کم فکریهایمان قرار نمیگیریم.
انسان متفکر و دانا انسانی ست که آنقدر در درون و ژرفای وجودی خودش گرفتار کنکاش و جستجوست که دیگر وقتی برایش نمیماند که دیگران را محاسبه کند.
و اینکه جهل و نادانی در تمام مراحل زندگی امان بزرگترین دشمن ماست زیرا تمام ندانمکاریها و اشتباهات مهلک ما از این است که نمیدانیم...
به امید اینکه بدانم که چقدر نادانم ...
نویسنده:لیلا همسفر عبدالخالق
نمایندگی:بوشهر
تاریخ:95/6/1
نگارنده:همسفر صدیقه
- تعداد بازدید از این مطلب :
237