زندگی در جهان فیزیکی شبیه یک بازی بزرگ و گسترده هست و اگر قوانین زندگی کردن را ندانیم مدام خطا میکنیم و برای خود و سایرین مشکلات درست میکنیم. بنابراین در جهانبینی، ما به دنبال فراگیری قوانین عالم هستی، همچنین قوانین زندگی هستیم زیرا ما در این جهان فیزیکی مدت محدودی میهمان هستیم و میهمان اصولاً" تابع قوانین میزبان است. اینکه بدانیم میزبان به همه امور آگاه است و ما را میبیند، پس باید حیا کنیم و مرتکب خطا نشویم.
بر اساس اعتقاد کنگره 60 یکی از مؤلفههای مهمی که در درمان بیماری اعتیاد لازم است فرد مصرفکننده را به درمان و درنهایت به تعادل برساند، تغییر نگاه و نگرش فرد نسبت به پیرامون جهان درون و بیرون است یعنی برداشت، احساس و ادراک ما نسبت به خودمان و نسبت به تمام هستی بر اساس انسانی اندیشیدن باشد و جهت رهایی وجود همه افراد و انسانها از بندهای نادیدنی جهالت و اهریمن و بازیافتن نیروهای ازدسترفته خویش و رسیدن به اندیشههایی که شایستهی نام انسان هست توسط استاد جهانبینی جناب استاد امین دژاکام طراحی گردیده است که بهتبع تغییر نگرش همچنین تفکر و اندیشههای سازنده و مثبت، جسم و روان هم درمان میشوند و چیزی که مهم هست ادامه راه یا پیمودن سفر دوم بعد از قطع مصرف و فرمان رهایی توسط جناب آقای مهندس، بدون فراگیری دانش جهانبینی غیرممکن است و یکی از دلایلی که سالها بیماری اعتیاد غیرقابلحل بود به دلیل این بود که مبدأ آن مشخص نبود. یعنی تمام عزیزانی که در حوزه اعتیاد فعالیت میکردند نمیدانستند فرد مصرفکننده مواد مخدر در کجا قرار دارد، میزان تخریب چقدر هست و تخریب در چه زمینهای رخداده است .
ولی در کنگره 60 مبدأ، مسیر حرکت و مقصد مشخص است و جهانبینی درون به ما کمک میکند که جایگاه فعلی خویش (مبدأ) را در عالم هستی پیدا کنیم و بهتبع آن جهانبینی بیرون به فرد مصرفکننده و همه انسانها کمک میکند ما را دریافتن راه و مسیر حرکت تا رسیدن به مقصد یعنی همان تکامل یاری مینماید و نکته مهمی که تا رسیدن به مقصد نهایی حائز اهمیت است و در مقوله جهانبینی، ما را از شرایط فعلی خارج میکند و کمک میکند تا جایگاهمان ارتقا پیدا کند، تغییر و اصلاح صور پنهان یعنی همان تغییر حس است که همانا به دنبال خواستههای معقول رفتن و پرهیز و چشمپوشی کردن از خواستههای نامعقول تا بهفرمان عقل برسیم و در پی فراگیری جهانبینی بیشتر باتربیت نفس رفتهرفته با تزکیه و پالایش مداوم و تصفیه ناخالصیهای درون به مرحلهای برسیم که تشخیص ماهیت خواستهها عمیقتر شده تا شخص بهدرستی یا نادرستی، کلیه خواستههایش را با اطمینان انتخاب کند و قدرت به اجرا درآوردن عمل سالم بهتدریج درونش تقویت شود.
هر انسانی بر اساس نوع تفکر، برداشت، دیدگاه و نگرشش نسبت به جهان هستی همچنین دنیای پیرامون خود سؤالات بیپاسخی از عالم هستی و خلقت خود برایش پیش میآید و توجه اش را جلب میکند که بر اساس آن، جواب سؤالات بیپایان را بررسی مینماید و همیشه و در همه حال در پی پاسخگوی میباشد. درواقع جهانبینی رابطه انسان با هستی را از طریق احساس، ادراک، شناخت و برداشت همچنین با تفکر و تعقل به کشف علتها و از مجهولات به معلومات میرساند و از طریق صور پنهان با شناخت قوانین علوم آسمانی، به ارتباط زنجیرههای آفرینش پی میبریم و حتی راه تسلط آن را میشناساند و بر این اساس ملموس میشود که ساختار جهان هستی حق است یا پوچ، زیباست یا زشت و اینکه مرگ پایان کار نیست تازه پسازاین مرحله وارد حلقه جدیدی میشویم و از این طریق جهانبینی به زندگی انسان معنی میدهد و او را از احساس یاس و ناامیدی دور نگهداشته و انسان را از تزلزل و لغزش مصون میدارد .
جهانبینی به انسان شوق زندگی میدهد همچنین استعداد و قدرت پاکی به هدفهای انسانی و اجتماعی میبخشد و سبب میشود انسانی ساخته شود متعهد و مسئولیتپذیر در قبال جهان هستی، خداوند و انسانهای دیگر همچنین با فراگیری جهانبینی شناخت کاملی از آفریننده عالم هستی پیدا میکنیم. اینکه نظام هستی بر پایه آموزش، خیر و نیکی، صداقت، تفکر سازنده، خدمت به انسانهای درمانده، عشق بلاعوض به مخلوقین خداوند، رساندن انسانها به سعادت و خوشبختی، دعوت انسانها به عمل سالم، ترغیب به حرکت در مسیر ارزشها و قرار گرفتن در صراط مستقیم و نشان دادن راه صحیح تا رسیدن به کمال است همچنین تلاش برای یکپارچگی حسها و هدفهای انسان به جهت اینکه در پی هم روان شوند و حرکت کنند بهسوی مکانی که ازآنجا انشعاب یافتهاند .
اینکه درک کنیم هیچ موجودی از روی بیهودگی خلق نشده بلکه عالم هستی بر اساس یک سلسله قوانین الهی برای رعایت حرمتهای انسانی استوار و پابرجاست که با یکسری بایدها و نبایدها جهان فیزیکی اداره میگردد. که در میان موجودات عالم، انسان باقدرت اجرای انجام این قوانین، تعهد و مسئولیت افراد را نسبت به خودش، نسبت به همنوعانش، نسبت به طبیعت و از همه مهمتر نسبت به قدرت مطلق به وجود میآورد و بر این اساس خود را از خطر سقوط به دره هولناک نیستی و قعر تاریکی نجات میدهد .
بادانش جهانبینی به درک، معرفت،شناخت و آگاهی میرسیم که جهان آفریدگاری حکیم، توانا و دانا دارد و جهان غایتی دارد و بهسوی هدفی تعیینشده درحرکت است و اینکه با اختیاری که به انسان تفویض شده در اعمال و رفتار و کردار خود مسئول است و باید مسئولیت تمام اعمال، رفتار و کردار خود را بپذیرد و جوابگو باشد و اینکه انسان پس از مرگ صور پنهانش از بین نمیرود و فقط همین جسم خاکی و صور آشکارش فنا میشود.
بنابراین مرگ به معنای فنای آدمی نیست بلکه تغییر شکل حیات انسان از مرحلهای به مرحله دیگر است پس آرشیو، ذهن، روح، حس، عقل و نفس یا همان صور پنهان انسان حیاتی جاودانه دارد بنابراین باید مهیا شویم و چنانچه در این جهان فیزیکی بهطرف ارزشها حرکت کنیم و در صراط مستقیم باشیم و از ضد ارزشها دوریکنیم در دنیای پس از مرگ نیکبخت و چنانچه در مسیر ضد ارزشها باشیم و با افکار و اندیشه منفی به بدبختی در حیات پس از مرگ ، ادامه میدهیم .
جهانبینی به زندگی ما جهت میدهد یعنی جهان هستی بر اساس حقیقت بناشده و حقیقت چیزی است که در هر زمان و مکان ثابت است و مبتنی بر فرضیات نمیباشد و متغیر نیست. جهانبینی به انسان تواناییهایی میدهد که شرایط را بهدلخواه خود تغییر دهد و موقعیتی ایجاد میکند تا ما بر نیروهای بازدارنده و نیروهای شیطانی و نیروهای منفی غلبه کنیم.
کاربردی کردن جهانبینی باعث میشود نگرش انسان به خوبیها و سازندگی با افکار مثبت شکل بگیرد و اینکه نیکی و بدی گم نمیشوند و سرانجام بهسوی ما بازمیگردند پس بر خوبیها بی افزاییم و از بدیها کم کنیم، اینکه رزق خداوندی مرا دیگری نمیخورد؛ پس حرص و طمع برای چه؟! که با این دیدگاه عکسالعملها در مقابل پدیدهها و اتفاقات پیرامون خود، حتی طرز برخورد و تفکرات خود را بر اساس آن استوار میسازد و از طریق حسهای پاک، الهام و القا به ناشناختهها میرسد و نکته بسیار بسیار مهم این است که درک، احساس و برداشت جهان هستی بنیادش عشق است یعنی برای درک جهانبینی باید عاشق باشی یعنی اول باید با عشق بلاعوض به مخلوقین خدا، عاشق بندگانش بشوی تا به عشق الهی و حقیقی یا همان عشق پاک برسی که این عشق کاملاً معنوی و مخصوص اهل معرفت است که انسان میتواند همهی راز و رمز هستی را با چشم غیرمسلح مشاهده کند. بنابراین جهانبینی انسان را به تکامل میرساند و عشق نمونهای از انسان کامل است.
حضرت مولانا اینچنین بیان میدارد :
عشق جز دولت عنایت نیست جز گشاده دل و هدایت نیست
هر که پر غم و ترش دیدی نیست عاشق و ز آن ولایت نیست
با فراگیری جهانبینی مسلح به رمز و راز هستی میشویم و خود را ملزم میکنیم به رعایت قوانین الهی و کسانی که درک کاملی از جهانبینی و علوم آسمانی و منابع و متون کنگره را پیدا میکنند در زندگی روزمره خود اگر چنانچه با موضوعی و یا خواستهای و حتی با شرایطی روبرو شدند که موافق میلشان نبود و حتی روزگار وفق مرادشان نباشد در پی قیلوقال نیستند و از کاه کوه نمیسازند و از نامهربانیها گله و شکایت ندارند زیرا حقیقت را چنانکه هست مشاهده میکنند و هر چه خوب و بد، کم و کاستی و شرایط سخت چه مادی و چه معنوی را با عشق تحمل میکنند و به جان میخرند لذا این توان، قدرت، صبر و استقامت و از همه مهمتر پیوند عشق و محبتی که در جوهره وجودی تکتک خدمتگزاران کنگره مشاهده میکنیم در وجود خیلی از انسانهای قدرتمند حتی قشر تحصیلکرده و دارای مدارج علمی و مدیران نیست و نمیتوانی مشاهده کنی و این نشات گرفته از همان حسهای پاک و اهداف مشترکی است که در تکتک وجود اعضای کنگره 60 به همدیگر انتقال میدهند.
چون حس تنهاترین معیار برای پی بردن به حقیقت است و هیچچیز فراتر از حواس برای دریافت حقیقت نداریم و پی بردن به حقیقت باعث پیشرفت عشق میشود و پیشرفت در عشق، انسان را به مبدأ حقیقت که همانا ذات خداوندی است میرساند و از این زندان شیطانی و وابستگیهای مادی دنیوی نجات میدهد .
مسافر مسعود مصطفی
- تعداد بازدید از این مطلب :
2940