English Version
English

قامت مهتاب شعری از مسافر بهمن

قامت مهتاب شعری از مسافر بهمن

قامت مهتاب

روزگارم شد سیــاه ، آفتابــم ســردِ ســرد
کوچه ها تنگ و غریب، چهره ام بی جان و زرد

پرسه های دربه در، چشم گریان پدر
حسرتی بر کودکی، مرگ در بالای سر

یک شروع بی هدف، نقشه خواب و سراب
نقش شیطان روی تن، مکر خشخاش و شراب

در خم و پیچ مسیر، غرق اوهام و خیال
در شب تاریک جهل، مسخ نام ابتذال

روزها شد ماه و سال، من فقط گم می‌شدم
هر نفس بازیچه، این تلاطم می‌شدم

کیف شیطان کوک کوک، ما همه در راه او
گوهر نایاب من، مفت چنگ هر عدو

در شبانگاهان مرگ، واپسینِ  اهتزار
یادم آمد لحظه ای، رحمت پرودگار

نغمه های همسرم، بارش عشق و امید
همت مردی بزرگ، نقشه و راهی جدید

راهی از پیش خدا، عزت نفس و غرور
در پناه عقل و علم، قصه سرخ عبور

ایزد و اصحاب پاک، عشق و ایمان یکسره
ساخت ابراهیم وار، کعبه ای چون کنگره

می‌توان بر قبله اش، قامت مهتاب بست
گوهر گمگشته را، باز بنشانی به دست

مسافر بهمن - نمایندگی شمس
لژیون ششم - راهنما آقای وحید شایسته

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .