English Version
This Site Is Available In English

دو صد گفته چون نیم کردار نیست

دو صد گفته چون نیم کردار نیست

دوازدهمین جلسه از دوره هجدهم سری کارگاه‌های آموزشی عمومی مسافران و همسفران کنگره ۶۰؛ نمایندگی عطار نیشابوری؛ با استادی مسافر علی، نگهبانی مسافر حسین و دبیری مسافر ابوالقاسم، با دستور جلسه "در کنگره ۶۰ چگونه قدردانی می‌کنیم" و "تولد یک سال رهایی مسافر رضا" در تاریخ ۷ دی‌ ماه ۱۴۰۰ ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.

سخنان استاد:
سلام دوستان علی هستم یک مسافر. خداوند را شاکرم که دوباره فرصت به من داده شد که در این جایگاه قرار بگیرم. در درجه اول‌ازهمه شما آموزش بگیرم و سپس خدمت کنم. انشا الله امروز باانرژی که به یکدیگر می‌دهیم، جلسه پرباری داشته باشیم. از نگهبان محترم و دبیر ممنونم که این فرصت را به من دادند و واقعاً آرزو دارم که همیشه در این جایگاه باشم. رسیدن به این جایگاه با تلاش و کوشش برای همه شما امکان‌پذیر است. اگر تصویرسازی ذهنی نمایید و متصور بشوید و در جهت آن حرکت بکنید، انشا الله آن را تجربه خواهید کرد.

دستور جلسه امروز چگونه در کنگره قدردانی کنیم. انسان باید قدر و اندازه خودش را بداند. زمانی که مصرف‌کننده بودم، لباسی پوشیده بودم که بر تنم گشاد بود. مناسب و سایز من نبود. اطرافیان این مطلب را می‌گفتند اما قبول نداشتم، می‌گفتم اتفاقاً خیلی خوب است، خیلی هم خوش می‌گذرد. در ابتدا این‌گونه بود اما جلوتر که آمدم دیدم لباس اعتیاد بر تنم خیلی گشاد است. مناسب من نیست. راه‌های زیادی رو امتحان کردم اما بازهم این لباس مرتب نشد.

به کنگره آمدم و کنگره مانند خیاطی است که لباس‌هایمان را اندازه تنمان می‌کند، به‌شرط اینکه من قدر خودم را بدانم. اندازه خودم را بدانم. وقتی این مطلب را متوجه بشوم یقین بدانید که قدر دیگران را نیز خواهم دانست. اگر قدردان خودت باشی یقین بدانید سپاسگزار پدر و مادرت هستی. سپاسگزار معلمت هستی؛ بنابراین کنگره می‌خواهد اندازه خودمان را به ما بشناساند.

کنگره تلاش می‌کند آدرس خودت را به خودت بدهد؛ بنابراین ما باید سپاسگزار کنگره باشیم که قدردانی را به ما آموزش می‌دهد. در تمامی کتب آسمانی و ادیان، یکی از دستورات بسیار مهمی که توصیه می‌شود شکرگزاری و سپاسگزاری هست. از تمام کسانی که به تو محبت می‌کنند و در جهت رفاه حال تو تلاش می‌کنند.

اما خداوند بارها در کلام‌الله اشاره می‌کند که انسان‌ها ناسپاس هستند. انسان‌ها کسانی هستند که رب خودشان را پنهان می‌کنند. در قبال مربی خودشان، ناسپاس هستند. اگر می‌خواهی در کلاس درس کنگره، شاگرداول بشوی، باید به قوانین و حرمت‌ها، به راهنما و خدمتگزاران احترام بگذاری؛ اما کسانی که سپاس گذاری را یاد نگیرند، در انتها رفوزه می‌شوند.

کنگره می‌گوید آموزش‌ها را در سه مرحله باید نشان بدهی. اول پندار است که به دیگران احترام بگذاری و سپاس گذار آن‌ها باشی. این مطلب در صور پنهان رخ می‌دهد و کسی از آن باخبر نمی‌شود. در مرحله دوم، مطالبی که در پندار هست در گفتار هم بیان شود. اگر همسرت برای تو چای می‌آورد از ایشان تشکر کنید. اگر از نانوایی، نان می‌گیرید، تشکر کنید حتی بااینکه پول آن را پرداخت می‌کنید.

سپاسگزاری به خود انسان برگشت می‌کند. خداوند انسان‌هایی را که سپاسگزار هستند، برکت می‌دهد و انسان‌هایی که ناسپاس هستند، نعمت‌هایش را از آن‌ها می‌گیرد. شکر نعمت نعمتت افزون کند. کفر، نعمت از کفت بیرون کند. مرحله سوم که بسیار مهم است، مرحله کردار نیک هست یعنی همان عمل سالم. عملی که دو صد گفته را چون نیم کردار نیست. به عمل کار برآید به سخن گفتن نیست. در عمل باید نشان بدهیم.

کنگره رسم قشنگی دارد. اگر می‌گویی راهنمایم را در قلبم دوست دارم، به زبان می‌گویی، در عمل هم نشان بده. ما در کنگره رسم داریم که پاکت هدیه می‌دهیم. داخل پاکت مطلبی می‌نویسی و مبلغی می‌گذاری و تقدیم می‌کنی. انشا الله آموزش‌های کنگره را یاد بگیریم و در زندگی‌مان جاری و ساری بکنیم. یقین بدانید که اتفاق‌های زیبایی برای همه ما رخ می‌دهد. از شما که به حرف‌های من گوش کردید، ممنون و متشکرم.

در ادامه جلسه جشن تولد یک سال رهایی مسافر رضا برگزار شد.


اعلام سفر مسافر رضا:
تخریب ۲۵ سال. آخرین آنتی ایکس مصرفی تریاک و شیره. طول سفر اول ده ماه و بیست روز. زیر نظر راهنمای عزیز و محبوبم علی آقا اسماعیلی. متد درمان DST داروی درمان شربت OT ورزش تنیس آمادگی جسمانی. رهایی به لطف خدا یک سال و سه ماه و ۲۵ روز


آرزو:
سلام دوستان رضا هستم یک مسافر. به‌رسم زیبای کنگره دو آرزو دارم. آرزوی اول در دلم و برای خودم هست. با توجه به این شب پرانرژی و انفاس پاک شما، دعا کنید که محقق شود و همیشه مستدام باشد. آرزوی بعدی دعا می‌کنم هر کس که تشنه هست و خواستار سیراب شدن هست، خداوند کمک کند تا راه کنگره را پیدا کند و حالش خوب بشود.

سخنان کمک راهنما علی:
سلام دوستان علی هستم یک مسافر. این روز قشنگ را به رضا و خانواده محترمش تبریک می‌گویم. زمانی که مصرف‌کننده بودم می‌گفتم که جایگاه من اینجا نیست و نباید مصرف‌کننده می‌شدم. به‌خصوص اواخر مصرف که خیلی با خودم کلنجار می‌رفتم. این قضیه برای اکثر ما صدق می‌کند. برای رضا همین حس را داشتم چون هنگام مصرف با یکدیگر نشست‌وبرخاست داشتیم. با خودم می‌گفتم چگونه رضا با این روحیه ظریف و حساس مصرف‌کننده شده است. من بعضی کارهای ضد ارزشی را در زمان اعتیاد انجام داده‌ام اما رضا در اعتیادش هم این کارها را انجام نداده است. برای اکثر بچه‌ها اتفاق می‌افتد که تولدشان با دستور جلسه‌ای هم‌زمان می‌شود که با آن‌ها هماهنگ هست. رضا زمانی که برای پذیرش آمده بود بی‌قرار بود و استرس داشت. چون ما از قبل یکدیگر را می‌شناختیم، دو بار هم پیش من آمد و گفتم صبر کن و عجله نداشته باش. این اتفاق باید در زمان خودش رخ دهد.
به من می‌گفت شما کی از من صحبت می‌کنید، می‌گفتم زمانی که تولدت برسد، صحبت خواهم کرد. بعضی افراد به‌محض ورود به کنگره همان روز اول درمان می‌شوند؛ یعنی این ده ماه آمدن و رفتن، ظاهر قضیه هست. همان اوایل ورود این مطلب را گرفته و درک کرده است. رضا از همان افراد بود. گوش‌به‌فرمان و فرمان‌بردار بود. قدردان کنگره، راهنما و تمام کسانی که در این مسیر به او کمک کردند، بود. این افراد شاگرداول می‌شوند. رضا برای راهنمایی قبول‌شده است و هفته‌های آینده شال راهنمایی می‌گیرد. این شال بسیار سنگین است. شاید زمانی من نتوانم تحمل و ظرفیت آن را داشته باشم. داستان‌ها خواهد داشت. برای رضا بهترین‌ها را آرزو می‌کنم. در لژیون معدن مسئولیت نشریات را بر عهده دارد.
باعث شده اطرافیانش به‌واسطه تغییرات و تحولات رضا، جذب شوند. باور نمی‌کردند فردی که ۲۵ سال مصرف‌کننده مواد بوده و بارها ترک کرده، به درمان برسد. انشا الله همین مسیر را ادامه بدهد و به آن چیزی که می‌خواهد برسد. ممنون سکوت کردید به حرف‌های من گوش کردید.

سخنان مسافر رضا:
سلام دوستان رضا هستم مسافر. فرمود اگر خواستی بنویسی محکم بنویس. وقتی عشق درون تو باشد، بر قلم حکم رانی می‌کند و کلام تو چون شمشیری بر تشنگان فرومی‌نشیند. شمشیری که برنده نیست بلکه سیراب می‌کند و آنگاه جهان از همت و قلم تو گلستان می‌شود و تونیک می‌دانی که حقیقی بودن درسی ندارد. وادی عشق.
خدا را بسیار شاکر و سپاسگزارم که در تقدیر من این شب زیبا را رقم زد و این لحظات ناب و فراموش‌نشدنی را با حضور تک‌تک شما عزیزان، برای من شادی و هیجان صدچندان شده است. از عوالم بالا، از نگهبانان ماورا و کائنات تشکر می‌کنم. از پیام‌آوران الهی تشکر می‌کنم. از بارزترین آن‌ها بعد از انبیا الهی، جناب مهندس دژاکام، دیدبان‌ها، ایجنت ها، مرزبان‌ها و همه و همه و تمام راهنمایان خدوم و عزیز کنگره ۶۰، خواسته راهنمای عزیز و محبوب و محجوبم، علی آقا تشکر می‌کنم. از همه شما تشکر می‌کنم. هر کس کلمه‌ای به من بیاموزد، من را بنده خودکرده است. همین بس در مقام یک راهنمای دلسوز همچون راهنمای خودم که برای من سنگ تمام گذاشتند. یکی از افتخارات من این است که شاگرد چنین عزیزی و مرید چنین مراد محبوبی باشم. به خاطر تمام دلسوزی‌ها و راهنمایی‌های شما دستتان را می‌بوسم و شکر خدا را که زحمات شما به بار نشست. امیدوارم که من شاگرد لایق و قدردانی باشم.


من ۲۵ سال تخریب داشتم. درواقع ۲۵ سال خودم را گم‌کرده بودم و دنبال خودم می‌گشتم. هرکسی دور ماند از اصل خویش، بازجوید روزگار وصل خویش. فطرت ما را خداوند پاک آفریده اما افسوس که به دست خودمان از آن دور می‌مانیم و ناچار هستیم که دوباره به خودمان برگردیم. خودم را گم‌کرده بودم. چه حسرت‌ها خوردم. چه افسردگی‌ها کشیدم و در خلوت گاهی اوقات اشک می‌ریختم. همسفرم به من می‌گفت که جایگاهت اینجا نیست. این روش درست زندگی نیست. صبح‌ها احوالم نامساعد بود. بازگویی همسفرم برای من باعث می‌شد که تلنگری به من وارد شود. هرچند عقلم خواب بود که این قضیه را تا حدودی می‌دانستم اما وصف العیش نصف العیش بود. ولی بازهم کورسوی امیدی بود که من را به راه وامی‌داشت و من را رهنمون می‌کرد. خدا رو شکر که راه برایم گشوده شد و من یکی از فرزندان کنگره شدم.
همیشه جنگ بین عقل و دل هست. عقل بیشتر زمان‌ها نقطه مقابل دل هست، البته نه هر دلی. دل می‌تواند مأمن امن و خانه پاک خدا باشد ولی دل ما، آن نفس زیاده‌خواه که نقطه مقابلش عقل بود. من به کنگره آمدم تا دلم را باعقلم آشتی بدهم. اگر این اتفاق رخ بدهد خوشبخت‌ترین انسان روی زمین می‌شوی. البته همیشه تغییر با درد و رنج همراه است و برای بعضی‌ها به‌مراتب سهل و برای بعضی‌ها به‌مراتب سخت است. این درد و رنج همان تزکیه و پالایش هست که باید انجام بشود و تا انجام نشود، من نمی‌توانم خودم را پیدا کنم. تبدیل شدم، تغییر جایگاه دادم و الحمدالله حالم خوب شد. مطمئناً بازهم دنبال تغییر جایگاه هستم و خواهم بود. نباید به کم قانع باشم و خود را به جایگاهی که حق من است، برسانم.
این حال خوش را مدیون کنگره و آموزش‌های آن هستم. امیدوارم در ادامه راه با همین احوال خوش و روزگاران خوش، ترخیص بشوم. در انتها با شعری از حضرت مولانا از حضورتان مرخص می‌شوم.
ما ز بالاییم و بالا می‌رویم، ما ز دریاییم و دریا می‌رویم
ما ازآنجا و ازاینجا نیستیم، ما ز بی‌جاییم و بی‌جا می‌رویم
کشتی نوحیم در طوفان روح، لاجرم بی‌دست و بی‌پا می‌رویم
خوانده‌ای انا الیه راجعون، تا بدانی که کجاها می‌رویم

سخنان همسفر الهام :
خدا را شکر می‌کنم که امروز در جمع پرمهر و محبت شما عزیزان هستم. این رهایی را ابتدا به بنیان کنگره ۶۰، جناب مهندس و خانواده گرامی‌شان، به عموی عزیزم و راهنمای توانمندشان تبریک می‌گویم. هر تولد و رهایی در کنگره یک پیام دارد. رهایی عموی عزیزم برای ما پیام بسیار بزرگی داشت. در این مسیر قدم گذاشتند و به ما آگاهی دادند. نمی‌دانستیم که داروی درمان و روش درمان به چه صورت است. با حرکت ایشان در این مسیر، راه برای ما نمایان شد. قبل از اینکه ایشان به کنگره بیایند، می‌گفتند با این تخریب بالا موفق نمی‌شود و نمی‌تواند. اینجا را هم دو سه ماه می‌رود و دوباره برگشت می‌کند؛ اما خدا را شکر خواسته ایشان بسیار قوی بود و سفر خوبی داشتند و به ما ثابت کردند که صفت گذشته در انسان صادق نیست چون انسان جاری هست. با قدمی که گذاشتند، راه برای من و مسافرم باز شد.


در مورد کنگره خیلی کنجکاو بودم و از عمویم سؤال می‌کردم، بسیار با عشق و علاقه ازاینجا صحبت می‌کردند. با صبر و حوصله جواب سؤال‌های من را می‌دادند و می‌گفتند کنگره مانند دانشگاهی است که انسان پرورش می‌دهد. در مورد خدمتگزاران و راهنمایشان بسیار بامحبت و حس خوب صحبت می‌کردند. متوجه این قضیه می‌شدیم که حس مشترکی همچون حس شمس و مولانا، در ایشان و راهنمایشان وجود دارد و این نقطه عطفی شد که بتوانند سفر خوبی داشته باشند. می‌گفتند خدمتگزاران کنگره بدون اینکه بخواهند دیده بشوند و یا به دنبال جاه و مقام باشند یا حتی حقوقی دریافت کنند، با عشق کار می‌کنند و خدمت می‌دهند. خواسته خودشان هم برای راهنما شدن بسیار زیاد بود و به آن دست یافتند. در طول سفرشان خدمت‌های مختلفی انجام دادند و در هر جایگاه خدمتی که بودند، خوش درخشیدند و مطمئناً در جایگاه کمک راهنمایی همین‌طور خواهد بود. انشا الله در جایگاه‌های بالاتر ایشان را ببینم. خیلی ممنون که با سکوتتان به صحبت‌های من گوش کردید.

 

 

 

 

عکاس، تایپ و نگارش: مسافر سعید

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .