English Version
English

ميهماني ، عروسي ، گردش و حتي پارك رفتن برايم آرزوی محال شده بود

ميهماني ، عروسي ، گردش و حتي پارك رفتن برايم آرزوی محال شده بود

حدوداً بیست‌ساله بودم كه با حسين آشنا شدم.از روز آشنايي تا روزي كه به عقد هم درآمديم چند ماهي گذشت . در طي اين مدت من تا حدودي حسين را شناخته بودم و بعد از يك سال وارد زندگي مشترك شديم.

در دوران نامزدي فهميدم كه همسرم يك مصرف‌کننده تفريحي است . مدام با دوستانش بود و از بودن در جمع آن‌ها لذت می‌برد. و اما در زندگي مشترك مثل همه اوايل زندگي بسيار خوب بود ولي بعد از چند وقت به دليل غيبت زياد از كار اخراج و بيكار شد و مشكلات ما کم‌کم شروع و با شروع مشكلات مصرف همسرم بيشتر شد.


اوايل هر جا كه مسافرت می‌رفتیم يا در جمع دوستان  و يا مراسم كه می‌رفتیم مواد مصرف می‌کرد ولي بعد از چند وقت غیبت‌ها شروع شد . از خانه زياد بيرون می‌رفت و اكثر مواقع بيرون بود و وقتي كه برميگشت قیافه‌ای کاملاً تابلو و به‌هم‌ریخته داشت و من می‌فهمیدم كه مصرف كرده است.هرچقدر من می‌گفتم كه مصرف نكن و مخالفت می‌کردم فایده‌ای نداشت چون او كار خودش را انجام می‌داد.

هر چقدر داد و بيداد و دعوا می‌کردم ، هر چقدر التماس می‌کردم فایده‌ای نداشت و می‌گفت: من هر وقت كه بخواهم می‌توانم موادم را كنار بگذارم اما كنار كه نگذاشت هيچ ، مصرفش هر روز بيشتر و بيشتر شد تا اينكه در منزل خودمان براي خودش يك جايي را درست كرده بود و هر وقت دلش می‌خواست موادش را مصرف می‌کرد.

قیافه‌اش روزبه‌روز تابلو تر و داغونتر می‌شد ولي هرگز باور نمی‌کرد كه معتاد شده و جنگ و دعواها و بگومگوهاي ما روزبه‌روز بيشتر و بدتر می‌شد ، ديگر از احترام خبري نبود ، فحش‌های ركيك ، بدوبیراه .یک سال بعد از ازدواج صاحب يك فرزند پسر شديم. به دليل مشکلي كه پسرم داشت به مدت 10 روز در بيمارستان بود و طي اين روزها شايد چند بار بيشتر  همسرم را نديدم.

بدون اينكه بفهميم و متوجه باشيم پسرم روزبه‌روز بزرگ‌تر می‌شد و به سني رسيده بود كه کاملاً می‌فهمید.و هميشه به پدرش اعتراض می‌کرد كه سيگار نكشد و من خيلي عذاب می‌کشیدم ، مانده بودم كه چه جوابي بايد به او بدهم .همسرم آن قدر خودش را با مواد سرگرم كرده بود كه اصلاً  وقتي براي محبت كردن به پسرم نداشت و اين باعث می‌شد كه کم‌کم از او فاصله بگيرد.ميهماني ، عروسي ، گردش و حتي پارك رفتن برايم آرزوی محال شده بود و هیچ‌وقت با ما نبود.جلوي ديگران بدوبیراه گفتن به من برايش عادت شده بود.خلاصه روزهاي خيلي سختي را پشت سر می‌گذاشتیم . هميشه به درگاه خداوند التماس و گريه می‌کردم و از خدا می‌خواستم كه زندگي ما رنگ آرامش به خود بگيرد  .

همسرم هميشه بيكار بود و هر كجا سر كار می‌رفت بعد از چند ماه دوباره از آنجا بيرون آمده و بيكار می‌شد.ديگر بريده بودم و راه به جايي نداشتم.مصرف ترياك كم بود و به توصيه دوستانش براي اينكه بتواند مصرف ترياك را كنار بگذار چند وقتي شروع به مصرف قرص‌های متادون كرد و حالش بدتر شد.هميشه با خودش درگير بود و ساعت‌ها در روز تنها بوده و با هيچ كس كاری نداشت و اين بيشتر مرا نگران می‌کرد.

تا اينكه در سال 89 از طريق يكي از اقوام با كنگره آشنا شديم. من كه اصلاً هیچ‌چیز از كنگره نمی‌دانستم با راهنمایی‌ها و صحبت‌هایی كه با من شد كم و بيش با روش كنگره آشنا شدم. تا اينكه جلسه‌ای كه مخصوص مسافران بود اولين جلسه‌ای بود كه همسرم به تهران رفت . من خيلي دوست داشتم در اين کلاس‌ها شركت كنم چون می‌دانستم كه می‌توانم همراه همسرم به جلسات بروم .

خدا را شكر پاي همسرم به كنگره باز شد و ما هفته‌ای يك بار از قزوين به آكادمي می‌رفتیم  .خيلي روزهاي خوبي بود . با وجود سختی‌های راه اصلاً هیچ‌چیز احساس نمی‌کردیم .

اوايل همسرم بايد ترياك استفاده می‌کرد اما چون من می‌دانستم كه براي درمان است و به چشم دارو نگاه می‌کردم ديگر سختی‌های گذشته را نداشت ولي براي تهيه و خريد اين مواد بايد راه‌های گذشته را می‌رفت.حدود شش هفت ماهي باهم می‌رفتیم و می‌آمدیم تا اينكه اعلام كردند شربت OT   به جاي اپيوم به مسافران داده شود و اين خبر خيلي خوبي بود و از اينكه ديگر همسرم گرفتار خريد مواد نبود خيلي خوشحال شدم.

چند وقتي شربت استفاده كرد ولي چون با يك نامه كه راهنمايش داده بود به راحتي شربت می‌گرفت در رفتن به کلاس‌ها تنبلي كرد و سفرش خراب شد....تا اينكه به خواست خداوند شعبه قزوين راه‌اندازی شد و من بعد از چند ماه به کلاس‌ها آمدم  و با مشاوره راهنماي عزيزم و تغييراتي كه در خودم ايجاد كردم موفق شدم و پاي همسرم  دوباره به كنگره باز شد و در حال حاضر هم با دو فرزندم در جلسات شركت می‌کنیم و بعد از حدود 10 ماه سفر موفقي كه داشتيم و با تلاش و كوشش همسرم و با راهنمایی‌ها و کمک‌های بی‌دریغ جناب آقاي سيامك طالبي و راهنماي عزيز خودم سر كار خانم ناهيد دوباره آرامش به زندگي ما برگشت و همسرم توانست سفر اول خود را پشت سر گذاشته و وارد سفر دوم شود و آلان كه در اين جايگاه هستيم خدا را شكر می‌کنم و اميدوارم همسرم بتواند در ادامه مسير خود موفق بوده و به جایگاه‌های بالاتري برسد و اين آرامش و موفقيت و حال خوشي كه داريم را مديون بنیان‌گذار كنگره 60 جناب آقاي مهندس دژاكام هستيم و براي خودشان و خانواده محترمشان عمر باعزت و طولاني را از خداوند خواستارم...

به اميد رهايي همه سفر اولی‌ها از بند اعتياد.....

با احترام : سمانه همسفر حسین

منبع : وبلاگ نمایندگی قزوین

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .